هر انسانی مرتکب اشتباه می شود ؛اما فقط انسان های احمق اشتباه خود را تکرار می کنند.(سیسرون)
خوش آمدید - امروز : سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • A
    خانه » تفریح و سرگرمی » داستان های کوتاه » داستان دخترعمه ام نسترن و من

    داستان دخترعمه ام نسترن و من

    بسم رب الرحیم

    سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

    خوبید؟

    وای اگه بدونید چقدر دلم براتون تنگ شده!داشتم میمردم دیگه 

    دلم نمیخواست دیگه بنویسم اما مینویسم…

    چرا ننویسم؟نمیخواستم یه آدم احمق نوشته هامو بخونه ولی حالا فهمیدم نه تنها نمیخونه بلکه اصلا واسش مهم هم نیست

    واسه منم مهم نی ,بره گم شه

    خب چه خبراااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟خوش میگذره دیگه؟؟؟؟؟

    همه عااااااااااااااااااااااااااالیین دیگه؟

    خاطراااااااااااااااااااات:

    وای این چند روزه اصلا خونه نبودم!!!!پریروز که با دختر عممم یعنی همون نسترن رفتیم استخر و کلی خندیدیم واااااااااااااااااااااااای خیلی خوشید,کلا استخر واسه ما بود!خیلی خلوت بووووووووووود !ما هم که جوگیر نمیدونید تو آب چه غلطا که نمیکردیم

    من خودم عاااااااااااااشق شنا ام ایشالا قسمت بشه قراره با الی جونی بریم واسه ثپتنام!وقت هم خدا میرسونه دیگه!

    بعد از استخر رفتیم خونه ی اون یکی دختر عمه جونی(نسرین خواهر نسترن)دلم داشت ضعف میرفت آخه ناهار هم نخورده بودم !!خدا خیرش بده یه اسنک سریع درست کرد داد به خوردمون!!!ریختیم تو حلقمون سریع و خداحافظی کردیم زدیم بیرووووووون!سر راهمون یه کافی شاپ دیدیم پریدیم توش!البته مهمونه مناااااااااااااااااااااااااااااااااااااا,, کلی اونجا نشستیم اینو اونم دیدیم و هرهر خندیدیم !اخه انواع و اقسام انسانها رو دیدیم ما اونجا !همه هم بلا نسبت شما حتما باید یکی ده تایی پسر همراهشون میبود! فقط ما دوتا توشون پسری کاکل به سر به همراه نداشتیم!!!که ایشالااااااااااااااا هیچ وقت…….,

    وقتی از کافی شاپ اومدیم بیرون گفتیم بریم یه سر تو پاساز هم بزنیم!وای چشمتون روز بد نبینه,کلی خورد تو حالمون !یهو مات شدیم!!هر چی خندیده بودیم بالا اووردیم البته  روم به دیفاااااااااااااار!دیدیم اعلامیه ۴ تا پسر جووووووووون,خوشگللللللللللل,نااااااااااااااز!وای خدا مردیم, خیلی صحنه ی بدی بود!یکیشون که فکر کنم هم سن ما بودالبته دور از جوووووووووووووووووووووووونه ما!کلی غصه خوردیم ,سوار تاکسی که شدیم بریم خونه داشتیم در موردشون میحرفیدیم و میگفتیم حتما مست کرده بودن و قرصی چیزی خوردم که اینجوری رفتن ته دره!بعد یهو دیدیم راننده تاکسی داره بدجور نگاه میکنه !که یه دفعه گفت:نخیرم!کی گفته مست بودن؟؟؟!!!!!!وای ما خشک شدیم!گفت اصلا هم مست نبودن,خیلی هم بچه های خوب و پاکی بودن و این حرفها هم بهشون نمیچسبه و بچه محله ما بودن و از این جور حرفا و خلاصه مارو به …. خوردن انداخت!کلی عذرخواهی کردیم و گفتیم ببخشییییید!ما نمیذونستیم و شرمنده و از این جور حرفا!!!از ماشین که پیاده شدیم کلی خندیدیم که آخه ما چرا انقدر واقعا شانس داریم؟غیبت هم میکنیما طرف آشنا از آب در میاد!البته غیبت نبودا فقط داشتیم حدس میزدیم!!!!!!!!!!!!!

    خلاصه راهی خونه ی عمه شدیم وسط راه پله ها دیدیم بلههههههههه  عمه ی بنده رفتن خونه ی همسایه!!!که این همسایه هم خودش داستانی واسه بنده داره!!!در زدیم گفتیم بیا بریم بالا جون ارواحت!اونم گفت عمراااااااااا!شما بیاید تو و ما هم رفتیم داخل!این همسایه ی خیلی مثلا محترم شروع کرد که دوباره بحث پسرشو باز کنه!!!!که منم همونجا گفتم خانومه محترم من که قبلا نظرمو گفتم!اونم نه گذاشت نه برداشت گفت:پسره من به این خوشگلی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!منم گفتم ایشالااااااااااا که خدا واستون حفظش کنه!ایشالا یکی بهتر از من و …………..!طرف به غلط کردن افتاد!!!

    بالاخره با هزار دنگ و فنگ و به لطف الهی ما به سر منزل مقصود رسیدیم و وارد خونه عممون شدیم!نسترن هم کلی التماس و زجه و ناله کرد که شب هم پیشش بمونمو همونجا بتمرگم!منم که اصلا نه گفتن تو کارم نی!به همین دلیل قبولیدم!

    بعد از این التماس و اینکه قرار شد شب بمونم یهو یه اتفاقی افتاد که بازگو کردنش واقعاااااا صحیح نیست!وااااااااااااای دلم میخواست بزنم خفش کنم!!!!ای خدا آخه این بشر چرا آدم نمیشه؟؟؟؟؟چرا نمیخواااااااااااااااااااااااد بفهمه!!!!وای خدااااااااااااااااااااا!کلی خورد تو ذوقم که چرا اینجوری شد!!!!اما بیخیال شدم و فهمیدم که این یکی عمراااااااااااااااااا آدم بشو نیست!!!!

    شب هم نشستیم آکادمیه گوگوووووش جووونی رو دیدیم!آخر هم این سروشه نامرد و بیتربیت برد!!!نمیخواااااااااااااام باید کسری میبرد!!!!فکر کن نصف شب میپریدم میگفتم من کسری رو میخوام خیلییییییییییییییییییییییی خوشتیپه!!!میخواااااااااااااام!حالا دختر عمم  (خیلی ببخشید !وااااااااقعا معذرت میخوام که این لفظو به کار میبرم) میگفت:میگن شاش بچه رو بریزی بختت باز میشه حالا تو یکم بیشتر بریز شاید کسری اومد گرفتت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    شوخی کردماااا!!!!!گفتم دوره هم بخندیم وگرنه کسری سگ کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!

    شب که خوابم نمیبرد اونجااااااا!خودمو کشتم انقدر با گوشیم بازی کردم تا خوابم برد و صبح هم با صدای حرفیدن عمه با تلفن بیدار شدم!حالا مگه این عمه ی ما ول میکرد!سه ساعتی فکر کنم حرفید مخ ما رو ترکوند!

    ساعت ۱۲ ظهر ما تازه صبحانه خوردیم!!!!!!!!!بعدشم عمم رفت بیرون ما دو تا هم کلی خل و چل بازی در اووردیم!کنترل  تلویزیون رو گرفته بودیم دستمو !!‍!مثلا میکرفونه!عین این داغوناااااااااا,واقعا نمیدونم چرا انقدر جو گیر شده بودیم !برنامه گوگوش خیلی رومون تاثیر گذاشته بوود!خلاصه از صدامون لذت بردیم و بعدش هم کلی زدیم تو سر و کول هم!

    ساعت نزدیک سه بود!!!دیدم خبری از ناهار نیست!بهتره برم خونمون!!!(خداییش ناراحت شدم)از این به بعد هم عمرا نمیرم بمونم!منه نازو گشنه گذاشتن!آماده شدم و نسترن هم میخواست بره یه جاااااااااایی!که حالا بماند چه  جااااااایی!آماده شدیم با هم پریدیم بیرون !منم سوار تاکسی شدم اومدم خونمون!از گشنگی داشتم میمردم!گفتم ماماااااااااااااان منو بگیر که تلف شدم!مامانمم گفت یعنی بهت ناهار ندادنن؟منم گفتم نهههههههههههههه!گفت خب ما هم ناهار نداریم برو کیک و آبمیوه بخور!!!!اینم از این!!!!!

    تقریبا دو دقیقه بعد نزاشتن نفسم بیاد بالا اون یکی دختر عمه جونیم (فائزه زنگید)!!!دقیقا ۵۵ دقیقه چرت و پرت گفتیم!!!بعدش هم طبق معمول رفتم باشگاه!!!!!!!!

    اینم از خاطرات این چند روزه تازه با کلیییییییییییییییییییی حذفیات!خیلییییی شدید و خفن خلاصه گفتم(خدا رحم کرده که خلاصه کردم!)

     پ.ن=خداجووووووووووووووووووووووووووووون فدات شم که این همه نازی به خدااااا خیلی جیگر و نفسی!!عااااااااااااااااااااااشقتم.

    کی این بهمن میاد ما بریم دانشگاااااااااااااااااااه!!!!خسته شدم دیگه!!یادش بخیر روزی که قرار شد این ترم رو مرخصی بگیرم!!!انقدر گریه کردممممممممممممممممممممممممم که حدو حساب نداره!داشتم میمردم تو عمرم اینجوری حرص نخورده بودم!بابایی گفت مثل برق و باد میگذره و از بهمن میری اشکالی نداره که !!!!اما من خودمو کشتم که نههههههههههه  من میخوام از مهر برم!اما بنا به مسائلی نشد مهر برم دیگه!ایشالا از بهمن.

    خیلی حرف زدم؟؟؟؟؟؟؟؟خب ما اینیم دیگه!میخوای بخوا!نمیخوایم بخوااااااااااااااا!

    ماه محرم داره میاد (فردا اول ماه محرمه)=جووووووون مادروتون,پدرتون,برادر ,خواهر,دختر عمو ,پسر عمع ,اجدااااااااااااد و جمیع رتگانتون منو دعااااااااااااااااااااااااااااااااااا کنید!

    یادش بخیر محرم پارسال تو چه فازایی بودم!!!!!شیشه نخورده توهمی بودم شدییییییییییید!!!!!هی روزگااااااااااار!

    حرف دلم=خدایا شکرا واسه همه چیز…   .

    عاشقتونم ناناسیااااا                        ایشالا چندروز دیگه اگه زنده بودم میاااااااااااااااااااااااااااااااااااام!    ولی خودمونیما اصلا به رویه مبارکم نیووردم که تو این مدت کردوم گوری بودم و چرا نمیومدم که بماااااااااااند !!!اصلا گفتن نداره!!!بیخیال

    میاممممممممم به زودی ایشالااااااااااااااااااااااااااااا

    امتیاز 3.00 ( 1 رای )
    برچسب ها : ,

    اخبار

    آرشیو

    گالری عکس

    آرشیو

    اس ام اس های تازه

    آرشیو

    آهنگ های پیشواز

    آرشیو
  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • کتاب های پزشکی مولکولی اورجینال
  • کتاب اورجینال
  • خرید کتاب کاغذی از آمازون
  • دانلود فایل های زبان اصلی خودرو
  • هاردکپی کتاب های سخت افزار
  • جعبه هدیه کتاب
  • منابع اورجینال پزشکی بالینی
  • دانلود فایل های زبان اصلی بیماری های مغز و اعصاب
  • افست کتاب لاتین
  • هاردکپی کتاب های دندانپزشکی