ضرب المثل شریك دزد و رفیق قافله

ضرب المثل شریك دزد و رفیق قافله

عبارات مهم : تقسیم اموال – ضرب المثل

داستان ضرب المثل شریك دزد و رفیق قافله

ضرب المثل شریك دزد و رفیق قافله

مورد استفاده:

در مورد اشخاصی به كار می رود كه با طرفین دعوا زدوبند داشته باشند.

روزی روزگاری، در دوره ای كه مردم جهت تجارت و رفت و آمد بین شهرها و كشورها از حیواناتی مثل شتر استفاده می كردند. خطر غارت اموالشان به وسیله راهزنان زیاد بود. این گروهها در كمینگاه هایی در مسیر كاروانیان مخفی می شدند و در یك وقت مناسب بر سر راه كاروان های تجاری قرار می گرفتند و تمامی اموال آنها را غارت می كردند. اگر كاروانیان مقاومت می كردند و به دستورات آنها گوش نمی كردند ممكن بود حتی آنها را بكُشند غارتگران اموال دزدی شده است را بین خود و همدستانشان تقسیم می كردند و پولی به دست می آوردند.

تقسیم اموال | ضرب المثل | بزرگراه | تجارت | دنیای ضرب المثل

یك روز كاروانی متشكل از چند تاجر از شهری به قصد تجارت حركت كردند و با خود اجناسی كه در شهرشان تولید شده است بود می بردند تا در شهر دیگری بفروشند و اجناسی كه مورد نیاز دارند از آن شهر بخرند و بیاورند آنها می درخواست کردند با این خرید و فروش سود كنند. در میان این تجار، تاجر جوانی هم بود كه جهت نخستین بار قصد سفر جهت تجارت را داشت، او تا آن موقع غارتگران را كه به كاروانیان حمله می كردند ندیده بود. ولی با حرف هایی كه از همسفرانش شنیده بود به شدت از اینكه به وسیله غارتگران غافلگیر شود، اموالش به دزدی رود و حتی به خودش حمله شود می ترسید.

ولی با همه شنیده هایش نمی توانست از سودی كه با این خرید و فروش نصیبش می شد چشم بپوشاند چند روزی كاروان به آسودگی حركت كرد. تا اینكه به بزرگراه ای كوهستانی و پرپیچ و خم رسید. در بزرگراه های كوهستانی به خاطر اینكه كمین گاه های بیشتری وجود داشت احتمال غافلگیر شدن به وسیله راهزنان زیاد بود. با رسیدن به این مسیر وحشت و دلشوره ی جوان تاجر هم زیاد شد.

غروب بود كه به پایین بزرگراه ی كوهستانی رسیدند. كاروانیان تصمیم گرفتند شب را آنجا استراحت كنند تا فردا صبح سریع با انرژی و توان بیشتری از پیچ و خم آن عبور كنند. آنها بارهایشان را از اسب و حیوانات دیگر پایین آوردند تا حیوان هم استراحتی كند. چون احتمال حضور راهزنان در آن بزرگراه زیاد بود، تجار تصمیم گرفتند كالاهای ارزشمندشان را پنهان كنند تا اگر نیمه شب در خواب مورد حمله ی غارتگران قرار گرفتند تمام اموالشان را از دست ندهند.

ضرب المثل شریك دزد و رفیق قافله

با تاریك شدن هوا تجار شروع به پنهان كردن كالاهای ارزشمندشان در اطراف محل اقامتشان كردند. هركس مشغول كار خودش بود و حواسش به دیگری نبود. تاجر جوان كه خیلی می ترسید اموالش را ببرد فكری به ذهنش رسید و تصمیم گرفت به جای اینكه اموالش را پنهان كند، گشتی در كوهستان بزند و غارتگران را پیدا كند و با آنها صحبت كند. همین كار را هم كرد. به مخفی گاه آنها رفت و به مدیر آنها گفت آمده ام معامله ای با هم بكنیم. دزد گفت: گوش می كنم.

تاجر جوان گفت: ما یك كاروان تجاری هستیم كه در پایین كوهپایه اطراق كردیم تا شب را در آنجا استراحت كنیم. دزد گفت: این را كه خودم می دانم. از معامله ات بگو. جوان گفت: من می دانم كه شما امشب یا فردا صبح به ما حمله می كنید. من جوان هستم و این نخستین باری است كه به قصد تجارت سفر می كنم همه ی دارایی ام را هم با خود آورده ام، اگر شما اجناس مرا بدزدید من شكست بزرگی می خورم.

تقسیم اموال | ضرب المثل | بزرگراه | تجارت | دنیای ضرب المثل

ولی همراهانم همه از تجار بزرگ شهر هستند آنها امشب از وحشت حمله ی غافلگیرانه شما همه ی اموال و اجناس با ارزششان را پنهان كردند. من می روم جای اموال پنهان شده است آنها را علامت می زنم شما نیمه شب به ما حمله كنید و آنها را بردارید. دزد گفت: خوب در ازاء این اطلاعات از ما چه می خواهی؟ تاجر جوان گفت: می خواهم اموال من را دست نزنید و اینكه من هم مثل یكی از افراد گروه شما از تقسیم اموال دزدیده شده است یك سهم داشته باشم.

راهزن گفت: صبر كن باید با دوستانم مشورت كنم. آنها گفتند: خوب، خیلی راحت بدون درگیری و خونریزی اموال این كاروان را غارت می كنیم و یك سهم هم به این تاجر جوان می دهیم. راهزن نتیجه ی مشورت با گروهش را به تاجر خبر داد و جوان با خوش حالی رفت.

ضرب المثل شریك دزد و رفیق قافله

جوان به سراغ همراهانش رفت و جای تك تك اموالشان را پیدا كرد، حتی به بعضی در پنهان كردن اموالشان كمك كرد ولی خودش خونسرد روكشی روی اموالش انداخت و كنار آنها خوابید.

نیمه ی شب گذشته بود و نزدیك صبح بود كه گروه راهزنان از وقت استفاده كردند موقعی كه كاروانیان خواب بودند به آنها نزدیك شدند و جاهایی كه علامت گذاری شده است بود گشتند اموال را برداشتند و بردند آنها تقریباً اموال همه ی تجار را بردند.

تاجر جوان كه بیدار شد همراهانش هنوز خواب بودند. سریع خود را به كمینگاه راهزنان رساند، سهم خود را گرفت و به سرعت پایین آمد و آنها را میان اموالش پنهان كرد. تجار دیگر كم كم بیدار شدند و خبردار شدند كه دیشب غارتگران به آنها حمله كردند و اموال پنهان شده است ارزش را برده اند.

در نهایت كاروانیان به راه افتادند. در طول مسیر همه از بلایی كه بر سر اموالشان آمده بود، ناله می كردند. تاجر جوان گفت: شما من را عصبانی می كنید همه اش ناله می كنید. من حوصله شما را ندارم من سریع تر می روم به شهر بعدی شما را در كاروانسرای شهر می بینم. تاجر جوان به سرعت خود را به شهر بعدی رساند و اموالی كه سهمش از غارت راهزنان بود را به بازار برد و فروخت.

چند ساعت بعد كاروانیان به شهر رسیدند بعضی از تجار كه قبلاً به آن شهر آمده بودند و در بازار آشنا شده است بودند. آمدند تا سری به بازار بزنند و ببینند چه طوری می شود پولی به دست آورند كه بتوانند به شهر خودشان بازگردند.

یكی از این تجار وارد حجره ی یكی از دوستانش شد تا از او كمك بگیرد. همین طور كه نشسته بود و از بلایی كه بر سر او و همراهانش آمده بود تعریف می كرد. یك لحظه چشمش به پارچه ها و ظروف خودش كه دیشب پنهان كرده بود و به وسیله غارتگران دزدیده شده است بود افتاد. رو كرد به دوستش و گفت: این پارچه ها و ظروف را از كجا خریدی؟ مرد حجره دار گفت: جوانی غریبه امروز صبح آورد، قیمت خوبی پیشنهاد كرد من هم خریدم. تاجر كه دیشب متوجه غیبت همراه جوانش شده است بود و واکنش‌ها امروز جوان هم برایش عجیب بود. گفت: اگر دوباره او را ببینی می شناسی؟ حجره دار گفت: بله امروز صبح او را دیدم.

تاجر به كاروانسرا بازگشت و ماجرا را جهت تجار دیگر تعریف كرد. آنها تصمیم گرفتند همه با هم نزد قاضی شهر روند و از تاجر جوان به خاطر خیانتی كه كرده شكایت كنند. قاضی دستور داد او را دستگیر كنند. سپس دادگاه او را محكوم به پرداخت غرامت به تك تك همراهانش كرد. تا تو باشی شریك دزد و رفیق قافله نشوی.

جوان كه چاره ای نداشت مجبور شد تمام اموال و اجناس خودش را بفروشد تا بتواند غرامت را پرداخت كند و از زندان رفتن نجات پیدا كند.

منبع:rasekhoon.net

واژه های کلیدی: تقسیم اموال | ضرب المثل | بزرگراه | تجارت | دنیای ضرب المثل