خاطرات زمستان را به بهار نیاور

خاطرات زمستان را به بهار نیاور

عبارات مهم : یخبندان – پیرمرد

داستان های شیوانا

خاطرات زمستان را به بهار نیاور

برفها آب شده است بودند و دیگر خبری از سرمای زمستان نبود. فصل یخبندان تمام شده است بود و کم کم اهالی دهکده شیوانا می توانستند از منزل هایشان بیرون بیایند و در مزارع به کشت وزرع بپردازند. همه از گرمای خورشید بهاری حظ می کردند و از سبزی و طراوت گیاه های لذت می بردند …

در آن روز، شیوانا همراه یکی از شاگردان از مزرعه عبور می کرد. پیرمردی را دید که نوه هایش را دور خود جمع کرده و جهت آنها در مورد سرمای شدید زمستان و زندانی بودن در منزل و منتظر آفتاب نشستن صحبت می کند.

شیوانا لختی ایستاد و حرفهای پیرمرد را گوش کرد و سپس او را کنار کشید و گفت:”اکنون که بهار است و این فرزند ها در حال لذت بردن از آفتاب ملایم و نسیم دلنواز بهار هستند، بهتر است روایت یخ و سرما را جهت آنها نقل نکنی! خاطرات زمستان، خوب یا بد، مال زمستان هست. آنها را به بهار نیاور! با این حرف تو فرزند ها نه تنها بهار را دوست نخواهند داشت بلکه از زمستان هم زیاد خواهند ترسید و در نتیجه زمستان سال بعد، قبل از آمدن یخبندان همه این فرزند ها از وحشت تسلیم سرما خواهند شد.

به جای صحبت از بدبختی های ایام سرما، به این فرزند ها یاد بده از این قشنگی و طراوتی که هم اکنون اطرافشان است لذت ببرند. بگذار خاطره بهار در خاطر آنها ماندگار شود و برایشان آنقدر شیرین و جالب بماند که در سردترین زمستان های آینده، امید به بهاری دلنواز، آنها را تسلیم نکند. پیرمرد اعتراض کرد و گفت :”اما زمستان مشکل بود”

شیوانا با لبخند گفت:”ولی اکنون بهار هست. آن زمستان سخت حق ندارد بهار را از ما بگیرد. تو با کشیدن خاطرات زمستان به بهار، داری بهار را نیز قربانی می کنی! زمستان را در فصل خودش رها کن!

منبع: asriran.com

واژه های کلیدی: یخبندان | پیرمرد | زمستان | خاطرات | فرزند | خاطره | آفتاب | پیرمرد | زمستان