انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند. (کوروش کبیر)
خوش آمدید - امروز : دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • A
    خانه » تفریح و سرگرمی » داستان های کوتاه » حکایتی در مورد عبرت از دنیای بی وفا از گلستان سعدی

    حکایتی در مورد عبرت از دنیای بی وفا از گلستان سعدی

    3002126حکایتی در مورد عبرت از دنیای بی وفا از گلستان سعدی

    حکایتی در مورد عبرت از دنیای بی وفا از گلستان سعدی

    یکى از فرمانروایان خراسان ، سلطان محمود غزنوی را در عالم خواب دید که تمام بدنش پوسیده و متلاشی و با خاک در هم آمیخته است به غیر از چشمانش که همچنان سالم است و در حال نظاره به اطراف. خواب خود را برای حکیمان و دانشمندان بسیاری گفت اما آنها به نوعی از تعبیر آن بازماندند مگر درویشی تهیدست که اینگونه خواب را برایش تعبیر نمود:

    (سلطان محمود هنوز نگران این است که ملکش در دست دگران است)

    بس نامور به زیر زمین دفن کرده اند

    کز هستیش به روى زمین یک نشان نماند

    وان پیر لاشه را که نمودند زیر خاک

    خاکش چنان بخورد کزو استخوان نماند

    زنده است نام فرخ نوشیروان به خیر

    گرچه بسى گذشت که نوشیروان نماند

    خیرى کن اى فلان و غنیمت شمار عمر

    زان پیشتر که بانگ بر آید فلان نماند

    پینوشت: کتاب آقای« محمد محمدی اشتهاردی»

     

    حکایتی در مورد عبرت از دنیای بی وفا از گلستان سعدی

    اخبار

    آرشیو

    گالری عکس

    آرشیو

    اس ام اس های تازه

    آرشیو

    آهنگ های پیشواز

    آرشیو
  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • هاردکپی کتاب های دندانپزشکی
  • کتب خلبانی زبان اصلی
  • دانلود فایل های زبان اصلی بیماری های مغز و اعصاب
  • دانلود فایل های زبان اصلی ریاضی فیزیک
  • چاپ کتاب آمازون
  • هاردکپی کتاب های سخت افزار
  • خرید کتاب خارجی
  • هاردکپی کتاب های سرمایه گذاری
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک
  • چاپ کتاب اورجینال