هنر ما را به گونه اي رويايي از درد هستي رها مي سازد.
خوش آمدید - امروز : شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • A
    خانه » تفریح و سرگرمی » معما و تست هوش » یادش بخیر قدیما… (۵)

    یادش بخیر قدیما… (۵)

    ضرب المثل | داستان | امریکا | مدرسه | خواندنیهای دیدنی

    یادش بخیر قدیما... (5)

    یادش بخیر قدیما… (۵)

    عبارات مهم : ضرب المثل – داستان

    یادش بخیر اون قدیما

    یادش بخیر قدیما… (۵)

    تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد، مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن آب بخوریم.

    مدیر مدرسه از مادرامون کادو می گرفت سر صف می داد به ما، فکر می کردیم مدرسه داده! بعد می گفت: همه تو صفاشون. از جلو نظام، برید سر کلاساتون

    خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمزسوسمار یا مداد گُلی بود یا هنگامی که خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم

    ضرب المثل | داستان | امریکا | مدرسه | خواندنیهای دیدنی

    یه معلم بهداشت داشتیم، هفته ای ۱بار میومد، مسواک زدن بهمون یاد میداد. هر شنبه هم زن ناظم میومد لیوان دستمال ناخن و مقنعه ها رو نگا میکرد چه استرسی میکشیدیم تا بیاد سر میزمون

    بعضی وقتا ناظما یه دفعه میومدن سر کلاس میگفتن کلاسو خالی کنید می خوایم کیفاتونو بگردیم. بعد هر کی نوارکاست اهنگ باخودش داشت فرداش مامانش باید میومد مدرسه!

    موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میزاشتیم رو میز که تقلب نکنیم.

    یادش بخیر قدیما… (۵)

    دفترامون خط کشی نداشت، با خودکار قرمز دو طرفش خط میکشیدیم.

    ابتدایی که بودیم وایمیسادیم تو صف بعد ناظممون میومد می گفت یه جوری بگید فوت بر امریکا، تا صداتون برسه امریکا. ما هم فکر می کردیم امریکا کوچه بغلیه از ته جیگر داد میزدیم

    ضرب المثل | داستان | امریکا | مدرسه | خواندنیهای دیدنی

    بهترین وقت روزهای پنج شنبه ها بود. مخصوصاً اگر صبحی بودی چون تا شنبه بعد از ظهر مدرسه نداشتی

    اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!

    یادش بخیر قدیما… (۵)

    تابستونا که هوا خیلی گرم بود، ظهرا میرفتیم با گوله های آسفالت تو خیابون بازی میکردیم ! بعضی وقتا هم اونها رو میکندیم میچسبوندیم رو زنگ خونه ها و فرار میکردیم

    با هم بازی میکردیم:

    شال و حریر اوردیم دخترتونو بردیم

    شال و حریر ارزونیتون دختر نمیدیم بهتون

    اگه نمیدین آ پیشته پیشته پیشته

    یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با تصویر و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها ، یا ضرب المثل یا چیستان. یا جمع کردن داستان های ادامس لاویز. بعد باهاش فال میگرفتیم

    رو صفحه ی تلویزیون خاموش دست می کشیدیم صدای جلز ولز میداد

    بازی اسم فامیل

    میوه: ریواس.

    غذا: ریواس پلو…..!

    روی فیلمای عروسی، موقعی که دوماد داشت حلقه رو توی انگشت عروس می کرد؛ موزیک یه حلقه طلایی معین و می ذاشتن

    قدیما اوج سرمایه داری این بود که تنهایی بشینی جلو تاکسی به راننده بگی آقا برو ، من دو نفر حساب میکنم

    بچه بودیم میگفتیم کیا روزه هستن؟ واسه اثباتش زبونمون رو نشون میدادیم اگه سفید بود مورد قبول واقع میشد

    بچه که بودیم تا توى یه جمعى میرفتیم حوصله نداشتیم،خجالت میکشیدیم بابا مامانمون میگفتن: سلام کردى به عمو؟ ما هم مثل خر تو گل میموندیم! یهو طرف به دروغ میگفت: بعععععله،سلامم کرد پسر/دختر گل! عاشق این ادما بودم، دمشون گرم

    واقعیتش اینه که دلم تنگ شده است جهت اون روزا

    گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته

    واژه های کلیدی: ضرب المثل | داستان | امریکا | مدرسه | خواندنیهای دیدنی

    اخبار

    آرشیو

    گالری عکس

    آرشیو

    اس ام اس های تازه

    آرشیو

    آهنگ های پیشواز

    آرشیو
  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • چاپ کتاب لاتین
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک
  • چاپ کتاب اورجینال
  • دانلود فایل های زبان اصلی بیماری های مغز و اعصاب
  • کتاب های الکترونیک اورجینال
  • خرید کتاب های زبان اصلی علم شیمی
  • هاردکپی کتاب های سرمایه گذاری
  • کتاب اورجینال
  • منابع اورجینال رباتیک
  • خرید کتاب مکانیک زبان اصلی