محمدرضا علیمردانی گفت: انیمیشن در قیاس با فیلم زنده شبیه کاریکارتور در نقاشی است و به همین دلیل به صداهای فانتزی هم نیاز دارد.
بسیاری از ما محمدرضا علیمردانی را با هنرنماییاش در چهاردهمین جشن حافظ شناختیم و عدهای هم قبلتر از آن در برنامه «ماه عسل» قصه زندگیاش را شنیده بودیم که از نعمت داشتن صدا محروم بود و چگونه کوشید که آنرا به دست آورد. میدانیم او بازیگر است و خوانندگی را نیز تجربه کرده اما مهمترین استعدادش این است که میتواند بهجای تمام شخصیتهای یک کارتون صحبت کند.
این اتفاق یک بار در انیمیشن «درین درین» رخ داد و این روزها او بار دیگر در مجموعه انیمیشنی «حساب کتاب» که به کارگردانی بابک و بهنود نکویی ساخته شده و به آموزش مفاهیم اقتصادی به زبان طنز اختصاص دارد، توانایی را به نمایش گذاشته است.
بعد از مل بلانک که به مرد هزار صدا معروف بوده و بهجای تعداد زیادی از شخصیتهای لونی تونز از جمله باگز بانی، دافی داگ و توئیتی حرف زده، علیمردانی یکی از شاخصترین استعدادها در این زمینه است. شاید بتوان او را مرد هزار صدای ایران نامید که به سادگی توانایی ساخت و اجرای تعداد زیادی از صداهای مختلف را دارد.
محمدرضا علیمردانی+اخبار انیمشن دیرین دیرین+انیمیشن نیاز به صدای فانتزی دارد+عکس
با او در این گفتوگو فارغ از کارنامه کاریاش درباره تواناییهایش گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
میتوان گفت شما از اولین و معدود کسانی هستید که هم زمان بهجای تعداد زیادی از شخصیتهای یک کارتون حرف میزنید و توانایی ساختن تیپهای متعدد در صدا-بازیگری را دارید؟
شاید در ایران شکلی که من اجرا میکنم کمتر دیده شده باشد اما این شیوه در کشورهای صاحب صنعت سینما خیلی عجیب نیست و بازیگرانی مانند رابین ویلیامز را میشناسیم که توانایی ساختن صداهای متنوع را داشتند. من در رشته بازیگری تحصیل کرده و تیپسازی در بازیگری و صدا بازیگری را تجربه کردهام؛ بخش عمدهای از این شیوه بر پایه شناخت اصوات، نوع بیان، ویژگی صدا و اجرای حسهای مختلف مربوط است. با این همه فقط گاهی بهجای همه شخصیتهای یک کارتون صحبت میکنم مگر اینکه از من خواسته شود. مثلا درباره انیمیشن «حساب کتاب» من هیچ اطلاعی از جنس کار نداشتم اما بعد از صحبت با برادران نکویی فهمیدم که بر اساس برنامهریزی آنها قرار است که همه نقشها را من بگویم.
بهنظر میرسد ساختن صداهای متنوع سختتر از این باشد که چند صدابازیگر داشته باشید و آنها را مدیریت کنید!
بله؛ همین طور است اما معمولا در آثاری شبیه به مجموعه «حساب و کتاب» کار را به صدابازیگری میسپارند که توانایی بداهه گویی هم داشته باشد و بتواند بجز ساخت تیپهای مختلف صدا، در ارائه دیالوگهای شیرین و شنیدنی هم ایده داشته باشد. در واقع در چنین پروژهای من هم صدابازیگرم و هم مدیریت را برعهده دارم. این کار هم به تمرین و ممارست نیاز دارد و فقط با عوض کردن صدا مقدور نیست. باید ویژگیهای اخلاقی هر صدایی که میسازم را بشناسم و برایش شناسنامه و تعریف داشته باشم.
فکر میکنم تلاش چندین و چند ساله برای شکستن سکوت، باعث شده ابعاد و ویژگیهای صدا را خوب بشناسید و در زمینه صدابازیگری موفق شوید!
بله؛ بیماری صدا برای من موهبتهای زیادی را بهدنبال داشت. فکر میکنم خداوند به من صدا نداد تا خودم کاشفش باشم و به دستش بیاورم. خدا را شکر میکنم که بالاخره از ناامید بودن خسته شدم و از جایی تصمیم گرفتم حتی اگر شده بیدلیل و بیبهانه امیدوار باشم.
با این حال جالب است که ترجیح میدهید بر بازیگری متمرکز شوید؟
اگر در زمینه صدا فعالیت میکنم به این دلیل است که صدابازیگری میتواند زیرمجموعه بازیگری باشد و من در بازیگری بجز صدا و بیان، هم روی بدن و هم حرکاتم تمرین کردهام. زمانی که برای آموختن بازیگری وارد کانون حر شدم جوانکی بودم که میخواست درباره بازیگری همه چیز -نه فقط لحن و بیان- را یاد بگیرد. از سال ۱۳۷۰ در کانون حر آموزش دیدم و از سال ۱۳۷۶ وارد دانشگاه شدم و در رشته بازیگری تحصیل کردم؛ در تمام این سالها هم روی صحنه و هم مقابل دوربین بازیگری کردهام اما به هماناندازه که روی صدابازیگری متمرکز شدم از پرداختن به بازیگری بازماندم. حالا میخواهم در زمینههای دیگر هم فعالیت کنم و به همین دلیل پروژههای دوبله را کم کردهام و فقط گاهی به ندرت نمونههای خوبی مانند انیمیشن برادران نکویی را میپذیرم.
بجز بازیگری برای خوانندگی هم برنامهای دارید؟
در حال آمادهسازی یک آلبوم موسیقی هستم. البته کمی قبل برای آلبوم «حبس نفس» مجوز گرفتم اما بهنظرم هم این آلبوم نیاز به اصلاح و پیرایش دارد و هم بهتر است فعلا کارم را با چند قطعه و اجراهای سادهتر شروع کنم اگر مردم کارم را دوست داشتند، آنوقت آلبومی مانند «حبس نفس» را ارائه کنم که کمی عمیقتر است و ایدههای تازهای در خود دارد.
در صدابازیگری دقیقا چه میکنید و صداها را چطور میسازید؟
بگذارید پاسخی بدهم که خیلی کالبد شکافی نکنید؛ همه این صداها اطراف ما هستند، در مترو، اتوبوس، تاکسی، کوچه و خیابان. فقط قابی که من در آن کار میکنم کمی با دنیای واقعی فرق دارد. به عبارتی انیمیشن در قیاس با فیلم زنده شبیه کاریکارتور در نقاشی است و به همین دلیل به صداهای فانتزی هم نیاز دارد. به طور خاص در مورد انیمیشن «حساب کتاب» هدف این است که پیام اصلی با شوخی و خنده و به شکلی فرحبخش عرضه شود و به همین دلیل من این صداها را بر پایه صداهای موجود در دنیای واقعی اما کمی شوخ و شیرین خلق میکنم چون جنس این انیمیشن طنز است و برادران نکویی شیرینیهای خاصی در آن ایجاد کردهاند. در کنار همه اینها یک انیمیشن آموزشی نیاز به اندکی شوخی دارد زیرا طرح موضوعات در قالب شوخی جذابیت بیشتری برای مخاطب دارد.
شما باید خیلی کارتون دیده باشید؟
بله؛ خیلی زیاد. در حدی که دیگر اسامی آنها را فراموش میکنم. در واقع مغزم میگوید دیگر به من اسم نده! گاهی یکی از شاگردانم به یکی از شخصیتهایی که من به جای او حرف زدهام اشاره میکند، اسم شخصیت، اسم کارتون و همه چیز را دربارهاش توضیح میدهد اما من چیزی به خاطر نمیآورم! تازه وقتی کارتون را میدهد من تماشا کنم، چیزهایی بهیادم میآید. البته این فراموشی شامل کارهای بزرگ مانند نقش شرک، سالیوان در کمپانی «هیولاها» یا دیهگو در عصر یخبندان نمیشود.
در مورد صداهایی که میسازید چطور؟ آنها را هم فراموش میکنید؟
ممکن است برخی از آنها را فراموش کنم اما نگران نیستم چون کافیست یک بار بشنوم تا دوباره بهیادم بیاید.
میزان تولیدات انیمیشن در ایران به میزانی است که تعداد پیشنهادهای شما برای صدابازیگری به اندازه آثار خارجی باشد؟
با وجود اینکه شرایط تولید انیمیشن بد است اما کم نیستند کسانی که آثاری تولید میکنند و صدابازیگری یا مدیریت دوبلاژ آنرا به من پیشنهاد میدهند اما راستش را بخواهید همه آنها کیفیت ندارند یا ممکن است با سازندگان این انیمیشنها ارتباط خوبی برقرار نکنم.
با توجه به تعداد آثاری که دوبله کردهاید آیا میتوان گفت شما جزو پیشکسوتان این عرصه شدهاید؟
ما در این زمینه توانمندیم فقط به اندازه کافی امکانات در اختیار نداریم و کسی به فکرمان نیست. نسل قبلی کار خودش را کرده و هنوز هم ما را قبول ندارد؛ نسل جدید هم خیلی پیچیده است. من خیلی تلاش میکنم این نسل را بشناسم، بفهمم دنیای آنها چگونه است اما همیشه موفق نمیشوم؛ البته من آنها را نقد نمیکنم. هر طور که باشند این ما هستیم که در مقابل آنها و در قبال نشناختن آنها مسئولیم و حتی نسبت به اینکه اینقدر متفاوت هستند، مسئولیت داریم. من یک دختر ۱۵ ساله دارم وقتی با او و همسن و سالانش حرف میزنم با دنیای متفاوتی مواجه میشوم اما سعی میکنم این دنیا را درک کنم؛ نمیتوان توقع داشت آنها ما را درک کنند چون مدل زندگی ما و سختیهایی که کشیدهایم برای این نسل تعریفی ندارد.
احتمالا اصلا به سختی کشیدن اعتقادی ندارند!
شاید؛ واقعیت اما این است که شما از هر چیزی رنج ببرید، رنج کشیدهاید و اتفاقی که در جسم و روح شما افتاده دردناک است و فرقی ندارد که چه چیزی باعث رنج شما شده است. دختری که از همرنگ نبودن رنگ لنز چشمهایش با رنگ ماشینش، رنج میکشد درگیر رنج و اندوه است و در مغزش همان اتفاقی میافتد که در ذهن هر آدم دیگری با رنج کشیدن، رخ میدهد. نمیشود به این دختر گفت آخر این هم غصه است که تو داری؟
دیدگاه متفاوتی است!
به نظر من درد همرنگ نبودن لنز چشم و ماشین میتواند به اندازه درد کسی باشد که در دوران نوزادی او را در یک حرم رها کردهاند و بعدها در بهزیستی یا جاهایی از این دست بزرگ شده است. این هر دو نفر وقتی قصه میخورند، شیمی مغزشان به یک شکل تغییر میکند و درد آنها به یک اندازه ناراحت کننده است.
باید ارتباط خوبی با نسل جوانتر از خودتان داشته باشید!
من یک استودیو و آکادمی دارم و به بچههای نسل امروز درس میدهم؛ باید آنها را درک کنم حتی خودم را مسئول میدانم و نمیتوانم نسبت به آنها بیخیال باشم. وقتی به عنوان معلم در مقابل چشم و گوش علاقهمند و مشتاق آنها قرار میگیرم نمیتوانم بیتفاوت باشم؛ من از برخی اساتیدم در دانشگاه یاد گرفتم که باید در مقابل هنرآموزانم مسئول باشم. این اساتید هیچ توجهی به دانشجویان نداشتند در حالی که امثال من با گرفتاری و بدبختی شهریه دانشگاه را تامین میکردیم و پول داده بودیم که چیزی یاد بگیریم اما برای برخی از این اساتید مهم نبود. من از احمد دامود بسیار آموختم و فهمیدم آموزگار یعنی چه! از دانشی که اندوخته بود و با سخاوت ارائه میکرد. من همه عمر از او برای دروس عملی سپاسگزارم و برای دروس تئوری همیشه مدیون محمود استادمحمد هستم ولی به بقیه اساتیدم «خسته نباشید» میگویم. بعضیها فقط در دانشگاه بودند که باشند. در حالی که خود تدریس کردن، یک تخصص است. من قبل از دانشگاه کار میکردم خیلیچیزها را به صورت عملی یاد گرفته بودم. برای همین بود که برخی دروس دانشگاه برایم قابل قبول نبود، چند باری از ادامه تحصیل منصرف شدم و اگر این دو استاد نبودند حتما این کار را میکردم.
از کل حرفهای شما در این گفتوگو این استنباط را دارم که شما یاد گرفتهاید از نداشتههایتان هم سرمایه بسازید!
شاید بشود این طور گفت. ما اینطوری مفید و به درد بخوریم وگرنه بشر نیستیم. همین نداشتهها بود که بشر را به فکر کردن وا داشت؛ بهخاطر همین نداشتهها، بشر کهکشان را شناخت، کرات را فتح کرد و اعماق ذرات را شکافت. علم، هنر، صنعت و کیفیت زندگی بشر بهواسطه همین نداشتهها و محدودیت رشد کرده است.
………………………
اساتیدی داشتیم که با مدرکشان آمده بودند نه با سواد و دانششان. آنها نه تنها نحوه تدریس و انتقال مطلب را بلد نبودند گاهی اصلا خود درس را هم بلد نبودند! گاهی آنها را تصحیح میکردم و این میشد که بعد از چند بار تصحیح کردن استاد مرا به کافه میکشاند و پیشنهاد نمره میداد در حالی که من پول داده بودم برای اینکه یاد بگیرم نه نمره و مدرک داشته باشم!
……………….
در کارنامه محمدرضا علیمردانی و در زمینه صدابازیگری انیمیشنها و کارتونها با دهها کار مواجه میشوید که در ادامه به برخی از شاخصترین آنها اشاره میکنیم.
«آن سوی پرچین» از جمله کارهای مهمی است که علیمردانی در آن صدابازیگری کرده است. یکی از انیمیشنهای برتر انگلیسی محصول سال ۲۰۰۶ است که داستان فیلم درباره یک راکون بهنام آرجی است که قصد دارد تمام ذخیره زمستانی دوستش -که یک خرس است- را بدزدد اما حین این کار، خرس از خواب بیدار میشود و آرجی که هول شده است باعث میشود که همه غذاها از غار بالای کوه سقوط کند و نابود شود و در ادامه شخصیتهای دیگر داستان را وادار به جمعآوری غذا کند تا بتواند ناگهان و شبانه فرار کند.
«گارفیلد۱ و۲» انیمیشنی از مجموعه کمیکاستریپهای گارفیلد -که از ۱۹ ژوئن ۱۹۷۸ بهصورت روزانه منتشر میشود- ساخته شده است و علیمردانی در آن در نقش گارفیلد کار صدابازیگری را انجام داده است. این انیمیشن توسط جیم دیویس خلق شده است. این کمیکها به شرح زندگی یک گربه بهنام گارفیلد (از نام پدربزرگ دیویس گرفته شده)، صاحبش، جان آرباکل و سگ جان، اودی میپردازند.
«شنل قرمزی» دیگر انیمیشن مهمی است که محمدرضا علیمردانی برای یکی از نقشهای اصلی آن صدابازیگری را انجام داده است. این کارتون به کارگردانی تاد ادواردز است که در سال ۲۰۰۵ منتشر شد. از بازیگران شاخصی که در نسخه اصلی دوبله این کار را بر عهده داشتند میتوان به آنا هاتاوی، گلن کلوز، پاتریک واربرتون، جیم بلوشی و اندی دیک اشاره کرد. محوریت داستان این فیلم، برداشت آزادی است از داستان معروفشنل قرمزی که از زاویهای دیگر و در سبک معمایی به داستان آن پرداخته شدهاست.
«عصر یخبندان» به کارگردانی کریس وج از شاخصترین کارهای محمدرضا علیمردانی است که اولین قسمت آنمحصول سال ۲۰۰۲ شرکت آمریکایی فاکس قرن بیستم و نامزد جایزه اسکار بهترین کارتون شده است. بهدنبال این انیمیشن، «عصر یخبندان: ذوب» در سال ۲۰۰۶ و فیلم سوم به نام «عصر یخبندان: آغاز دایناسورها» در سال۲۰۰۹ ساخته شد و فیلم چهارمی به نام «عصر یخبندان: رانش قارهای» در سال ۲۰۱۲ ساخته شد. داستان درباره حملهای که توسط گروهی از ببرهای تیزدندان به یکی از دهکدههای انسانها صورت میگیرد است و طی آن حمله همسر یکی از افراد قبیله اسکیموها همراه با بچهاش فرار میکند. یکی از ببرها به دنبال او میرود و او مجبور میشود تا خود را در آب بیندازد.
انیمیشن سینمایی و جهانی «شرک» از کارهای مهم علیمردانی در حوزه صدابازیگری بهحساب میآید چراکه او با این کار که نزد مخاطبان ایرانی بسیار اقبال پیدا کرده بود بیشتر شناخته شد. «شرک» محصول سال۲۰۰۱شرکت آمریکایی دریمورکس است. این انیمیشن بر اساس شخصیت «شرک» ساخته ویلیام استیگ ساخته شدهاست. این فیلم در سال ۲۰۰۱ برنده جایزه اسکار بهترین انیمیشن شد. این فیلم همچنین از نگاه انجمن فیلم آمریکا، یکی از ۱۰ فیلم برتر جهان در سبک انیمیشن است. «شرک» غولی است که در یک جنگل سرسبز در آرامش و سکوت زندگی میکند تا اینکه ماموران پادشاه به منطقهای نزدیک او میآیند و از مردم چیزهای عجیبشان را میخواهند، پیرزنی الاغش را میدهد و ادعا میکند که الاغش قادر به حرف زدن است.
ناگهان الاغ از آنجا فرار میکند و به خانه شرک میرسد و…
«سفیدبرفی و هفت کوتوله» به تهیهکنندگی استفن هیلنبرگ و محصول فیلم ۱۹۳۷ است و از جمله کارهایی است که علیمردانی در آن به عنوان صدابازیگر حضور داشته است.
«باب اسفنجی» بهعنوان یکی از پرطرفدارترین انیمیشنهای آمریکایی از جمله کارهای شاخص علیمردانی در حوزه صدابازیگری به حساب میآید. این سریال کارتونی آمریکایی محصول کمپانی نیکلودین است که پخش آن از سال ۱۹۹۹ شروع شده و تاکنون ادامه دارد. از جمله فیلمهای کوتاه بچهها بوده و دارای طرفداران زیادی است بهخاطر استقبال بسیار خوبی که از این کارتون شد، دستاندرکاران این مجموعه به فکر تهیه فیلمهایی از این شخصیت محبوب کارتونی شدند و اولین فیلم را در سال ۲۰۰۴ روانه بازار کردند که با استقبال بسیار خوبی روبهرو شد که تا حال چند سری از فیلمهای باب اسفنجی نیز تولید شده است..
«دیو و دلبر» که از جمله سریالهای برجسته آمریکایی به حساب میآید در ایران چندین بار دوبله شده است که در یکی از نسخهها محمدرضا علیمردانی نیز بهجای یکی از شخصیتهای مهم صدابازیگری کرده است. این سریال در ۱۱ اکتبر ۲۰۱۲ در آمریکا به نمایش در آمد. در ۹ نوامبر ۲۰۱۲ شبکه cw دستور ساخت یک فصل ۲۲قسمتی از سریال را صادر کرد. میشل ماشیو تهیهکننده «دیو و دلبر» است.
محمدرضا علیمردانی+اخبار انیمشین دیرین دیرین+انیمیشن نیاز به صدای فانتزی دارد+عکس