به عهد و پیمان خود وفا کنید (قران کریم)
خوش آمدید - امروز : شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • A
    خانه » اخبار » اخبار جامعه و عمومی » نگاهی به اوضاع خرید و فروش بازار اعضای بدن

    نگاهی به اوضاع خرید و فروش بازار اعضای بدن

     مردی است در حدود ۵۰ ساله، آگهی کرده جهت فروش کبد. شاید موقع چسباندن آگهی دست‌نویس روی صندوق صدقات، با خودش چند بار کلنجار رفته باشد، شاید هم نه، آن‌گونه که مصمم است.

    نگاهی به اوضاع خرید و فروش بازار اعضای بدن

    مردی است در حدود ۵۰ ساله، آگهی کرده جهت فروش کبد. شاید موقع چسباندن آگهی دست نویس روی صندوق صدقات، با خودش چند بار کلنجار رفته باشد، شاید هم نه، آن گونه که مصمم است.

    چشم هایم را هم می فروشم!

    مستانه صادقی نوشت: «می خواهم كبدم را بفروشم، چشم هایم را هم می فروشم!»؛ مكالمه ما این گونه شروع می شود. مردی است در حدود ۵۰ ساله، آگهی کرده جهت فروش کبد. شاید موقع چسباندن آگهی دست نویس روی صندوق صدقات، با خودش چند بار کلنجار رفته باشد، شاید هم نه، آن گونه که مصمم است.

    عبارات مهم : قرنیه چشم – شماره
    می گویم خبر داری که کبد را نمی شود فروخت؟ یعنی به این راحتی نیست و کلی شرایط دارد که بشود قسمتی از آن را پیوند زد. انگار حرفم را نمی شنود و می گوید:« كبدم را می فروشم. شما اگر خریدار نیستید، نمی دانید بقیه چند می خرند؟ انگار تا ۱۰۰ میلیون هم خریدار دارد». آن قدر صادق است که دلم نمی آید نگویم خبرنگارم. حواسم پی این حرف ها نیست. فقط می خواهد از فروش تکه ای از تنش، پولی دستش را بگیرد.

    « حالا آیا كبد؟ اگر می خواهی، خب كلیه را كه راحت تر می شود فروخت. آدم با یك كلیه هم می تواند زندگی كند.» اینها را نمی گویم ولی انگاربرای اینكه آنچه از ذهنم گذشته، بداند، می گوید: «۶ سال پیش كلیه ام را فروختم. فروختم به یكی از همشهری هایم، همان کرمانشاه؛ دستش تنگ بود، دلم سوخت. گفتم پول هم نمی خواهم. نیاز داشتم ولی گفتم نمی خواهم. آن موقع به این فکر نکردم، دلم سوخته بود. او هم مثل خودم بود. قیافه اش را که دیدم، آن گونه زار و نزار، دلم درد آمد. به زور ۲۰۰ هزار تومان بهم دادند. آن را هم نمی خواستم قبول كنم. زنم گفت، چه كاری بود؟ كلیه را دادی، هیچی هم نگرفتی! نمی دانستم چه بگویم، گفتم جهت رضای خدا. اشكالی ندارد، خدا كمك مان می كند.»

    مرد ناگهان ساكت می شود، دور و برش سر و صدا زیاد هست. او می گوید:« این شماره ای که داده ام، همان شماره ثابتی که توی آگهی بود، مال مغازه رفیقم هست، موبایل ندارم.» منتظرم تا بقیه داستانش را تعریف كند. « دو سال بعد از پیوند، آن بنده خدا همشهری ام مُرد. كلیه را بعد زد، خونش عفونت كرد و مُرد؛ هیچ به هیچ! دلم خیلی سوخت. چند وقت بعدش خودم هم مریض شدم، آن یك كلیه ای كه داشتم عفونت كرد. كلی بدبختی كشیدم، شانس آوردم از كار نیفتاد. از آن به بعدش مریضی پشت مریضی بود كه برایم آمد. بیكار شدم، پول نداشتم، زن و فرزند ام ولم كردند و رفتند. زنم رفت منزل پدرش. رو نداشتم بروم دنبالشان؛ آمدم تهران. آن ها همان کرمانشاه ماندند. اینجا هم علافم، كاری ندارم.

    مدتی رفتم بازار باربری. به خاطر وضعیتم نتوانستم، بنیه ندارم. الان بیكارم، این ور و آن ور می پلكم. كاری باشد انجام می دهم. هرچه باشد، فعلگی هم می كنم ولی جانش را ندارم.» مرد به اینجا كه می رسد، دوباره می رود سر منزل اول:« ارزان تر بخرند هم می دهم. تا ۵۰ میلیون هم حاضرم. قرنیه را هم می شود فروخت، خودم شنیده ام.» می گویم قرنیه را بفروشید، نابینا می شوید، این را نمی دانید؟ در ضمن از فرد زنده قرنیه پیوند نمی زنند. انگار که اصلا حرفم را نشنیده باشد، ادامه می دهد:« بینایی به چه دردم می خورد؟ با یك كلیه دارم زندگی می كنم با یك چشم هم می توانم.

    یك چشمم را می دهم. نمی دانم قیمتش چند است ولی اگر بتوانم این كار را بكنم، هم چشم و هم كبد را بفروشم، می توانم بروم شهرستان دنبال زن و فرزند ام. زنم پیغام فرستاده كه آدم مریض و مفلوك نمی خواهد، سالم و پولدار بودی، برگرد. اگر پول داشته باشم، اوضاع تفاوت می كند، جهت ارزش منزل می گیرم. به زنم خرجی می دهم، دلش نرم می شود». می مانم چه بگویم. بعید است دروغ بگوید یا دنبال جلب ترحم و كمك باشد. هیچ حرفی از آن نمی زند. انگار هیچ طمع كمكی از دیگران ندارد و می خواهد با تنها داشته ها، یعنی اعضای بدنش جهت ادامه دادن تلاش كند.

    می گوید:«ای كاش در روزنامه تان در مورد كسانی كه كلیه اهدا می كنند هم بنویسید. حالا فرقی نمی كند، آن هایی كه اهدا می كنند یا می فروشند. به هرحال یك عضو از بدن آدم كم می شود. همه فكر می كنند طرف كلیه اش را می فروشد و می رود. تا همان موقع هم با او كار دارند ولی من خودم چند نفر را می شناسم كه كلیه ارزش را فروختند و بعد خودشان مشكل كلیه پیدا كردند. یكی ارزش را می دانم كه فوت كرد. آدم تا مجبور نباشد این كار را نمی كند. بعدش هم کسی خبردار نمی شود چه بلایی سر آن بیچاره آمده. اوضاع من تفاوت می كند، زیاد دلم جهت آن همشهری مان سوخت كه راضی شدم به او كلیه بدهم. جوان بود، لابد او هم قسمتش بود كه در آن سن بمیرد. كلیه هم نجاتش نداد.

    باید به آن هایی هم كه كلیه می دهند، پیگیری كنند؛ به عنوان مثال بگویند چند وقت یك بار جهت چكاپ بیایند. این كارها را نمی كنند. پرسش آدم را به زور جواب می دهند، چه برسد به اینكه برایت دلسوزی كنند. لابد فكر می كنند این یارو كه كلیه اش را داده و پولش را گرفته، برود حال كند! چه حالی؟ با این اوضاع چه حالی جهت آدم می ماند؟» صدای خودم را می شنوم كه می گویم حالا شاید بشود كمكی برایتان جمع كرد. او می گوید موبایل ندارد. شماره مغازه دوستش را می دهد تا اگر کسی پیدا شد قرنیه چشمش را بخرد، خبرش کنم. به خاطر آگهی چند روزی است اینجا بست نشسته . باز می خواهم بگویم كه كبد و قرنیه را از آدم زنده پیوند نمی زنند. می خواهم بگویم آن هایی كه آگهی فروش كبد داده اند، مدت هاست منتظر مشتری اند و خبری نیست. آیا خبری نیست؟ چون شرایط پیوند کبد، طوری است که این امر را مسئله می کند.

    دکتر محمد قرائی، فوق تخصص گوارش و کبد در این باره می گوید:« اهدای كبد از فرد زنده، قابل انجام است ولی شرایطی دارد که مسلما در مورد خیلی ها صدق نمی کند. این عمل معمولا در صورتی انجام می شود كه بیمار، كودك باشد كه در آن صورت هم از پدر یا مادرش می تواند كبد بگیرد و آن ها می توانند بخشی از كبدشان را به كودك خود اهدا كنند. به ازای هر گرم وزن هر فرد، ۱۰گرم کبد کافی است.

    مثلا کسی که ۶۶ کیلوگرم وزن دارد، ۶۶۰ گرم کبد جهت فعالیت بدنش كفایت می كند ولی کبد هر فرد بزرگ تر از این ارقام است و زمانی كه بخشی از آن برداشته می شود، كبد قادر است دوباره خودش را بازسازی کند كه این عمل هم در بدن گیرنده و هم در بدن اهدا کننده صورت می گیرد.

    به همین علت هم است كه گیرنده كبد باید سن و وزن کمتری نسبت به اهدا کننده داشته باشد، آیا كه در غیر این صورت پزشکان مجبورند بخش زیادی از کبد اهدا کننده را بردارند كه قطعا اهدا كننده دچار مشكل می شود و ممكن است این كار حتی به فوت او منجر شود.» این ها را البته کسانی که جهت فروش کبدشان آگهی می دهند نمی دانند، گاهی روزها گوش به زنگ تلفن می مانند تا مشتری پیدا شود و گره ای از زندگی ارزش باز کند و خودش هم سرانجام به خیر شود.

    آن ها هم دل ارزش را خوش كرده اند به اینكه یك تكه از كبدشان را به قیمت بالا می فروشند و بعد از مدتی هم دوباره كبد خودش را بازسازی می كند و آب از آب تكان نمی خورد. بیشترشان این گونه فکر می کنند. یا کسی که جهت فروش قرنیه اش آگهی می دهد آیا یک لحظه با خود فکر نمی کند که آخر كدام پزشكی حاضر می شود قرنیه را از آدم زنده بردارد و به بیمار پیوند بزند؟جمله ها همه در دهانم می ماسد.

    صدای مرد در گوشم مانده است.آن گونه که خداحافظی کرد و انگار دیگر هیچ حرف دیگری با هیچ کس در دنیا نداشت. آن جمله اش مدام در ذهنم تكرار می شود:« چشم هایم را می فروشم…».

    نگاهی به اوضاع خرید و فروش بازار اعضای بدن

    گردآوری: گروه خبر سيمرغ
    seemorgh.com/news
    منبع: روزنامه قانون

    واژه های کلیدی: قرنیه چشم | شماره | زندگی | خبر | اجتماعی |

    اخبار

    آرشیو

    گالری عکس

    آرشیو

    اس ام اس های تازه

    آرشیو

    آهنگ های پیشواز

    آرشیو
  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • منابع اورجینال رباتیک
  • خرید کتاب مکانیک زبان اصلی
  • چاپ کتاب لاتین
  • جعبه هدیه کتاب
  • دانلود فایل های زبان اصلی خودرو
  • کتاب های الکترونیک اورجینال
  • خرید منابع پزشکی اورجینال
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک کوانتومی
  • خرید کتاب کاغذی از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک