باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست.(کوروش کبیر)
خوش آمدید - امروز : پنج شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • A
    خانه » تفریح و سرگرمی » معما و تست هوش » حضرت داود و زن نیازمند

    حضرت داود و زن نیازمند

    پرنده | پارچه | طوفان | خداوند | داستانهای خواندنی

    حضرت داود و زن نیازمند

    حضرت داود و زن نیازمند

    عبارات مهم : پرنده – پارچه

    آداستانهای آموزنده

    حضرت داود و زن نیازمند

    زنى به حضور حضرت داوود (ع) آمد و گفت : اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟

    داوود (ع) فرمود : خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند سپس فرمود : مگر چه اتفاق اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟

    زن گفت : من بیوه زن هستم و سه دختر دارم ، با دستم ریسندگى مى کنم ، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم

    و به طرف بازار مى بردم تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم

    ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تأمین نمایم .

    هنوز سخن زن تمام نشده بود که … در منزل داوود (ع) را زدند ، حضرت اجازه وارد شدن به منزل را داد

    ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (ع) آمدند و هر کدام صد دینار (جمعاً هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند : این پولها را به مستحقش بدهید.

    حضرت داوود (ع) از آن ها پرسید : علت این که شما دسته جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟

    عرض کردند : ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم

    ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته اى به سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن مورد آسیب دیده کشتى را محکم بستیم

    و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار بپردازیم

    و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ماست به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى ، به او صدقه بدهى.

    حضرت داوود (ع) به زن متوجه شد و به او فرمود : پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى ؟

    سپس ‍ هزار دینار را به آن زن داد و فرمود : این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن ، خداوند به حال و سرنوشت تو ، آگاهتر از دیگران است.

    منبع: asriran.com

    واژه های کلیدی: پرنده | پارچه | طوفان | خداوند | داستانهای خواندنی

    اخبار

    آرشیو

    گالری عکس

    آرشیو

    اس ام اس های تازه

    آرشیو

    آهنگ های پیشواز

    آرشیو
  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • کتب خلبانی زبان اصلی
  • خرید کتاب خارجی
  • چاپ کتاب اورجینال
  • منابع اورجینال رباتیک
  • خرید کتاب های زبان اصلی علم شیمی
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک
  • منابع اورجینال پزشکی بالینی
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک کوانتومی
  • کتاب اورجینال
  • دانلود فایل های زبان اصلی ریاضی فیزیک