شرایط زندگی داریوش اسدزاده

داریوش اسدزاده بازیگر پیشکسوت عرصه سینما و تلویزیون کشورمان در گفت و گویی با اشاره به فعالیت این روزهای خود گفت: این روزها در خانه و بیکار هستم که البته یکی از دلایل این موضوع به خاطر گرما و آلودگی هوا و همچنین حفظ سلامتی است.

وی ادامه داد: هم اکنون مشغول نگارش چهارمین کتاب خود با عنوان “از لاله زار تا شانزه لیزه” هستم. در این کتاب به تهران قدیم، باغ لاله زار، شانزه لیزه و وضعیت این باغ در دوره مظفر الدین شاه پرداخته ام و سعی کردم ضمن بیان خاطراتی از مجموعه خاطره هایم عکس هایی مربوط به آن زمان را نیز در کتاب درج کنم.

اسد زاده تصریح کرد: زمان انتشار این کتاب مشخص نیست و روند نگارش آن  بستگی به احوالم دارد اما فکر می کنم حدود سه تا چهار ماه آینده به پایان می رسد.

بازیگر فیلم سینمایی “۵۰ کیلو آلبالو” تصریح کرد: اولین کتابی که نوشته بودم مربوط به تئاتر بود و “سیری در تاریخ تئاتر ایران” نام داشت.
اسدزاده با اشاره به دومین  کتاب خود اظهار کرد: کتاب دومم درباره تاریخ است و سعی کرده ام گوشه هایی از تاریخ را در آن ذکر کنم.
بازیگر سریال تلویزیونی “و خدا عشق را آفرید” یادآور شد: سومین کتاب خود را درباره تماشاخانه تهران نوشتم چرا که با توجه به اینکه در دوره ای در آنجا بازی می کردم خاطره های بسیاری از آن زمان در ذهنم نقش بسته است.

این پیشکسوت عرصه تئاتر، تلویزیون و سینما در ادامه صحبت های خود با اشاره به دلایل کم کاری اش گفت: متاسفانه در حال حاضر پیشنهادها برای ایفای نقش کم شده است و درعرصه های تئاتر و سینما وضعیت به هم ریخته است چرا که وقتی وضعیت اقتصادی کشور افول پیدا می کند در تمامی حوزه ها تاثیرگذاری آن را مشاهده می کنیم.

بازیگر فیلم سینمایی “قلاده های طلا” در بخش دیگری از صحبت های خود گفت: در وضعیت اقتصادی فعلی اگر کاری پیدا شود معمولا سرمایه گذار شخصی دارد اما به طور کلی بیشتر بازیگرها مانند من کاری ندارند و این وضعیت در تمامی عرصه ها از جمله تئاتر و سینما دیده می شود و من و پیرمردهایی امثال من هم نشسته ایم و سکوت می کنیم.

وی در بخش دیگری از صحبت های خود با اشاره به اینکه پیشنهادی برای کار ندارد، اظهار کرد: در شرایط فعلی با حقوق اداری مشغول گذران زندگی هستم تا ببینم وضعیت به کجا می رسد. چهار نوه دارم که خوشبختانه ایران نیستند چون اگر اینجا بودند خرج من بیشتر می شد.
اسدزاده خاطرنشان کرد: نوه هایم سالی یک بار هم به دیدن من نمی آیند و بین ما جدایی افتاده چرا که آنها در کشوری زندگی می کنند که با من کاری ندارند.