كسي كه هرگز تحت فشار نزيسته باشد، آزادي را لمس نمي كند.
خوش آمدید - امروز : پنج شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • A
    خانه » تفریح و سرگرمی » ضرب المثل اگر رفیق شفیقی، درست‌پیمان باش

    ضرب المثل اگر رفیق شفیقی، درست‌پیمان باش

    ضرب المثل | زیرزمین | پادشاه | فرزندان | فرزند | شیطان | دوستی | دنیای ضرب المثل

    ضرب المثل اگر رفیق شفیقی، درست‌پیمان باش

    ضرب المثل اگر رفیق شفیقی، درست پیمان باش

    عبارات مهم : ضرب المثل – زیرزمین

    داستان ضرب المثل اگر رفیق شفیقی، درست پیمان باش

    ضرب المثل اگر رفیق شفیقی، درست‌پیمان باش

    در وقت ماضی در آذربایجان زرگری و نجاری با هم دوستی داشتند. مرد نجار «شفیق» و زرگر «رفیق» نام داشت. چنین اتفاق افتاد که هر دو پریشان شدند. شفیق مردی عاقل بود، با یار خود گفت: «منافع سفر بسیار است بیا تا با هم سفری کنیم.» هر دو متّفق شده است به طرف روم رفتند و در بین شهر به کلیسایی فرود آمدند. در آن کلیسا بت های زرین بود که جواهر بسیار در آن به کار برده بودند.

    شفیق به رفیق گفت: از این مکان بت شکنی کنیم و جواهر را به دربار اسلام رسانیم و مسجد و مدرسه بسازیم. ولی ای برادر اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش. و هر دو سوگندها خوردند که در میان ارزش خیانتی نشود. سپس خود را به روش راهبان بیاراستند و پیش مهتر کشیشان رفتند و گفتند ما هم دین شما داریم. مسلمانان قصد ما نمودند و بتان ما را شکستند و ما را از دیار خود بیرون کردند. راهب حجره ای به ایشان مقرر نمود. به اندک وقتی، مشهور شدند تا روزی پادشاه ایشان را طلبید و کلید کلیسا به ایشان حواله کرد.

    ضرب المثل | زیرزمین | پادشاه | فرزندان | فرزند | شیطان | دوستی | دنیای ضرب المثل

    بعد از مدتی آن دو پیش پادشاه رفتند و گفتند فلان بت خشم کرده می خواهد به آسمان رود. هنگامی که که رود ما نیز می رویم و از خدمت او هرگز جدا نخواهیم شد. پادشاه گفت چند سال از بت مهلت بخواهید تا جهت او بت منزل ای عالی بسازیم. بعد از چند روز پادشاه با لشکر بیرون رفتند. آن دو، بت بزرگی را که پنجاه من طلا در آن به کار رفته بود را شکستند و آن را در صحرا زیر خاک کردند.

    وقتی که پادشاه و خلق در شهر جمع گشتند، به یک بار شفیق و رفیق سر و پا برهنه و گریبان چاک زده از در بیرون آمدند و ناله کنان گفتند: دیشب مهتر بتان خشم کرده به آسمان رفت. حاکم و راهبانان قبول کردند و آن دو را در پی مهتر بتان فرستادند. شفیق به رفیق گفت، الحال شرط و عهد نیکو نگاه دار و ملتفت باش که فریب شیطان نخوری. آنها آمدند تا به نزدیک شهر خود رسیدند و جواهرات را در بیرون شهر خاک کردند.

    شفیق به رفیق گفت: تو مرد زرگری و اگر کسی وصله طلایی در پیش تو بیند گمان گنج نخواهد برد. بعد هر چند گاه قطعه ای بیرون آر تا خرج کنیم. تا یک سال به همین منوال گذشت. تا اینکه شیطان رفیق زرگر را وسوسه کرد و او تمام طلاها را در جای دیگر دفن کرد و به شفیق گفت طلاها گم شدند. شفیق حیران بماند و هر چه نصیحت کرد فایده نداد. بعد گفت: ای یار عزیز بدان که دوستی من و تو جهت مال دنیا نیست فرض می کنیم که این مال به دست ما نیامده بود.

    ضرب المثل اگر رفیق شفیقی، درست‌پیمان باش

    به منزل خود رفت و در زیرزمین منزل خود به هیئت و صورت رفیق شکلی ساخت و آن شکل را به روش رفیق لباس پوشانید و دو خرس فرزند کوچک تهیه و در آن زیرزمین در جلوی آن شبیه زرگر بست و هر شب گوشت و خوراک به آن خرس ها می داد به گونه ای که موقع چیز خوردن، شبیه زرگر را می دیدند. مدت دو ماه بدین روش چیز می خوردند و صورت رفیق در دل آنها جای گرفت. روزی شفیق دو پسر رفیق را به زیرزمین برد و در اتاقی آنها را زندانی کرد و هنگامی که رفیق از او پرس و جو کرد اظهار بی اطلاعی نمود. رفیق حیران شد و پیش قاضی رفت.

    شفیق به قاضی گفت: من خبر ندارم شاید پسران این مرد مسخ شده است باشند! قاضی گفت این چه سخنی است؟ شفیق جواب داد: ای قاضی میان من و این مرد دوستی قدیمی است و سّری نیز در میان است حال اگر این مرد خیانتی انجام داده پسرانش از شومی خیانت و قسم دروغ مسخ شده است اند و اگر توبه کند آنها را به حال مهم خود ببیند. قاضی و اهل مجلس همه حیران بماندند. شفیق خرس فرزند ها را آن شب گرسنه نگاه داشت و به غلامش اموزش داد، هنگامی که که من به قاضی حکایت می کنم تو خرس ها را بیاور و در برابر رفیق رها کن. در وقت معین غلام آنها را در برابر رفیق رها کرد! خرس فرزند ها را در حضور جمعی کثیر به مجلس درآمده همه را گذاشته پیش آمدند و بر قاعده عادت رفیق را می لیسیدند و دست او را گرفته به دهان می بردند و بو می کردند و به دیگران توجهی نداشتند!

    ضرب المثل | زیرزمین | پادشاه | فرزندان | فرزند | شیطان | دوستی | دنیای ضرب المثل

    حاضرین که آن حال دیدند همه متعجب و حیران شده است گفتند: «مردی [شفیق] صادق است و حق تعالی به دعای او پسران را مسخ کرده است.» و همگی گریه کردند. قاضی و حاکم و مردم همه شفیق را تحسین و وداع نموده از منزل او بیرون آمدند. رفیق به دست و پای او افتاد و گفت: «بد کردم و از من اشتباه واقع شد و شیطان مرا وسوسه کرد و فریب داد، آن امانت تمام بر جاست!» شفیق گفت: «ای یار نادان! امشب با غلام من بر سر دفینه برو و آنچه است حمل استران کن و اینجا حاضر نما و پسران خود را صحیح و سالم و به حال مهم خود ببین.» در ساعت، رفیق دو غلام و استر برداشت و بر سر دفینه رفت و آنچه بود همه را بار استر کرد و به منزل آورد.

    شفیق پسران او را در منزل ای علیحده نگه داشته بود، چون به منزل آمد و فرزندان خود را صحیح دید شکر خدای به جا آورد و سجده کرد و از دروغ و خیانت توبه نصوح نمود. سپس طلاها را قسمت کردند. از آن وقت این ضرب المثل شد که «اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش».

    منبع:rasekhoon.net

    ضرب المثل اگر رفیق شفیقی، درست‌پیمان باش

    واژه های کلیدی: ضرب المثل | زیرزمین | پادشاه | فرزندان | فرزند | شیطان | دوستی | دنیای ضرب المثل

    اخبار

    آرشیو

    گالری عکس

    آرشیو

    اس ام اس های تازه

    آرشیو

    آهنگ های پیشواز

    آرشیو
  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • خرید کتاب مکانیک زبان اصلی
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک
  • جعبه هدیه کتاب
  • خرید کتاب خارجی
  • افست کتاب لاتین
  • هاردکپی کتاب های سرمایه گذاری
  • کتاب های الکترونیک اورجینال
  • چاپ کتاب اورجینال
  • هاردکپی کتاب های سخت افزار
  • خرید منابع پزشکی اورجینال