عمر آنقدر کوتاه است که نمی‌ارزد آدم حقیر و کوچک بماند.
خوش آمدید - امروز : سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • A
    خانه » اخبار » اخبار جامعه و عمومی » حرفهای تکان دهنده مهندس کشتی که از سانچی باز ماند

    حرفهای تکان دهنده مهندس کشتی که از سانچی باز ماند

    حبیب و محمد دانش‌آموخته مهندسی کشتی گرایش موتور بودند و سعید و پوریا و سجاد دانش‌آموخته عرشه. محمد هنگامی که در ساحل محمودآباد همراه دوستانش از کشتی پیاده شد،

    حرفهای تکان دهنده مهندس کشتی که از سانچی باز ماند

    حبیب و محمد دانش آموخته مهندسی کشتی گرایش موتور بودند و سعید و پوریا و سجاد دانش آموخته عرشه. محمد هنگامی که در ساحل محمودآباد همراه دوستانش از کشتی پیاده شد، گفت: «روز و شب و ماه ها باید روی دریا باشم. هنگامی که پدرم بود، غم نداشتم. ولی حالا چی!؟

    مصاحبه با حبیب برومندی که از نفتکش سانچی بازماند

    محمد این اواخر مردد بود. غم از دست دادن پدر و بار سنگین زندگی، پاهای این دانش آموخته نخبه مهندسی کشتی را سست کرده بود. مهرماه روی آب های دریای خزر بود که به دوستانش گفت: «دیگر دلم با عرشه نیست.» حبیب تا شنید چشمانش گرد شد و دهانش بازماند.

    عبارات مهم : خانواده – مهندسی

    آن روز آخرین دوره آمادگی امداد و نجات در کشتی را روی آب های خزر می گذراندند. بعد از آن هر ۵نفرشان باید می آمدند پایتخت کشور عزیزمان ایران تا شرکت های کشتیرانی برایشان قرعه بیندازند. بعد از قرعه معلوم می شد که حبیب برومندی، سعید دهقانی، پوریا عیدی پور، سجاد عبداللهی و محمد پیریایی دانش آموختگانی که سال ها در کنار هم بودند، سهم ارزش کدام کشتی می شود.

    حبیب و محمد دانش آموخته مهندسی کشتی گرایش موتور بودند و سعید و پوریا و سجاد دانش آموخته عرشه. محمد هنگامی که در ساحل محمودآباد همراه دوستانش از کشتی پیاده شد، گفت: «روز و شب و ماه ها باید روی دریا باشم. هنگامی که پدرم بود، غم نداشتم. ولی حالا چی!؟ چطور خانواده ام را تنها بگذارم. آنها به من نیاز دارند.» گوش های حبیب این جملات را می شنید و تنش زیر تابش گرم آفتاب آن روز، سرد و سردتر می شد. دل حبیب هر لحظه با دلگرمی های محمد به شغل پرمخاطره و دشوارشان گرم می شد. چطور امکان داشت دانشجویی با آن همه علاقه و سماجت، دانشجویی با رتبه اول ورودی های سال۹۱ رشته مهندسی کشتی، اینطور یکدفعه دلسرد و تسلیم شود!؟ حبیب و محمد ۴سال همکلاسی و همدرد هم بودند. شب ها در خوابگاه در یک اتاق زندگی می کردند و آنقدر از آینده می گفتند که رویابافی هایشان در هم گره می خورد و در آخر به یک نقطه می رسید «عشق به عرشه». حبیب می گوید: «هیچ چیز نمی توانست رشته رویاهای محمد را پنبه کند. هنگامی که محمد را در دانشگاه پیدا کردم، ترم اول بود. همان موقع انگار روی عرشه بود. مصمم، باهوش و باذوق. از دریا و کشتی که حرف می زد، برق عجیبی در چشمانش می افتاد. تا موقعی که محمد در کنارم بود احساس می کردم عالی ترین شغل دنیا را گزینش کردم. ولی غم خانواده و غصه تنهایی آنها، محمد را پژمرده کرد. می گفت: خانواده ام تنها باشند و من به دنبال رویایم!؟ این خودخواهیه.»

    آن روز در ساحل، سعید، پوریا و سجاد هم دلشان گرفت. با غصه محمودآباد را ترک کردند ولی حبیب بیش از آنها درگیر غم محمد شد. محمد رفت بروجن منزل شان. حبیب هم آمد ارسنجان منزل شان. باقی فرزند ها هم به شهرشان بازگشتند تا یک ماه دیگر. یک ماه بعد همه دوباره جمع شدند در تهران. محمد ولی نیامد.حبیب دلواپس شد: «نکند دیگر نیاید!» یکدفعه حرف های آن روز محمد در محمود آباد را به خاطر آورد؛ حرف های غم انگیزی که کنج ذهن دقیق حبیب چمبره زده بود و روزی نبود که پابرهنه میان رویا های شیرین او ندود. «پسر معلومه کجایی!؟ بیا بابا همه منتظریم و نگران. حالت خوبه داداش!؟ چی شده؟» محمد پشت تلفن به حبیب گفت که دلواپس نباشد می آید. ولی ۴روز دیگر.

    محمد پیریایی یکی از اعضای نفتکش سانچی

    حرفهای تکان دهنده مهندس کشتی که از سانچی باز ماند

    تماس قطع شد. یک ساعت بعد؛ سعید، پوریا، سجاد و حبیب «نفتکش سانچی». قرعه اینطور افتاد. حبیب به همراه ۳دوست دانش آموخته عرشه اش باید به عسلویه می رفت تا با سانچی بزنند به دل دریای آتش و خون، که نرفت.

    نفتکش« هیرو۲» آماده حرکت بود از بندر خارک با ۲میلیون و۲۰۰هزار بشکه نفت به مقصد اسپانیا. جای یک دانش آموخته مهندسی کشتی در هیرو۲ خالی بود. دست آینده اینطور رقم خورد که در آخرین لحظه حبیب با هیرو۲ راهی شود و از سانچی و دوستانش جا ماند. ۴روز بعد محمد آمد. سهم محمد سانچی شد. سعید، پوریا، سجاد و محمد روی عرشه سانچی در کنار محموله نفت فوق سبک با درجه اشتعال بسیار بالا، عسلویه را ترک کردند به سمت کره جنوبی. حبیب روی عرشه هیرو۲ دلتنگ فرزند ها بود و تنها روی عرشه به آب های خلیج چشم دوخت. «روی دریا تماس تلفنی سخت است و اینترنت ضعیف. قطع این ارتباط زیاد دلتنگم می کرد. احساس می کردم چقدر بدشانسم که تنها افتادم.» حبیب یک بار توانست با پوریا عیدی پور ارتباط بگیرد. «از طریق واتس آپ با هم خوش و بش کردیم و محمد هم مانند هر لحظه با زبان فرانسوی سلام و احوالپرسی کرد تا سر به سر من بگذارد.»

    شامگاه ۱۶دی ماه آب ها ناآرام بودند. حبیب در موتورخانه هیرو۲ فکر می کرد طوفان در راه هست. ولی دریا قربانی می خواست. میان دلشوره های حبیب خبر رسید که سانچی بر اثر تصادف با کشتی باری چینی طعمه حریق شده است هست. حبیب تا خبر را شنید از همکارش خواست او را به عرشه برساند تا بتواند نفس بکشد. انگار نفس بقیه خدمه هیرو۲ هم با شنیدن این خبر بند آمده بود. همه آمده بودند روی عرشه. دل های فرزند ها پیش آن ۳۲خدمه ای بود که معلوم نبود چه به سرشان آمده: «در هیرو۲ کسی نیست که فرزند های سانچی را نشناسد. هر کسی با چند نفر از آنها همدوره و دوست بوده و باقی را با سلام و علیک می شناخته. همه غم دوستان و هم قطارمان را در سینه داشتیم.»

    حبیب برومندی بازمانده سانچی در کنار محمد پیریایی

    حبیب و محمد دانش‌آموخته مهندسی کشتی گرایش موتور بودند و سعید و پوریا و سجاد دانش‌آموخته عرشه. محمد هنگامی که در ساحل محمودآباد همراه دوستانش از کشتی پیاده شد،

    هیرو۲ آرام آب های سومالی را می شکافت و پیش می رفت ولی حبیب تمام شبانه روز را یا روی عرشه یا در موتورخانه قدم می زد. تمام آن ۹شب و ۹روز را. «روز دوم شنیدم که یکی از قایق های نجات سانچی نیست. امیدوار شدیم با خود گفتیم فرزند ها خودشان را از آن جهنم نجات داده اند.» ولی هنگامی که خبری ازشان نشد، دوباره اندوه به صورت خدمه هیرو۲ بازگشت. رفته رفته امیدها به یأس تبدیل می شد. آب های سومالی جهت خدمه هیرو۲ غریبانه تر از هر لحظه بودند. حبیب دیگر چشمش سو نداشت تصویر و فیلم های سانچی شعله ور را واکاوی کند. ترجیح می داد ذهنش را ببرد به تهران؛ به شب آخری که در کنار پوریا، سعید و سجاد با شوخی ها و خاطره بازی های دوران دانشگاه سپری شد. به آخرین تماس تلفنی اش با محمد که فرانسوی گفت: «comment allez vous mon cher ami (کُمان تَلِ وو مُن شغ اَمی (چطوری دوست عزیزم؟)»


    گردآوری : گروه خبر سیمرغ
    seemorgh.com/news
    منبع : hamshahrionlin.ir


    واژه های کلیدی: خانواده | مهندسی | همراه | فرزند | آخرین | خبر | اجتماعی |

    حرفهای تکان دهنده مهندس کشتی که از سانچی باز ماند

    حرفهای تکان دهنده مهندس کشتی که از سانچی باز ماند

    اخبار

    آرشیو

    گالری عکس

    آرشیو

    اس ام اس های تازه

    آرشیو

    آهنگ های پیشواز

    آرشیو
  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • منابع اورجینال پزشکی بالینی
  • خرید کتاب های زبان اصلی علم شیمی
  • کتاب های الکترونیک اورجینال
  • جعبه هدیه کتاب
  • خرید کتاب خارجی
  • کتب خلبانی زبان اصلی
  • چاپ کتاب لاتین
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک
  • خرید منابع پزشکی اورجینال
  • منابع اورجینال رباتیک