سعی کنید اشتباهات دیگران را ببخشید، حس انتقام انرژی منفی دارد.
خوش آمدید - امروز : سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • A
    خانه » دنیای مد » گفتگوی جالب با بابک جهانبخش خواننده مشهور

    گفتگوی جالب با بابک جهانبخش خواننده مشهور

    خودتان باشید | بابک جهانبخش | شرایط مالی | خواننده | موسیقی | فرزندان | فرزند | زندگی | دوستی | ترانه | مجموعه

    گفتگوی جالب با بابک جهانبخش خواننده مشهور

    گفتگوی جالب با بابک جهانبخش خواننده مشهور 

    بابک جهانبخش بازیگر محبوب پاپ ایران، با صدای آرام بخش و سبک خوانندگی که دارد طی این سال ها کارهای پرطرفداری را عرضه نموده هست. برخی از صداها شبیه تم باران اند. می آیند، می بارند و ردشان روی تن احساس جا میماند. می گویند آنهایی که آوازشان را با قلب ارزش گره زده اند و در ترانه هاي ارزش راوی زندگی شخصی ارزش میباشند

    و لهجه باران را جایی میان صدای ارزش مخفی کرده اند، میتوانند نبض مخاطب را به دست بگیرند. مشابه این افراد بابک جهانبخش است که سخت صادق و عاشق هست.بهانه این گفتگو روایت زندگی دو نفره بابک و آرتا بود، زندگی که قاعده پدری و پسری را خط زده و مرز عشق را هم درنوردیده هست.

    گفتگوی جالب با بابک جهانبخش خواننده مشهور

    یک جاهایی آرتا جهت بابک پدر می شود و وی را زیر رگبار سختیهای زندگی در آغوش می کشد و با دست هاي کوچک مهربانش، زخم هاي وی را نوازش میکند و جای دیگر پدر میشود. همه ي پناه پسر. این روزها انها دنیا یکدیگرند و از دریچه هم به تماشای زندگی نشسته اند. با بابک و آرتا این پدر و پسر دوست داشتنی در یک بعدازظهر دل انگیز اردیبهشتی

    در حوالی خیابان الوند قراتر گذاشتیم. گفتگوی ما با جهانبخش از موسیقی شروع شد و به دنیای پدرانه اش گره خورد. با ما همراه باشید.

    خودتان باشید | بابک جهانبخش | شرایط مالی | خواننده | موسیقی | فرزندان | فرزند | زندگی | دوستی | ترانه | مجموعه

    در ابتدای راه رد پایی از من نبود

    از آخرین گفتگویی که با یکدیگر داشتیم حدود ۱۰ سال قبل است و توصیه دیدنی اینجاست که در طول این ۱۰ سال با وجود تغییراتی که در زندگی شخصی و حرفه اي تان رخ داد ولی شما کمترین عوض کردن را داشتید. چقدر این عنوان دغدغه شما بود؟

    – خوشحالم که شما چنین تصوری را در مورد من دارید. همانطور که خودتان هم در صحبت هاي تان به این عنوان اشاره کردید شرایط من نسبت به آن دوران حداقل در بخش موسیقی تغییرات زیادی کرده هست. در آن مقطع فعالیتم را به تازگی در بازار موسیقی شروع کرده بودم، به همین علت دنیا بینی ام در عرصه موسیقی نسبت به آن دوران تغییرات زیادی کرده هست

    گفتگوی جالب با بابک جهانبخش خواننده مشهور

    اما دیدنی اینجاست که به لحاظ خصوصیان اخلاقی ام، به گواه دوستان و آشنایان عوض کردن چندانی نکردم و همچنان همان بابک جهانبخش هستم.

    شما جزو آن دسته از خوانندگانی به شمار می روید که مسیر موفقیت در بازار موسیقی را یک شبه طی نکردید و سال ها طول کشید تا نبض مخاطب را به دست بگیرید و به جایگاه کنونی تان دست پیدا کنید.

    خودتان باشید | بابک جهانبخش | شرایط مالی | خواننده | موسیقی | فرزندان | فرزند | زندگی | دوستی | ترانه | مجموعه

    – همچنین هست. هر چند در ابتدای راه و منتشر شدن نخستین مجموعه موسیقی و قطعه «چی شده» توانستم خودم را به مخاطبان معرفی کنم و آن ترک به یک اثر هیت تبدیل شد ولی اگر بخواهم صادقانه اطراف آن مجموعه حرف بزنم، باید بگویم آن مجموعه، به جز قطعه «چی شده» حرفی جهت گفتن نداشت آیا که در آن مقطع من کم تجربه بودم

    و با کمترین هزینه تلاش کرده بودم یک مجموعه روانه بازار کنم. یادم است جهت «چی شده» یک موزیک ویدئو با مختصات آن دوران ساختم که به شدت مورد دقت مخاطبان قرار داده شد ولی هنگامی که این روزها به آن ویدئو نگاه میکنم نمیتوانم رد پایی از بابک جهانبخش را در آن پیدا کنم.

    گفتگوی جالب با بابک جهانبخش خواننده مشهور

    چرا؟

    – حس می کنم حرکاتی که در آن ویدئو انجام می دادم و نوع اکت هایم خط دهی شده است بود و دقیقا چیزهایی بود که از من خواسته بودند و این حرکات شباهتی به بابک جهانبخش نداشت.

    حس می کنم این بی شباهتی تا سال ها رد پایش در کارهای شما وجود داشت.

    – دقیقا. بعدها حتی هنگامی که موزیک «تازگی ها» را منتشر کرم و این قطعه هم مورد دقت مخاطبان قرار داده شد و به نوعی من را یک قدم زیاد به سمت موفقیت و دیده شدن سوق داد ولی باز هم آن حس رضایتی که باید در من ایجاد نشده بود. حس میکردم همچنان با خودم فاصله دارم.
    من و بارون با نگاه حرفه اي تر

    از چه زمانی فاصله ات را با خودت کم کردی؟

    از قطعه «تو رو دوست دارم». من صدای نازک و چپ کوکی را دارم و توصیه اینجاست که در کشور عزیزمان ایران تصور بر این است که صدای خواننده مرد صرفا باید کلفت و حجیم باشد. به همین علت صداهایی از جنس من را در زمره صداهای خانمانه میدانند «با خنده» ولی من در طول فعالیت حرفه اي م تلاش کردم از این عنوان بعنوان یک امتیاز جهت وجه تمایز صدایم بهره گیری کنم.

    گرچه این شاخصه صدای تان هم باعث شده است بود که جایگاه خودتان را در بین مخاطبان به دست آورید، چون جای خالی یک صدای لطیف در مارکت موسیقی داخلی کشور عزیزمان ایران حس می شد.

    شاید. به هر حال این عنوان در شنیده شدن صدای من در بین مخاطبان بی تاثیر نبود ولی در آن مقطع اشکال حرفه اي که در کارم وجود داشت این بود که در بخش ترانه صرفا از ترانه سرایان زن شعر میگرفتم و نوع شعرهایی که گزینش می کردم هم بیش از اندازه لطیف بود. ترکیب این لطافت با صدای من باعث می شد نتوانم آن طور که باید در جایگاه درستی قرار بگیرم ولی بعد از آشنایی با حسین شیرالی که از ترانه سرایان بافایده کشورمون به شمار میرود،

    مسیر فعالیت حرفه اي من دستخوش تغییرات زیادی شد و در من معجزه اي رخ داد و باعث شد بتوانم ترانه بگویم. استارت موفقیت هاي تازه من هم با نخستین ترانه اي که سرودم یعنی تو رو دوست دارم زده شد. بعد از آن هم از حسین ترانه هایي را گرفتم که با روحیه من سازگارتر بود.

    اگر اشتباه نکنم ماحصل همکاری شما مجموعه «زندگی من» بود؟

    – بله. آن مجموعه در بین مخاطبان با اقبال مواجه شد و قطعاتی نظیر «دوست دارم»، «افسانه» و … توانستند در کنار مخاطبان عام با مخاطبان خاص هم ارتباط برقرار کنند و از آن بعد فصل جدیدی از بابک جهانبخش که شباهت بیشتری هم با خود حقیقی من داشت رقم خورد.

    اما گل مهم را شما با مجموعه «من و بارون» زدید.

    – بله «با خنده». در آن مجموعه هم نگاه من به موسیقی حرفه اي تر شد و هم اینکه با افراد تاثیرگذارتری در زندگی حرفه اي ام آشنا شدم. در گام اولیه در بخش تنظیم با افرادی نظیر کوشان حداد کار کردم که از بینش خوبی برخوردار بود و نوع موزیکی که ارائه می داد هم می توانست نبض بازار را به دست بگیرد و هم مورد دقت منتقدان قرار بگیرد.

    در ادامه هم با شرکت اکسیر نوین آشنا شدم. محمدرضا خانزاده مدیرعامل این شرکت از انگیزه زیادی جهت کار برخوردار بود و کنار هم قرار گرفتن باعث شد در مسیر موفقیت قرار بگیرم و هر دو به آن چیزی که در ذهن اطراف موسیقی داریم، نزدیک شویم.

    حال بافایده «اکسیژن»

    مردم ما با گذشت سال ها، همچنان تصورشان بر این است که خواننده ها ترانه هایي راکه می خوانند برگرفته از زندگی شخصی ارزش است و به نوعی روایتگر حال خودشان به شمار می رود. این عنوان در مورد خواننده هایي نظیر شما که غلظت احساس در کارهای ارزش زیاد است به نوعی پررنگ تر به نظر می رسد. شما چقدر شبیه ترانه هاي تان زندگی میکنید؟

    – خیلی عمده. شاید این عنوان عمده حرفه اي نباشد ولی من معمولا ترانه هایي را گزینش می کنم که به نوعی برگرفته از زندگی شخصی ام باشد و حال درونی من را منعکس کند. به همین علت می توانم رد پای احساس ام را در زیاد ترانه هایم پیدا کنم. در واقع هر مقطعی از فعالیت کاری من، روایتگر بخشی از زندگی ام بوده هست.

    مثلا در برهه اي که ترانه «تا حالا شده است دلت جهت خودت تنگ بشه» را اجرا کردم، عمیقا نسبت به خودم دلتنگ بودم و این عنوان در مورد ترانه هاي دیگر من هم وجود داشت.

    به نظر می رسد هر ترانه اي که حال معنوی شما را شخم می زد و حس تان را زیر و رو میکرد، به دل مخاطبان تان هم می نشست و انها هم باورش میکردند.

    – همچنین هست. من هر وقت حالم با ترانه اي بد یا بافایده می شد و به قول شما حس ام با آن زیر و رو می شد حتما این ترانه به دل مخاطبم هم می نشست چون پشت آن عشق همراه با صداقتی وجود داشت و این حال بافایده از طریق موزیک من به قلب آن ها راه پیدا میکرد.

    بعد از مجموعه «من و بارون» شما به سراغ «اکسیژن» رفتید؟

    – بله، و آن مجموعه هم توانست در بین مخاطبان به اقبال دست پیدا کند. حال من در آن مقطع همچنان از انتشار «من و بارون» بافایده بود و باعث شد این حال بافایده به «اکسیژن» هم انتقال یافته شود.

    منتقد آگاه و بی رحم

    اما این روند بافایده در «مدار بی قراری» به لحاظ مارکت ادامه پیدا نکرد؟

    – درست هست، در «مدار بی قراری» من تصمیم گرفته بودم که بازاری کار نکنم و صرفا روایتگر احساس خودم باشم. گرچه این عنوان باعث شد فضای مجموعه من تا حدی تلخ شود. آن کار در قیاس با مجموعه هاي قبلی من از ادبیات سخت تری برخوردار بود و باعث شده است بود که همۀ نتوانند با آن اثر ارتباط برقرار کنند.

    به همین علت تصمیم گرفتم در مجموعه بعدی ام به نوعی جبران مافات کنم و صرفا سلیقه بازار را در نظر بگیرم و خودم را به نوعی خط بزنم ولی این عنوان باعث شد دوباره از آن طرف بام بیفتم و اینکار هم نتواند با وجود آن که مخاطبم را راضی کرد به آن اقبالی که انتظار می رفت دست پیدا کند.

    به نظر می رسد که منتقد آگاه و سرسختی نسبت به خودتان هستید؟

    – و گرچه بی رحم. بله، من کاملا نسبت به عملکرد خودم آگاهم و می دانم چه مسیری را در موسیقی طی کردم و نقاط ضعف و قوتم کجاست. به همین علت چشمم را نه تنها روی اشتباهاتم نبستم بلکه تلاش میکنم با آگاهی درصدد برطرف آن باشم.

    برای مجموعه جدیدتان و حل مسئله چه راه حلی در پیش گرفتید؟

    – در گام اول تلاش کردم بین ماجرای کار بازاری و دلی را بگیرم و آلبومی راکه ارائه می دهم هم راوی حال خودم باشد و تفکراتم را منعکس کند، هم اینکه سلیقه مخاطب را در نظر بگیرم. شاید بعضی افراد تصور کنند عصر انتشار مجموعه موسیقی در کشور عزیزمان ایران به اتمام رسیده است و بهتر است تک ترک به بازار ارائه داد ولی من همچنان اعتقاد دارم در مارکت شلوغ کنونی ما، انتشار مجموعه میتواند به خواننده اي نظیر من زیاد کمک کند.

    به راحتی خواسته ها و نیازهایم را نادیده می گیرم

    در زندگی شخصی تان هم مثل زندگی حرفه اي تان یک ذره بین به دست دارید و مدام در حال آنالیز خودتان هستید؟

    – بله. این نگاه وسواس گونه در زندگی شخصی من هم وجود دارد. متاسفانه یا خوشبختانه من مدام خودم را مورد شماتت قرار میدهم و حواسم به رفتارهایم است که هرگز کار بدی را انجام دهم. این خود مراقبتی باعث شده است یک جاهایی وقت زندگی کردن را از خودم بگیرم آیا که دائم درگیر آن هستم که واکنش‌ها اشتباهی از من سر نزند و کسی از من نرنجد و به نوعی الگوی خوبی جهت کسانی که من را دنبال میکنند باشم.چرا این قدر حواس تان به خودتان است و درگیر این خودمراقبتی هستید، میخواستید از این طریق توجهات را به خودتان بگیرید و اثبات کنید که شما همه ي وقت آدم خوبه ماجرا هستید و هیچ گاه اشتباه نمی کنید؟

    – نمی دانم. شاید، ولی فکر میکنم بخش زیادی از این ماجرا به دوران کودکی من باز می گردد، به زمانی که مدام جهت من باید و نبایدها را تعیین میکردند. این باید و نبایدهای بیش از اندازه اي که از طریق خانواده ها به من انتقال یافته شد باعث شد من از کودکی جهت خودم خط قرمز ایجاد کنم. با بزرگ شدنم هم این خط قرمزها زیاد و عمیق تر شد.

    یادم است در آن دوران هر وقت کسی من را به رستورانی دعوت میکرد، من ارزان ترین غذای منو را سفارش می دادم تا هرگز به آن فرد فشاری به لحاظ اقتصادی وارد شود؛ در صورتی که می بینم تعداد زیادی از افراد هنگامی که به رستوران دعوت میشوند تلاش می کنند گران ترین غذا را سفارش دهند. من همۀ وقت} دیگران را به خودم ارجح تر میبینم و به آسانی خواسته ها و نیازهایم را نادیده می گیرم.

    مشابه این نادیده گرفتن ها کجاست؟

    – بگذارید یک مثال راحت جهت تان بزنم. بارها برایم پیش آمده که بعد از برگزاری دو سانس کنسرت و در حالی که به شدت خسته ام چون دوستانم جهت تماشای اجرایم آمدند، دلواپس شام آن ها هستم و بدون اینکه خستگی خودم را در نظر بگیرم در فکر تهیه شام و پذیرایی از آن ها هستم، در حالیکه احتمالا آن ها اصلا از من چنین توقعی ندارند.

    با این اوصاف شما مدام در حال خط زدن نیازهای تان هستید و باید حسابی بدهکار خودتان باشید.

    – دقیقا و این نادیده گرفتن ها یک جاهایی آزارم میدهد. اینکه شما مدام دیگران را به خودتان ارجح مشاهده نمایید و خودتان را وقف انها کنید، آن هم در شرایطی که این واکنش‌ها متقابل را از انها نمی بینید.

    زمینه روابط بر پایه داد و ستد متقابل هست. به همین علت هنگامی که یک طرف بیش از اندازه دوستی میکند و خودش را نادیده میگیرد اصل تعادل به هم می ریزد و کفه ترازو به سمت دیگری سنگینی میکند. این بهم ریختن ها باعث نمی شود ناخودآگاه به جای عوض کردن خودتان به سمت انزوا بروید؟

    – این اتفاقی است که در مورد من رخ داده و در یک سال تازه هم به نوعی پررنگ تر شده است است و حتی تاثیرش را به نوعی روی کار من هم داشته. چون شما زمانی میتوانید کار بافایده ساخت کنید که حال خودتان هم بافایده است و از یک جایی به بعد که حس کردم رفتارهایم به نوعی به من آسیب میزند و آن محبتی که به دیگران می دهم

    را از آن ها نمیگیرم ناخودآگاه به پیله تنهایی خودم رفتم. ولی این روزها تصمیم گرفتم خودم را عوض کردن دهم و از این پیله رها شوم و ته مانده بابک جهانبخش را به علت آرتا هم که شده است نگه دارم و درصدد برطرف این مسئله بربیایم.

    وقتی داشتید از این خصوصیات اخلاقی تان حرف می زدید با خودم میگفتم این خلق و خو عمده با روحیه سلبریتی ها سازگاری ندارد؟

    – همچنین هست. فکر میکنم کارم را اشتباه گزینه کردم چون من نباید سراغ حرفه اي می رفتم که شهرت و دیده شدن به همراه داشت. هنگامی که شما قدم در حرفه اینچنینی می گذارید و به سمت سلبریتی شدن گام بر می دارید باید قواعد زندگی شخصی تان را عوض کردن دهید آیا که دیگر نمی توانید با قواعد یک زندگی عادی،

    زندگی تان را اداره کنید. من این روزها مفهوم این جمله که هنرمند متعلق به مردم است را می فهمم. هر چند که من دوست ندارم صرفا متعلق به مردم باشم و در زندگی شخصی ام از آن بابکی که باید، جهت خانواده ام نباشم. ولی ظاهرا این دو عنوان با هم جمع نمی شوند. ماجرایی که من تلاش کردم همۀ توانم را جهت همسو شدنش انجام بدهم ولی از آن آسیب هاي زیادی خوردم. گرچه یک ماجرای دیگری هم وجود دارد.

    چه ماجرایی؟

    – هیچ وقت با خودتان فکر کرده اید آیا این قدر بازیگران و صورت های معروف ما در سن و سال کم با سکته قلبی از دست میروند. چون مردم شما را ناگهان به واسطه کارهای تان به عرش می برند و شما آن بالا بالاها را تجربه می کنید ولی بر اثر کوچک ترین اشتباه یا هر اتفاق دیگری که اختیارش ممکن است اصلا به دست تان هم نباشد، ناگهان به زمین می خورید. بعضی وقت ها فاصله این بالا و پایین رفتن ها به اندازه یک پلک زدن هست.

    گاهی وقت ها با خودم می گویم کاش آدم هیچ وقت آن بالای بالا را تجربه نکند که هنگامی که به پایین پرت می شود تا این حد از زمین خوردن دردش بگیرد. بعضی اوقات که این حرف ها را میگویم، دوستانم به من می گویند تو ناشکری می کني، ببین چقدر آدم ها دوستت دارند.

    خیلی ها آرزوی ارزش این است که جای تو باشند ولی واقعیت اینجاست که جای من بودن هم راحت نیست چون گاهی حتی باید به شریک زندگی ات بابت دوستی هاي مردم پاسخ بدهی. اینکه آیا این قدر مخاطبان دوستت دارند و بی دریغ به تو دوستی می کنند. در حالی که اقتضای شغل من چنین دوستی هایي را می طلبد و من نمیتوانم به مردم بگویم من را دوست نداشته باشید و صرفا موزیکم را دنبال نمایید.

    پدر شدن حس عجیبی دارد

    نخستین باری که آرتا را در آغوش تان گذاشتند به علت دارید؟

    – بله به وضوح «با خنده». هیچ وقت یادم نمی رود. هنگامی که مادر آرتا جهت زایمان رفت وقت زیادی طول کشید تا من را صدا کنند و خبر تولد فرزندم را بدهند در حالی که افرادی که قبل و بعد از ایشان به اتاق زایمان رفته بودند، نوزادشان به دنیا آمده بود. این تاخیر باعث شد به اتاق پرستاری بروم و از انها در مورد چرایی این عنوان بپرسم

    که آن ها در پاسخ گفتند فرزندتان به دنیا آمده است و ما شما را صدا کردیم ولی ظاهرا در بین همهمه نشنیدید. پسرتان کنار کانتر در بخش نوزادان هست.

    وقتی به آن بخش رفتم درون سبد چشمم به نوزاد قرمز با دماغی بزرگ افتاد. در آن لحظه با خودم گفتم اي بابک، این همه ي گفتم دماغ دیگران را مسخره نکن، بیا تحویل بگیر، پسر خودت با این دماغ به دنیا آمده هست. فوری دستبندی که دستش بود را چک کردم تا مطمئن شوم رویش جهانبخش نوشته هست.

    دیدم بله، خودش هست، پسر من. بعد از آن هر شخصی از دوستان و اقوام می آمدند و چشم ارزش به آرتا می افتاد میگفتند وای این چقدر شبیه بابک هست. توی دلم می گفتم این کجا شبیه من است «با خنده» ولی خب رفته رفته هنگامی که آرتا بزرگ تر شد، شباهت ما دو نفر زیاد و زیاد شد.

    همین که چشم تان به آرتا افتاد حس پدر شدن در شما جوانه زد؟

    – همان لحظه جوانه زد ولی تا زمانی که با تمام وجودم درگیر پدر شدن شوم، مدتی طول کشید. پدر شدن حس عجیبی دارد چون شما حتی ممکن است بلد نباشید فرزندتان را به درستی در آغوش بکشید ولی نسبت به آن مکلف و مسئولید و او بخشی از وجودتان هست. نخستین بار زمانی پدر شدن را با همۀ جانم حس و احساس کردم

    که آرتا بابا صدایم کرد و دوستی کردن را یاد گرفت ولی شیرین ترین لحظه اي که از ارتباط پدر و پسری مان به علت دارم به دو سال قبل باز میگردد.

    آن وقت آرتا تنها دو سال قبل باز می گردد. آن وقت آرتا تنها دو سال داشت. ما تصمیم گرفتیم به شمال برویم. در آن سفر من با یکی از دوستان قدیمی ام به شوخی با هم کشتی گرفتیم. در آن میان آرتا حس کرد که بین من و دوستم دعوا شده است و او دارد من را کتک می زند. در آن لحظه آرتا بی هوا به سمت دوستم رفت و با همان دست هاي کوچکش

    شروع به مشت زدن به دوستم کرد تا به نوعی ما را سوا کند. او به روش خودش داشت از من مواظبت می کرد. این صحنه هیچ وقت از یادم نمیرود و از جلوی چشمم پاک نمیشود.

    گوش دادن به صدای استاد بنان و سالار عقیلی حالم را بافایده می کند.

    در زندگی چه چیزی زیاد شما را سر ذوق می آورد؟

    سفر رفتن همۀ وقت} مسافرت حتی اگر یک جای نزدیک باشد من را هیجان زده میکند گرچه در کنار آن ها شنا کردن هم به شدت برایم خوشگل هست.

    در خودرو تان معمولا چه موزیکی را گوش می دهید؟

    – زیاد موسیقی تلفیقی گوش میدهم یا اینکه به سراغ موسیقی سنتی و کلاسیک میروم. گوش دادن به صدای داریوش رفیعی، استاد بنان و سالار عقیلی هم حالم را بافایده میکند.

    این روزها فوت هاي ناگهانی همانگونه که خودتان هم اشاره کردید در بین بازیگران و صورت های معروف عمده شده است هست. درگذشت علی معلم، افشین یداللهی و به دنبال آن عارف لرستانی هر یک به تنهایی فاجعه غم انگیزی به شمار می رفت و همزمانی آن ها این غم انگیزی را صد عمده کرد؟

    – بله. و خب این عنوان گذرا بودن زندگی را زیاد به ما یادآور میشود. درگذشت افشین یداللهی آن هم در شرایطی که تنها یک ماه از ازدواجش می گذشت بسیار تلخ بود و تلخی این اتفاق با فوت همسرش زیاد شد. این فوت عاشقانه آدم را یاد آخر فیلمهای تلخ می انداخت و بسیار غم انگیز و اثرگذار بود. فوت علی معلم و عارف لرستانی هم هر یک به تنهایی غم زیادی را روی دلم نشاند.

    این فوت هاي ناگهانی باعث نشد که نظر شما نسبت به این مقوله عوض کردن کند؟

    – راستش را بخواهید من از فوت عمده نمی ترسم. شاید بخشی از این نترسیدن من به این علت باشد که عشق این روزها از زندگی ما رفته و همۀ ما به نوعی ماشینی زندگی می کنیم ولی در این بین هر وقت به یاد آرتا می افتم حس میکنم بزرگترین کار ناتمام من بزرگ کردن این پسر است چون حضور من به او حس امنیت میدهد. به همین علت از خدا می خواهم تا سر و سامان گرفتن او به من وقت زندگی بدهد.

    این روزها دلتنگ چه چیزی هستید؟

    – دلتنگ روزهایی هستم که فکر میکردم تلخ ترین اتفاقات هم مثل سرماخوردگی گذرا است و هیچ دردی نمی تواند من را از پا در آورد ولی در ادامه دیدم که بعضی از دردها می تواند به تو زخم هاي عمیقی بزند که جهت درمانش باید از روحت تاوان بدهی. به هر حال این روزها به عشق آرتا تلاش می کنم همه ي پرسشها را پشت سر بگذارم و آغوشم را رو به اتفاقات بافایده باز کنم. انشاالله خدا هر بلایی را از آرتا دور کند و من را جهت دردها به جای او گزینه کند.

    انشاالله این بلاها از هر دو شما به دور باشد و در خوشی و سلامت زندگی پدر و پسری تان را ادامه دهید.

    عبارات مهم : خودتان باشید – بابک جهانبخش
    تنها چیزی که در این شرایط آرامم می کند، آرتا هست

    به نظر شرایط سخت می آید؟

    – همچنین هست. هنگامی که این حجم از توجهات به سمت شما سرازیر میشود، حتی اگر شریک زندگی شما فردی نیرومند باشد ولی باز هم حواشی یک جاهایی اذیتش می کند و این صدمه مشاهده را او با خودش به زندگی یکسان می آورد. هر چند که در کنار این پرسشها مشکلاتی مثل توقعات مالی از جانب مردم نسبت به زندگی شما وجود دارد.

    وقتی شما به شهرت رسیدید همۀ انتظار دارند که منزل تان در فلان جا باشد و فلان اتومبیل را سوار شوید و از یک مارک معتبر جهت خودتان لباس بخرید. این در حالی است که ممکن است شما اصلا شرایط مالی این هزینه ها را نداشته باشید. گاهی اوقات با خودم میگویم اي کاش کسانی که با توقعات باعث می شوند

    هنرمندان در یک حباب لوکس زندگی کنند، شرایط را به گونه اي فراهم کنند تا انها هم بتوانند خودشان باشند و زیر بار فشارهای زندگی دچار افسردگی یا سکته قلبی نشوند.

    با این اوصاف ترکش هاي شهرت زیاد از حسن هاي آن است و نخستین جایی هم که مورد اصابت این ترکش ها قرار می گیرد، زندگی یکسان هست؟

    – حس اینکه دیگران تو را دوست دارند و مورد دقت اید حس کم نظیری است و این موهبت نصیب هر شخصی نمیشود. در بخشی از گفت و گو هم به این عنوان اشاره کردم که من آدم شهرت نیستم و نوع تفکرات و سبک زندگی ام با شهرت همخوانی ندارد. به نظرم اینکه مردم تو را دوست داشته باشند بافایده هست

    اما اینکه به شریک زندگی ات پیغام بدهند که خوش به حالت با فلانی ازدواج کردی و … بافایده نیست چون در این شرایط پایه هاي زندگی ات لرزان میشود و اختلاف ها در زندگی جوانه میزند.

    به نظر می رسد یک تلخی این روزها در جان تان ته نشین شده است هست. زمانی که این تلخکامی به بحبوحه خودش میرسد چه چیزی جهت لحظاتی هم که شده، حس شیرینی را به شما انتقال یافته می کند؟

    – تنها چیزی که در این شرایط آرامم میکند آرتا هست. آرتا جهت من مثل مسکن عمل میکند. او با اینکه تنها پنج سال دارد ولی جنس ناراحتی هاي من را کاملا می شناسد و زمانی که حالم بافایده نیست یا غمگینم به سراغم می آید و نوازشم می کند و بی دریغ به من عشق می دهد. حضور او معنای حقیقی عشق و معجزه هست.

    دوست دارم آرتا شبیه فرزند هاي دیگر باشد

    به آرتا این روزها چه چیزی را یاد می دهید؟

    – من شاید پدر خیلی خوبی جهت آرتا نباشم که بخواهم چیزهای زیادی را به او یاد بدهم.

    چرا میگویید پدر خوبی نیستم. چه الگویی از پدر بافایده در ذهن تان دارید که خودتان را شبیه او نمیبینید؟

    – فکر میکنم پدر باید یک مقدار محکم تر باشد و به نوعی بتواند احساساتش را نسبت به فرزندش مدیریت کند ولی من به قدری غرق آرتا هستم و احساساتم نسبت به او غلط است که مرز پدر و پسری را در ارتباط با او رد می کنم و این رد کردن مرز که همراه با دوست داشتن بیش از اندازه است باعث شده است آرتا از من حرف شنوی نداشته باشد

    و تذکر و حتی تشرهای من را جدی نگیرد چون به هر حال فرزند ها یک جاهایی باید از پدر و مادرشان حرف شنوی داشته باشند ولی توصیه دیدنی اینجاست که او این حرف شنوی را نسبت به پدرم دارد و از او حساب بیشتری میبرد. گاهی اوقات فکر میکنم پدر من جهت آرتا باباتر هست.

    به هر حال این روزها دارم همۀ تلاشم را به کار می بندم تا بتوانم جدی بودن را در برابر آرتا یاد بگیرم. فکر می کنم رفته رفته و با بزرگتر شدن آرتا من بتوانم زیاد و بهتر پدر بودن را یاد بگیرم.

    چه چیزی را در آرتا مشاهده نمایید حال تان بافایده می شود؟

    – علاقه و مهربانی را. آرتا با وجود اینکه سن و سالی ندارد ولی مهربانی و دوستی را به خوبی می شناسد و آن را بلد هست. هر چند که این عنوان به همان نسبت که من را شاد میکند، باعث نگرانی ام هم می شود.

    چرا دلواپس تان میکند؟

    – چون من هم مثل آرتا مهربانی کردن را خیلی بافایده بلد بودم و اتفاقا از همین ناحیه هم آسیب دیدم. به همین علت دلم نمی خواهد او هم مثل من از این ناحیه آسیب ببیند. شاید به این علت است که تلاش می کنم زیاد مراقبش باشم. هر چند که خب آرتا در قیاس با ما در شرایط و امکانات بهتری تربیت شده است و همه ي آن چیزی که به آن نیاز داشته را به نوعی در اختیار داشته است و اضافه بر درون منزل از بیرون هم دوستی زیادی را دریافت می کند.

    این دوستی هاي بیرون از منزل که به نظر میرسد عمده هم هست، دلواپس تان نمی کند که هرگز این توجهات باعث لوس شدنش شود؟

    – به نظرم آرتا همین هم اکنون هم کمی لوس شده است «با خنده» و خب این عنوان به شدت جهت من دلواپس کننده هست. شاید باور نکنید. مدتی قبل این حجم از توجهات باعث شده است بود به سرم بزند جهت تربیت بهتر آرتا به خارج از کشور بروم و آنجا زندگی کنم چون می دانستم بیرون از کشور عزیزمان ایران دیگر کسی من را نمی شناسد و او می تواند

    درست تر تربیت شود چون متاسفانه فرزندان صورت هاي مطرح معمولا به علت توجهات زیادی که به واسطه پدران و مادران ارزش به آن ها می شود، شبیه فرزند هاي عادی بزرگ نمیشوند. چیزی که من به شدت از آن گریزانم و دوست دارم آرتا شبیه فرزند هاي دیگر باشد.

    اما شما با وجود اینکه دوست داشتید آرتا شبیه فرزند هاي عادی تربیت شود ولی ناخودآگاه منتشر شدن تصاویرش در اینترنت وی را شریک شهرت تان کردید.

    – گرچه من فکر می کنم شهرت آرتا زیاد از من است و مخاطبانم وی را بیش از من دوست دارند. شاید باور کردنش جهت تان سخت باشد ولی من هیچ عمدی در اینکار نداشتم. آرتا به بخشی از من بدل شده است و جدا از من نیست. حتی تصویر تلگرام من هم تصویر مشترکی با آرتا هست. او به قدری در من حل شده است که ناخودآگاه هنگامی که میخواهم در صفحه اینستاگرامم فعالیت کنم سهم او با من برابر میشود.

    نشانه هاي علاقه به موسیقی را در او دیدید؟

    – بله، او کاملا موسیقی را می شناسد و نسبت به آن حساس هست. همین امروز هنگامی که در رستوران بودم موزیک بی کلامی داشت اکران می شد، می دیدم که او زیر لب در حال تکرار آن موزیک است و به درستی آن را ادا می کند.

    وقتی این واکنش‌ها را از او می بینید نسبت به آن تصویر العمل نشان می دهید؟

    – شاید در دلم نسبت به هوشی که نسبت به موسیقی دارد ذوق کنم ولی در ظاهر کاملا بی تفاوت هستم چون دوست ندارم آرتا موسیقی را بعنوان حرفه اش گزینش کند و ترجیح میدهم صرفا دلی آن را ادامه دهد.

    آرتا نسبت به شغل شما آگاهی کامل دارد و مفهوم خوانندگی و ارتباط با مخاطبان تان را می داند؟

    – بله. کاملا و از سن کم نسبت به این عنوان اشراف داشت. هنگامی که در خیابان با مخاطبان تصویر میگیرم به من میگوید بابا اینا هوادارت میباشند.

    در کنسرت هاي تان هم حضور دارد؟

    – بله، در زیاد آن ها حضور دارد و دیدنی این جا است مدتی قبل در کنسرت اهواز ناگهان وسط سالن داد زد گفت «بابا، تازگیا رو بخون» در آن لحظه توی دلم گفتم آخه هنگامی که «تازگیا» را من ساختم تو کجا بودی. «با خنده»

    آرتا پز خواننده بودن شما را به دوستانش در مهد هم میدهد؟

    – بله، پز می دهد «با خنده». به هر حال هنوز فرزند است و اینکه بگوید پدرش خواننده است برایش شیرینی هاي خودش را دارد ولی خب هنگامی که آرتا را مهد سپردم از مربیانش خواهش کردم با او مثل بقیه فرزند ها واکنش‌ها کنند و تفاوتی میان او و سایرین قائل نشوند هر چند که میدانم با وجود همۀ این سفارش ها آرتا جهت آن ها همچنان خاص هست

    و باز هم این خاص بودن من را دلواپس میکند. به همین علت تصمیم گرفتم وی را جهت دوران ابتدایی در یک مدرسه دولتی عضویت کنم تا به نوعی در بین فرزند هاي عادی بزرگ شود. شاید این ماجرا به تربیت درستش کمک بیشتری کند و به نوعی این وجه تمایز را در او کم کند.

    فکر می کنید آرتا بعدها که بزرگ شود به چه چیز شما افتخار میکند؟

    – فکر میکنم به سلامتم و اینکه هیچ گاه تلاش نکردم از شهرتم سوءاستفاده کنم و همه ي وقت تلاش داشتم به سلامت از کنار بی اخلاقی ها عبور کنم.

    واژه های کلیدی: خودتان باشید | بابک جهانبخش | شرایط مالی | خواننده | موسیقی | فرزندان | فرزند | زندگی | دوستی | ترانه | مجموعه

    گفتگوی جالب با بابک جهانبخش خواننده مشهور

    گفتگوی جالب با بابک جهانبخش خواننده مشهور

    اخبار

    آرشیو

    گالری عکس

    آرشیو

    اس ام اس های تازه

    آرشیو

    آهنگ های پیشواز

    آرشیو
  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • چاپ کتاب آمازون
  • دانلود فایل های زبان اصلی بیماری های مغز و اعصاب
  • خرید منابع پزشکی اورجینال
  • کتب خلبانی زبان اصلی
  • کتاب های پزشکی مولکولی اورجینال
  • منابع اورجینال رباتیک
  • خرید کتاب های زبان اصلی علم شیمی
  • خرید کتاب خارجی
  • هاردکپی کتاب های سرمایه گذاری
  • افست کتاب لاتین