آسمان برای گرفتن ماه تله نمی گذارد، آزادی خود ماه است كه او را پایبند می كند.
خوش آمدید - امروز : سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • A
    خانه » تفریح و سرگرمی » حکایت «مردم آزار»

    حکایت «مردم آزار»

    گلستان سعدی | حکایت | تاریخ | سرنوشت | انتقام | شهر حکایت

    حکایت «مردم آزار»

    حکایت «مردم آزار»

    عبارات مهم : گلستان سعدی – حکایت

    حکایت «مردم آزار»

    حکایت «مردم آزار»

    مردم آزاری را حکایت کنند که سنگی بر سر صالحی زد درویش را مجال انتقام نبود.

    سنگ را نگاه همی داشت تا زمانی که ملک را بر آن لشکری خشم آمد و در چاه کرد.

    گلستان سعدی | حکایت | تاریخ | سرنوشت | انتقام | شهر حکایت

    درویش اندر آمد و سنگ در سرش کوفت.

    گفتا تو کیستی و مرا این سنگ آیا زدی.

    گفت من فلانم و این همان سنگست که در فلان تاریخ بر سر من زدی.

    حکایت «مردم آزار»

    گفت چندین سرنوشت کجا بودی گفت از جاهت اندیشه همی کردم، اکنون که در چاهت دیدم وقت غنیمت دانستم.

    منبع:گلستان سعدی

    واژه های کلیدی: گلستان سعدی | حکایت | تاریخ | سرنوشت | انتقام | شهر حکایت

    اخبار

    آرشیو

    گالری عکس

    آرشیو

    اس ام اس های تازه

    آرشیو

    آهنگ های پیشواز

    آرشیو
  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • کتاب های پزشکی مولکولی اورجینال
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک
  • چاپ کتاب آمازون
  • منابع اورجینال رباتیک
  • چاپ کتاب اورجینال
  • خرید منابع پزشکی اورجینال
  • دانلود فایل های زبان اصلی ریاضی فیزیک
  • کتب خلبانی زبان اصلی
  • دانلود فایل های زبان اصلی خودرو
  • خرید کتاب کاغذی از آمازون