سعی کنید اشتباهات دیگران را ببخشید، حس انتقام انرژی منفی دارد.
خوش آمدید - امروز : پنج شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • A
    خانه » تفریح و سرگرمی » ضرب المثل تو نخندی من بخندم؟!

    ضرب المثل تو نخندی من بخندم؟!

    ضرب المثل | داستان | فرزند | بازار | دنیای ضرب المثل

    ضرب المثل تو نخندی من بخندم؟!

    ضرب المثل تو نخندی من بخندم؟!

    عبارات مهم : ضرب المثل – داستان

    داستان ضرب المثل تو نخندی من بخندم

    ضرب المثل تو نخندی من بخندم؟!

    کاربرد :

    این ضرب المثل در مورد کسانی صدق می کند که در اثر ناراحتی و زحمت زیاد حوصله غصه خوردن هم ندارند، همچنین در مورد کسی که گیر فرد بی مسئولیت و خوش خیالی می افتد، از این ضرب المثل استفاده می کنند.

    داستان ضرب المثل:

    ضرب المثل | داستان | فرزند | بازار | دنیای ضرب المثل

    طلب کاری بود که هر وقت به سراغ طلبش می رفت بدهکار بهانه ای می آورد و طلبش را نمی داد. روزی تصمیم گرفت که هر طور که شده است طلبش را وصول کند. بعد شمشیرش را بر داشت و به سمت دکان بدهکار به راه افتاد. در راه با خودش می گفت یا طلبم را می گیرم و یا با همین شمشیر به حسابش می رسم.

    وقتی به دکان بدهکار رسید با صدای بلند فریاد زد که پولم را می دهی یا با همین شمشیر به حسابت برسم. بدهکار هم که خشم و غضب طلبکار را دید لبخندی زد و گفت اتفاقا الان در فکر تو بودم. می خواهم تمام بدهی ام را یک جا به تو پرداخت کنم. طلبکار که دید، مرد دیگر عذر و بهانه ای نمی آورد خشمش فرو نشست، شمشیرش را پایین آورد و گفت بدهی ات را بده.

    بدهکار گفت: برنامه ای دارم که به زودی تمام بدهی ام را می پردازم. سپس گوسفندانی را که از جلوی دکانش می گذشتند، نشان داد و گفت: در هر رفت و برگشت مقداری از پشم این گوسفندان به خار و خاشاک گیر می کند که من از امروز آن ها را جمع می کنم هنگامی که به قدر کفایت شد پشم ها را می شویم بعد به همسرم می دهم تا از آن ها نخ بریسد.

    ضرب المثل تو نخندی من بخندم؟!

    نخ ها را به رنگرز می دهم رنگ کند و سپس به منزل می برم تا زنم با آنها قالی ببافد. کار قالی که تمام شد قالی ها را در بازار می فروشم. سپس دختر و پسرم را که دم بخت هستند سر و سامان می دهم، بعد هم اگر خدا بخواهد دست و زن و فرزند ام را می گیرم و می روم زیارت. بعد از زیارت هم دوستان و اقوام را باید دعوت کنم و سور بدهم تو هم که از دوستان خوب من هستی باید بیایی، توی همان مهمانی هر مقدار پولی که مانده باشد تقدیمت می کنم.

    طلبکار که این مهملات را شنیده بود ناخودآگاه از فرط خشم خنده اش گرفت و بلند بلند خندید.

    مرد بدهکار که خنده طلبکار را نشان از رضایت او دید، گفت: باید هم بخندی! تو نخندی، من بخندم. تو فکر می کردی که پولت از دست رفته ولی حالا می بینی که حاضرم به همین زودی طلبت را یکجا بدهم.

    ضرب المثل | داستان | فرزند | بازار | دنیای ضرب المثل

    طلبکار که دیگر نمی دانست از فرط خشم چه کار کند، فریاد کشید و به سمت بدهکار حمله کرد.

    منبع:ahl-ul-bait.org

    واژه های کلیدی: ضرب المثل | داستان | فرزند | بازار | دنیای ضرب المثل

    اخبار

    آرشیو

    گالری عکس

    آرشیو

    اس ام اس های تازه

    آرشیو

    آهنگ های پیشواز

    آرشیو
  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • منابع اورجینال پزشکی بالینی
  • هاردکپی کتاب های دندانپزشکی
  • دانلود فایل های زبان اصلی بیماری های مغز و اعصاب
  • دانلود فایل های زبان اصلی ریاضی فیزیک
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک
  • خرید کتاب خارجی pdf
  • کتب خلبانی زبان اصلی
  • هاردکپی کتاب های سرمایه گذاری
  • دانلود فایل های زبان اصلی خودرو
  • خرید منابع پزشکی اورجینال