بایگانی برچسب ها: داستان زیبا

داستان زیبای «گوسفند صدقه‌ای»

داستان زیبای «گوسفند صدقه‌ای»

داستان زیبا | گوسفند | داستان | فروشنده | مجانی | ماشین | گوسفند | قربانی | خداوند داستان زیبای «گوسفند صدقه ای» عبارات مهم : داستان زیبا – گوسفند داستان زیبای «گوسفند صدقه ای» داستان زیبای «گوسفند صدقه‌ای» مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می آورد تا آن را جهت روز عید قربانی کند. گوسفند از دست مرد جدا شد و فرار کرد. مرد شروع کرد به دنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد منزل یتیمان فقیری شد....

ادامه مطلب

داستان زیبای «لذت بینایی»

داستان زیبای «لذت بینایی»

داستان زیبا | بیمارستان | داستان | پنجره | باران | بینایی | داستانهای خواندنی داستان زیبای «لذت بینایی» عبارات مهم : داستان زیبا – بیمارستان داستان زیبای «لذت بینایی» داستان زیبای «لذت بینایی» مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ ساله اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد… به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. ...

ادامه مطلب

داستان زیبای «پدر و پسر»

داستان زیبای «پدر و پسر»

داستان زیبا | داستان | بخاری | داستانهای خواندنی (۲) داستان زیبای «پدر و پسر» عبارات مهم : داستان زیبا – داستان …………. داستان زیبای «پدر و پسر» «یعقوب خان» یکی از تجار استانبول بود که جز یک پسر هیچ کس را نداشت، ولی هیچ وقت با پسرش که نام او «هاکان» بود بیرون نمی رفت، چراکه هاکان نوجوان دوازده ساله معلول جسمی بود و هنگام راه رفتن دست و پایش طوری تکان می خورد که باعث خنده دیگران...

ادامه مطلب

داستان زیبای «اطلاعات لطفاً»

داستان زیبای «اطلاعات لطفاً»

دوران کودکی | داستان زیبا | اطلاعات | داستان | اطلاعات | همدردی | داستان | خواندن داستان زیبای «اطلاعات لطفاً» عبارات مهم : دوران کودکی – داستان زیبا داستان زیبا داستان زیبای «اطلاعات لطفاً» داستانی قشنگ از کتاب سوپ جو ما یکی از نخستین خانواده هایی در شهرمان بودیم که صاحب تلفن شدیم.آن موقع من ۹-۸ ساله بودم.یادم می آید که قاب برّاقی داشت و به دیوار راه اندازی شده است بود و گوشی اش به پهلوی قاب آوی...

ادامه مطلب

داستان زیبای «گوهر پنهان»

داستان زیبای «گوهر پنهان»

داستان کوتاه | داستان زیبا | داستان | چگونه | خداوند | آشنایی | داستانهای خواندنی داستان زیبای «گوهر پنهان» عبارات مهم : داستان کوتاه – داستان زیبا داستان کوتاه «گوهر پنهان» داستان زیبای «گوهر پنهان» روزي حضرت موسي به خداوند عرض كرد: اي خداي دانا وتوانا ! حكمت اين كار چيست كه موجودات را مي آفريني و باز همه را خراب مي كني؟ آیا موجودات نر و مادة زيبا و جالب مي آفريني و بعد همه را نابود مي كني؟ خداون...

ادامه مطلب

داستان زیبای « وزن دعای پاک و خالص»

داستان زیبای « وزن دعای پاک و خالص»

داستان زیبا | داستان | ترازو | داستانهای خواندنی (۲) داستان زیبای « وزن دعای پاک و خالص» عبارات مهم : داستان زیبا – داستان وزن دعای پاک و خالص داستان زیبای « وزن دعای پاک و خالص» لوئیز ردن زنی بود با لباسهای کهنه و مندرس وارد خواربار فروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواروبار به او بدهد . به نرمی گفت شوهرش بیمار است و نمی تواند کار کند و شش فرزند ارزش بی غذا مانده اند صاحب مغازه با بی اعتنایی...

ادامه مطلب

داستان زیبای «خوش شانسی و بدشانسی»

داستان زیبای «خوش شانسی و بدشانسی»

داستان زیبا | روزنامه | مطالعه | داستان | بدشانسی | زندگی | داستانهای خواندنی (۲) داستان زیبای «خوش شانسی و بدشانسی» عبارات مهم : داستان زیبا – روزنامه داستان خوش شانسی و بدشانسی داستان زیبای «خوش شانسی و بدشانسی» می خواستم بدانم آیا بخت و اقبال هميشه در منزل بعضی ها را می زند، ولی سايرين از آن محروم می مانند. به عبارت ديگر آیا بعضی از مردم خوش شانس و عده ديگر بدشانس هستند؟ آیا بعضی مردم بی و...

ادامه مطلب

داستان زیبای «شایعه»

داستان زیبای «شایعه»

داستان زیبا | داستان | زندگی | شایعات | داستانهای خواندنی داستان زیبای «شایعه» عبارات مهم : داستان زیبا – داستان داستان زیبای «شایعه» داستان زیبای «شایعه» زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد. بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. همسایه اش از این شایعه به شدت صدمه دید و دچار پرسشها زیادی شد. بعدها هنگامی که که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که سا...

ادامه مطلب