گنج هائی که در قلب هستند ، قابل سرقت نیستند.
خوش آمدید - امروز : سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • A
    خانه » اخبار » اخبار جامعه و عمومی » از لج خانواده‌ مهریه ۱۲۰۰۰ سکه را امضا کردم

    از لج خانواده‌ مهریه ۱۲۰۰۰ سکه را امضا کردم

    راستش من جهت تضمین خوشبختی به مهریه سنگین اعتقادی ندارم و دوست داشتم مهریه همسرم ۱۲ شاخه گل رز باشد ولی محضردار تأکید کرد که باید رقم ریالی یا مالی مشخص جهت مهریه تعیین کنیم.

    از لج خانواده‌ مهریه ۱۲۰۰۰ سکه را امضا کردم

    راستش من جهت تضمین خوشبختی به مهریه سنگین اعتقادی ندارم و دوست داشتم مهریه همسرم ۱۲ شاخه گل رز باشد ولی محضردار تأکید کرد که باید رقم ریالی یا مالی مشخص جهت مهریه تعیین کنیم.

    «راستش من جهت تضمین خوشبختی به مهریه سنگین اعتقادی ندارم و دوست داشتم مهریه همسرم ۱۲ شاخه گل رز باشد ولی محضردار تأکید کرد که باید رقم ریالی یا مالی مشخص جهت مهریه تعیین کنیم. من هم پیشنهاد دادم ۱۲ سکه بهار آزادی باشد. ولی این زن و خانواده اش اصرار داشتند که مهریه باید هزار سکه باشد و همانجا میان خانواده من و خانواده نگار بحث و گلایه پیش آمد. من هم جهت آن که روز اول زندگی مان تلخی پیش نیاید لجبازی کردم و گفتم ۱۲ هزار سکه بنویسند. البته همانجا با صدای بلند گفتم، اگر همسرم یک روز بخواهد مهریه اش را بگیرد حتی یک سکه هم نمی دهم…‍»

    عبارات مهم : خواستگاری – خانواده
    «زن و شوهر جوان که جهت پیگیری پرونده «طلاق توافقی» به شعبه ۲۶۴ آمده بودند. «نگار» و «بهرام» نام داشتند. زن ۳۵ ساله و مرد ۳۸ ساله بود که لباس های مد روز ولی ارزان قیمتی بر تن داشتند اما آن چه قاضی «غلامحسن گل آور» را به تعجب وا می داشت رقم مهریه سنگین زن جوان بود.

    برای همین به محض آن که وارد دادگاه شدند، نام آنها را از روی پرونده خواند و گفت: «عددی که روی عقدنامه شماست، به عنوان مهریه رقم عجیب و غریبی هست. چطور شد که به این رقم رسیدید؟»

    مرد جوان روی صندلی جا به جا شد و جواب داد: «راستش من جهت تضمین خوشبختی به مهریه سنگین اعتقادی ندارم و دوست داشتم مهریه همسرم ۱۲ شاخه گل رز باشد ولی محضردار تأکید کرد که باید رقم ریالی یا مالی مشخص جهت مهریه تعیین کنیم. من هم پیشنهاد دادم ۱۲ سکه بهار آزادی باشد. ولی این زن و خانواده اش اصرار داشتند که مهریه باید هزار سکه باشد و همانجا میان خانواده من و خانواده نگار بحث و گلایه پیش آمد. من هم جهت آن که روز اول زندگی مان تلخی پیش نیاید لجبازی کردم و گفتم ۱۲ هزار سکه بنویسند. البته همانجا با صدای بلند گفتم، اگر همسرم یک روز بخواهد مهریه اش را بگیرد حتی یک سکه هم نمی دهم…‍»

    قاضی نگاهش را رو به زن برگرداند و گفت: «همسرتان درست می گوید؟»

    نگار جواب داد: «بله. این تنها وعده ای بوده که واقعاً عملی کرده هست. البته من هیچ وقت مهریه ام را درخواست نکرده بودم ولی حالا که قرار است جدا شویم حق و حقوقم را باید بدهد. در تمام آن ۱۲ سالی که با هم زندگی کرده ایم، یک سکه هم از او نگرفته ام که هیچ، حتی یک بار هم به من طلا و جواهر هدیه نداده…»

    بهرام حرف همسرش را قطع کرد و گفت: «داشتم و نخریدم؟ تو جهت طلا و جواهر زن من شده است بودی؟ ۱۰ سال خوب و خوش زندگی کرده ای، حالا یادت افتاده برایت کادو نگرفته ام؟»

    قاضی زوج جوان را به آرامش دعوت کرد و از آنها پرسید: «حالا چه اتفاقی افتاده که بعد از ۱۲ سال می خواهید طلاق بگیرید؟»

    از لج خانواده‌ مهریه ۱۲۰۰۰ سکه را امضا کردم

    این بار زن پیش افتاد و گفت: «تازه دیپلم گرفته بودم. خانواده ام فشار می آوردند که وارد دانشگاه شوم ولی هنگامی که می دیدم تحصیلکرده ها بدون کار هستند، مصمم بودم به جای درس خواندن جهت خودم یک شرکت راه بیندازم و جوان های فامیل را دور هم جمع کنم. تا این که با بهرام آشنا شدم. او هم از بلندپروازی من خوشش می آمد و تشویقم می کرد. می خواست دانشگاه را رها کند تا با هم آن شرکت را راه اندازی کنیم ولی هنگامی که پیشنهاد ازدواج داد، شرط کردم باید مدرک تحصیلی اش را بگیرد ولی راستش دلم نمی خواست سریع ازدواج کنم. می خواستم به نقشه ام جهت تأسیس شرکت برسم. با این حال بهرام واحدهای بیشتری گزینش کرد، یک سال بعد فارغ التحصیل شد و به سرعت خانواده اش را جهت خواستگاری فرستاد. مسئله اول ما از همان شب خواستگاری شروع شد چون خانواده من موافق این ازدواج نبودند و دوست داشتند آدم پولدار و خانواده ای شمال شهری به خواستگاری ام بیاید. من هم به بهانه موافقت نکردن خانواده ام از ازدواج شانه خالی کردم.»

    قاضی گفت: «به نظر می رسد که رضایت دادید. آن هم با مهریه ای سنگین…؟»

    نگار ادامه داد: «با آن که کار درست و حسابی نداشت، آن قدر به خواستگاری ام آمد و واسطه فرستاد تا راضی شدم. در آن چند ماه هر چه می گفتم قبول می کرد. وعده های بزرگ می داد و توی گوشم می خواند که ما خوشبخت ترین زوج فامیل می شویم. بالاخره خانواده ام را راضی کردم ولی پدر و مادرم می گفتند این پسر اهل کار کردن نیست و تو را به دردسر می اندازد ولی اگر مهریه سنگین را قبول کند ما حرفی نداریم و بهرام هم گفت راجع به تعیین مهریه سنگین حرفی به خانواده ام نزنید تا روز عقد، خودم امضا می کنم.»

    هنوز حرف های زن جوان تمام نشده بود که بهرام حرفش را برید و گفت: «من عاشق نگار بودم. به خاطر این که مهریه ۱۲ هزار سکه ای را امضا کرده بودم، پدر و مادرم طردم کردند و هیچ پولی نداشتم که زندگی ام را شروع کنم. از استخدام اداری هم خبری نبود. با این حال در رستوران ها و پیتزا فروشی ها کارگری کردم و حتی دو سال در حجره فرش فروشی مشغول پادویی شدم تا راه و رسم تجارت را یاد بگیرم ولی سرمایه ای نداشتم و دوباره به رستوران برگشتم و در این مدت وضعم بهتر شد. من فرزند ها را خیلی دوست دارم ولی همسرم راضی به فرزند دار شدن نیست. این اواخر دائماً در حال بگومگو بودیم و هر چه می شد می گفت مهریه ام را اجرا می گذارم و روزگارت را سیاه می کنم. من هم به منزل پدرم برگشتم و قول دادم زنم را طلاق می دهم.»

    نگار بلند شد و گفت: «آقای قاضی این مرد فقط به حرف می گوید دوستم دارد ولی هیچ تلاشی جهت بهتر شدن زندگی و پیدا کردن یک کار دائمی نمی کند. هر جا برود سه ماه نشده اخراجش می کنند. بعد از آن مدتی در منزل می ماند و فقط نقشه می کشد، بعد دوباره قول می دهد جدی باشد و به سر کار می رود ولی باز هم چند ماه زیاد دوام نمی آورد. هر کاری را انجام نمی دهد و می گوید من تحصیلکرده ام و در شأن من نیست. نه بیمه درست و حسابی دارد و نه درآمد خوب. از هنگامی که وارد زندگی یکسان با این مرد شدم به کلی طرح و برنامه راه اندازی شرکت رؤیایی ام به هم ریخت و هیچ یک از خانواده ها حمایتی نکردند تا این که سال دهم ازدواجمان قهر کرد و به منزل پدرش رفت. در این مدت حتی یک ریال هم خرجی نداده. از آن روز تا به حال پرونده های متعددی علیه هم در دادگاه های خانواده درست کردیم تا به این نتیجه رسیدیم که بهتر است به طور توافقی از هم جدا شویم. خصوصاً فرزند ای هم نداریم.»

    قاضی گل آور نگاهی به پرونده آنها انداخت و گفت: «دخترم، راجع به نفقه و اجرت المثل ایام زندگی یکسان و مهریه چه تصمیمی گرفتید؟»

    زن جوان سر جایش نشست و جواب داد: «من فقط ۵۰۰ سکه از مهریه ام را می خواهم. بقیه را به همراه نفقه و اجرت المثل می بخشم.»

    قاضی از مرد جوان پرسید: «آیا توانایی پرداخت همین مقدار مهریه را دارید؟»

    بهرام جواب داد: «فعلاً بدون کار هستم و فقط می توانم ابتدا ۵ سکه بدهم و هر دو ماه هم یک سکه بپردازم.»

    قاضی تلاش کرد زوج جوان را از طلاق منصرف کند ولی آنها اصرار داشتند که به آخر خط رسیده اند. بنابراین همسران را به واحد مشاوره فرستاد و تأکید کرد تا دریافت نظر مشاوران راجع به مهریه به یک توافق مناسب برسند.»


    راستش من جهت تضمین خوشبختی به مهریه سنگین اعتقادی ندارم و دوست داشتم مهریه همسرم ۱۲ شاخه گل رز باشد ولی محضردار تأکید کرد که باید رقم ریالی یا مالی مشخص جهت مهریه تعیین کنیم.

    گردآوری: گروه خبر سیمرغ
    seemorgh.com/news
    منبع:salamatnews.com


    واژه های کلیدی: خواستگاری | خانواده | ازدواج | خوشبختی | زندگی | پرونده | خبر | اجتماعی

    اخبار

    آرشیو

    گالری عکس

    آرشیو

    اس ام اس های تازه

    آرشیو

    آهنگ های پیشواز

    آرشیو
  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • کتب خلبانی زبان اصلی
  • خرید منابع پزشکی اورجینال
  • چاپ کتاب اورجینال
  • منابع اورجینال رباتیک
  • خرید کتاب مکانیک زبان اصلی
  • هاردکپی کتاب های سرمایه گذاری
  • هاردکپی کتاب های سخت افزار
  • خرید کتاب های زبان اصلی علم شیمی
  • چاپ کتاب آمازون
  • خرید کتاب کاغذی از آمازون