آینده را قضا و قدر می سازد و امید و تلاش تو آن را می گذراند.
خوش آمدید - امروز : سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • A
    خانه » تفریح و سرگرمی » معما و تست هوش » حکایت «صياد سبزپوش»

    حکایت «صياد سبزپوش»

    گرسنگي | بيابان | گرسنه | پرنده | زندگي | حکایت | اسلام | شهر حکایت

    حکایت «صياد سبزپوش»

    حکایت «صياد سبزپوش»

    عبارات مهم : گرسنگي – بيابان

    حکایت های جالب

    پرنده اي گرسنه به مرغزاري رسيد. ديد مقداري دانه بر زمين ريخته و دامي پهن شده است و صيادي كنار دام نشسته هست. صياد براي اينكه پرندگان را فريب دهد خود را با شاخ و برگ درختها پوشيده بود. پرنده چرخي زد و آمد كنار دام نشست. از صياد پرسيد: اي سبزپوش! تو كيستي كه در ميان اين صحرا تنها نشسته اي؟

    حکایت «صياد سبزپوش»

    صياد گفت: من مردي راهب هستم از مردم بريده ام و از برگ و ساقة گياهان غذا مي خورم. پرنده گفت: در اسلام رهبانيت و جدايي از جامعه حرام هست. چگونه تو رهبانيت و دوري از جامعه را گزینش كرده اي؟ از رهبانيت به در آي و با مردم زندگي كن. صياد گفت: اين سخن تو حكم مطلق نيست؟

    زيرا اِنزوايِ از مردم هرچه بد باشد از همنشيني با بدان بدتر نيست. سنگ و كلوخ بيابان تنهايند ولي به كسي زياني نمي رسانند و فريب هم نمي خورند. مردم يكديگر را فريب مي دهند. پرنده گفت: تو اشتباه فكر مي كني؟ اگر با مردم زندگي كني و بتواني خود را از بدي حفظ كني كار مهمي كرده اي و گرنه تنها در بيابان خوب بودن و پاك ماندن كار سختي نيست.

    گرسنگي | بيابان | گرسنه | پرنده | زندگي | حکایت | اسلام | شهر حکایت

    صياد گفت: بله، ولی چه كسي مي تواند بر بديهاي جامعه پيروز شود و فريب نخورد؟ براي اينكه پاك بماني بايد دوست و راهنماي خوبي داشته باشي. آيا در اين وقت چنين كسي پيدا مي شود؟ پرنده گفت: بايد قلبت پاك و درست باشد. راهنما مورد نیاز نيست. اگر تو درست و صادق باشي، مردم درست و صادق تو را پيدا مي كنند. بحث صياد و پرنده بالا گرفت و پرنده چون خيلي گرسنه بود يكسره به دانه ها نگاه مي كرد.

    از صياد پرسيد: اين دانه ها از توست؟ صياد گفت: نه، از يك كودك يتيم هست. آنها را به من سپرده تا نگهداري كنم.حتماً مي داني كه خوردن مال يتيم در اسلام حرام هست. پرنده، چون از گرسنگي طاقتش طاق شده است بود گفت: من از گرسنگي دارم مي ميرم و در حال ناچاري و اضطرار، شريعت اجازه مي دهد كه به اندازة برطرف گرسنگي از اين دانه ها بخورم. صياد گفت: اگر بخوري بايد پول آن را بدهي. صياد پرنده را فريب داد و پرنده كه از گرسنگي صبر و قرار نداشت، قبول كرد كه بخورد و پول دانه ها را بدهد. همينكه نزديك دانه ها آمد در دام افتاد و آه و ناله اش بلند شد.

    حکایت «صياد سبزپوش»

    منبع: parsmarket.net

    واژه های کلیدی: گرسنگي | بيابان | گرسنه | پرنده | زندگي | حکایت | اسلام | شهر حکایت

    اخبار

    آرشیو

    گالری عکس

    آرشیو

    اس ام اس های تازه

    آرشیو

    آهنگ های پیشواز

    آرشیو
  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • کتب چشم پزشکی زبان اصلی
  • دانلود فایل های زبان اصلی بیماری های مغز و اعصاب
  • منابع اورجینال رباتیک
  • خرید کتاب های زبان اصلی علم شیمی
  • خرید کتاب خارجی pdf
  • خرید کتاب خارجی
  • خرید کتاب مکانیک زبان اصلی
  • کتب خلبانی زبان اصلی
  • کتاب های پزشکی مولکولی اورجینال
  • دانلود فایل های زبان اصلی ریاضی فیزیک