کیش خوب همانند فوتبال خوب است، حرف نمی زند ، عمل می کند.
خوش آمدید - امروز : سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • A
    خانه » اخبار » اخبار جامعه و عمومی » بنیاد شهید شهدای پلاسکو را شهید حساب نمی کنند!

    بنیاد شهید شهدای پلاسکو را شهید حساب نمی کنند!

    پلاسکو اگر جهت همه، ریزش یک ساختمان ١٧ طبقه بود که جان ٢٢ نفر را گرفت، جهت آتش‌نشان‌ها فاجعه‌ای بود که دیگر برایشان تکرار نمی‌شود. جهت آنها، زندگی، دو بخش شد، یکی قبل و یکی بعد از پلاسکو.

    بنیاد شهید شهدای پلاسکو را شهید حساب نمی کنند!

    پلاسکو اگر جهت همه، ریزش یک ساختمان ١٧ طبقه بود که جان ٢٢ نفر را گرفت، جهت آتش نشان ها فاجعه ای بود که دیگر برایشان تکرار نمی شود. جهت آنها، زندگی، دو بخش شد، یکی قبل و یکی بعد از پلاسکو.

    گفت وگو با آتش نشان های نجات یافته از «پلاسکو»

    «آوار دوم که ریخت، «علی ایزدی» اشهدش را خواند. ١٠ بار زیاد و «ایمان سمیعی» فوت را به چشم دید. «احسان نورعلیان» داد و فریاد هم قطارهایش را شنید و باقیمانده آوارهایی که روی صورتش ریخته بود را با دست کنار زد. دستور تخلیه آمده بود از فرمانده عملیات. «علی» که فوت دوستانش را دیده بود، خودش را از طبقات بالا، به پایین و از آنجا به سمت در خروجی ساختمان پرت کرد. «ایمان» کنار ٢٥، ٣٠ نفر دیگر، در طبقه یازدهم، منتظر بالابر بود که بیاید و آنها را نجات دهد. پاهایش از بالابر برقی که وسط راه خراب شده است بود، به زمین نرسیده بود که ساختمان به طور کامل تخریب شد. «احسان» با نخستین دستور تخلیه، ساختمان را ترک کرد و دلش پیش بقیه ماند؛ ماند تا امروز. هنگامی که یاد سی ام دی ماه می افتند، گلویشان می گیرد. انگار تکه بزرگی نان در مسیر بلعیدن مانده باشد. صدایشان می لرزد هنگامی که حرف از دوستان شان، همکارانشان، می زنند. پلاسکو اگر جهت همه، ریزش یک ساختمان ١٧ طبقه بود که جان ٢٢ نفر را گرفت، جهت آتش نشان ها فاجعه ای بود که دیگر برایشان تکرار نمی شود. برای آنها، زندگی، دو بخش شد، یکی قبل و یکی بعد از پلاسکو.

    عبارات مهم : حادثه پلاسکو – آتش نشانی

    گفتگو با «علی ایزدی» آتش نشان ایستگاه یک هست؛ ایستگاهی که بیشترین شهید را داشت.

    «ساعت پنج دقیقه به هشت پنجشنبه سی ام دی بود. تازه املت درست کرده بودم جهت صبحانه. املت را روی میز گذاشتم که زنگ خورد. آتش سوزی مربوط به ساختمان پلاسکو بود. یک گروه نجات به محل اعزام شد ولی زنگ ها قطع نمی شد. پشت سر هم صدای زنگ می آمد. فهمیدیم که وسعت اتفاق زیاد هست. بلافاصله اعزام شدیم. زیر سه دقیقه بود که به محل رسیدیم. قبل از ما نیروهای ایستگاه ١١٥ که به اتفاق نزدیک تر بود، رسیده بودند، فاصله آنها تا پلاسکو، کمتر از یک دقیقه بود. هنگامی که رسیدیم دیدیم که شعله های آتش از پنجره ها زبانه می کشد، نیروها قبل از ما لوله کشی را شروع کرده بودند؛ لوله کشی همان آبرسانی جهت خاموش کردن آتش هست. به علت شلوغی داخل ساختمان و پاگردها، یک بند لوله ما که جهت دو طبقه و نیم هست، اندازه یک طبقه می شد. در طبقات بالای ساختمان مراسم زیارت عاشورا برپا بود و آن طور که ما متوجه شدیم، خودشان جهت خاموش کردن آتش تلاش کرده بودند ولی بی نتیجه بود. آوار اول که ریخت، مردم هنوز داخل ساختمان بودند و دلواپس دسته چک ها و وسایل داخل مغازه هایشان. خودم زیاد از ١٠دسته چک به آنها رساندم تا فقط ساختمان را تخلیه کنند، ما به آنها می گفتیم که شما را به خدا از ساختمان بیرون بروید، از در آنها را بیرون می کردیم، از دیوار داخل می شدند. جلو دست وپای نیروهای آتش نشان را گرفته بودند. ما از یک طرف باید روی اتفاق تمرکز می کردیم، از طرف دیگر باید حواسمان به مردم می شد که داخل نروند.»

    بنیاد شهید شهدای پلاسکو را شهید حساب نمی کنند!

    – هنگامی که ساختمان ریخت، کجا بودند؟

    «پلاسکو، سه آوار داشت، یک بار آوار ریخت و طبقه دوازدهم به طبقه های دهم و یازدهم ریزش کرد، دقیقا همان محلی که کانون آتش بود. دومین آوار به فاصله ٨ دقیقه بعدش ریخت که سقف طبقه دهم تا همکف فروریخت، در آوار دوم کلا ساختمان دچار حفره بزرگی شد؛ یعنی اگر از بالا به ساختمان نگاه می کردید، انگار سوراخ شده است بود، بعد از آوار دوم، کل ساختمان مثل یک بمب اتم می لرزید، درست مثل فیلم ها. خواست خدا بود که من زنده بمانم. تمام پاگردها قیچی شده است بود، نیم متر مانده بود که به طبقه سوم برسیم، خیلی اوضاع خطرناکی شده است بود، فوت را به چشم می دیدیم. اصلا فکرش را هم نمی کردیم که ساختمان این طور بریزد. همه همکاران ما که از دست رفتند، در طبقه های نهم، دهم و یازدهم بودند. شهید سلطانی همراه با تیم ما بود؛ او به طبقه دوازدهم رفته بود و با آوار آمد پایین. آقای شکری ما را در یکی از طبقه ها نگه داشت، گفت بالاتر نروید، شلوغ هست، ما ایستادیم تا گروه قبلی پایین بیایند، فرزند ها مشغول لکه گیری بودند که آوار ریخت و فرزند ها گرفتار شدند. آوار درست از کنار شانه های من رد شد، من تقریبا ٣٠ سانتی متری با آن فاصله داشتم. با چشم دیدم که جان دادند. با هزار بدبختی خودمان را به پایین رساندیم. زیاد از ١٠ بار اشهدم را خواندم. در نهایت خودم را ٦ متر به پایین پرت کردم و افتادم در لابی طبقه همکف و بعدش خودم را به بیرون ساختمان انداختم. ساعت یازده و ٢٩دقیقه بود که کل ساختمان خوابید. من را بلافاصله به اتوبوس اورژانس رساندند و اکسیژن زدند. حالم خراب بود. دوستانمان جلوی چشممان فوت کردند. من با فریدون علی تبار و محسن روحانی دوست بودم؛ محسن ٣٣ساله بود و فریدون ٢٨ساله. ما ٢٤ ساعت در یک شیفت با هم بودیم، با هم زندگی کردیم. من و محسن هم دانشکده ای بودیم. روز اتفاق تازه از دانشگاه آمده بود. داخل ساختمان که او را دیدم، خیلی مرتب و تمیز بود، دستم را که سیاه بود، روی صورتش کشیدم و گفتم خجالت بکش، آدم این قدر تمیز می آید به حادثه؛ واقعا حیف شدند.»

    – بعد از اتفاق چه شد؟

    «از پارسال که این اتفاق افتاد، من نزدیک به ٢٠ تا ٣٠مصاحبه کردم و بارها و بارها اتفاق را توضیح دادم. خانواده شهدا مدام از ما می پرسند که فرزندشان، همسرشان، چطور شهید شده است هست، مادر فریدون علی تبار به من خبر می دهد و می گوید که فریدونم با عذاب فوت کرد؟ چطور جان داد؟ من شاهد کشته شدن همکارانم بودم. هنگامی که آوار دوم ریخت و دیدم که آنها در میان طبقات گرفتار شدند ولی هیچ وقت جزییات را نمی گویم. ایستگاه یک، بیشترین قربانیان را داشت. آقای محسن روحانی، فریدون علی تبار، امیرحسین داداشی و محمد آقایی از همکاران ایستگاه ما بودند. آقای داداشی از فرزند های ایستگاه ما بود که به تازگی به ایستگاه ٤٦ رفته بود.»

    اتفاق چقدر در مردم تأثیر داشت؟

    «مردم مدام از ما می پرسند، خاموش کننده چند است؟ ولی نمی دانند که مهم ترین کار پیشگیری است، متاسفانه مردم اصلا رعایت نمی کنند. من سه بار نسبت به ناایمن بودن پلاسکو نامه زده بودم و نامه را به مدیر بنیاد مستضعفان برده بودم. یک بار هم با روسای آتش نشانی و اعضای هیأت مدیره پلاسکو به آن جا رفتیم، آنها گفتند که هر سال زیاد از یک میلیارد تومان به عنوان اجاره به بنیاد می دهند، این جدای از سودی است که از بعضی معامله ها به آنها می رسد، ما به بنیاد گفتیم که اگر پله فرار راه اندازی کنند و ایمنی را بالا ببرند، در نهایت زیاد از ٣٠٠ میلیون تومان نمی شود ولی آنها گفتند: «برادر نمیشه.» الان خود آن منطقه پر از ساختمان های قدیمی هست. هم بافتشان فرسوده و هم کاربری ارزش نامناسب هست. عوض کردن وضع از دست من و شما خارج هست، باید در رده های بالا نسبت به وضع پیگیری شود. الان می گویند اگر نردبان ١٠٠ متری و ٢٠٠ متری بود، اینهمه آدم از دست نمی رفتند. درست است که تجهیزات مهم است ولی مهم تر از آن پیشگیری هست، ما به غیر از این که راه کاسبی را باید بلد باشیم، باید ایمنی را هم بدانیم. اگر هم نردبان ١٠٠ و ١٢٠ متری باشد، هنگامی که به عنوان نمونه اتفاق در ساختمان برج سپهر صادرات رخ دهد، نردبان تنها بخشی از ساختمان را پوشش می دهد. در کشورهای دیگر پیشگیری مقدم هست. آتش نشان که بال ندارد، یک جان و یک توانایی دارد.»

    – بعد از پلاسکو، وضع ایمنی ساختمان های قدیمی منطقه جمهوری عوض کردن کرد؟

    «ما هر روز جهت دیدار از مکان های پرخطر برنامه داریم، آنها را شناسایی می کنیم، معایب و مزایا را به آنها گوشزد می کنیم و به آنها اخطاریه می دهیم. من خودم شاید بالای ١٠مکان جهت دیدار رفتم، یک جاهایی به من گفتند برو بیرون بابا یا گفتند گم شو بیرون. ما دیگر چه کار می توانیم بکنیم؟ الان نمونه پلاسکو، ساختمان علاء الدین و ساختمان آلومینیوم هست. بعد از اتفاق مردم کمی پیگیری کردند ولی بعد فراموش ارزش شد.»

    پلاسکو اگر جهت همه، ریزش یک ساختمان ١٧ طبقه بود که جان ٢٢ نفر را گرفت، جهت آتش‌نشان‌ها فاجعه‌ای بود که دیگر برایشان تکرار نمی‌شود. جهت آنها، زندگی، دو بخش شد، یکی قبل و یکی بعد از پلاسکو.

    – به خانواده آتش نشان ها کمکی شد؟

    «آنها را شهید در راه خدمت شهرداری حساب کردند. بنیاد شهید، شهادت را تنها جهت مدافعان حرم و اتفاق منا حساب کردند، می گویند باید شهید در راه خدا باشد، الان خانواده آتش نشان های جان باخته به بنیاد شهید بروند، بگویند به عنوان نمونه مادر شهید هستم، آنها نمی پذیرند، چون آنها را شهید در راه خدا حساب نکرده اند.»

    گفتگو با «احسان نورعلیان» ٢٨ساله با هشت سال سابقه کار در آتش نشانی؛ او یکی از آتش نشان های گرفتار شده است در پلاسکو بود.

    «همه جا ترافیک بود، ترافیک صبح روز پنجشنبه. هنگامی که نزدیک پل حافظ شدم، دیگر به اوج رسیده بود. از ایستگاه سه در خیابان هروی تا پلاسکو نزدیک به ١٥دقیقه طول کشید. ساعت حدود ١٠:٤٥دقیقه بود که رسیدم. آن روز شیفت کاریم نبود ولی از مکالمات بیسیم و بافت منطقه می شد حدس زد که اتفاق معمولی رخ نداده هست. همکارانمان از ایستگاه های نزدیک به محل رفته بودند، هنگامی که رسیدم، پلاسکو هنوز نریخته بود، رفتم پیش فرمانده عملیات و اعلام آمادگی کردم که به داخل ساختمان بروم. اجازه داد و من همراه با تیمی وارد شدم تا راه پله های طبقه سوم بالا رفتیم، می دانستیم همکارانمان بین طبقات مانده اند، جهت نجات آنها رفتیم، خیلی از فرزند ها گرفتار شده است بودند، بین ١٨تا ٢٠ نفر. من دو سه نفر از آنها را بین راه دیدم ولی خیلی هایشان در طبقات بالایی بودند. در همان گیر و دار بود که آوار ریخت، البته آوار آخر نبود و همان آوار فرزند های ما را گرفتار کرد. همان موقع فرزند ها شروع به عملیات نجات کردند که زمانبر شد و آنهایی که آن بالا بودند، باید منتظر می ماندند تا نردبان بیاید. من خودم همکاران گرفتارشده مان را ندیدم، در همان حال بودیم که فرمانده عملیات دستور تخلیه داد. تیم ما ٤ نفر بود که در طبقات سوم و چهارم و اول گرفتار شده است بودیم. ما هم بلافاصله خودمان را به پاساژ پشت رساندیم، هفت هشت دقیقه زیاد نگذشت که کل ساختمان ریخت

    – بعد از این که ساختمان ریخت چه بر آتش نشان ها گذشت؟

    «من از همان روز اتفاق تا هفت، هشت روز بعدش در محل بودم. ما همان موقع فهمیدیم که همکارانمان شانسی جهت نجات ندارند ولی باز هم امید داشتیم. برادر «ناصر مهرورز» – یکی از شهدا – آتش نشان بود. آن قدر در محل ایستاد که پاهایش تاول چرکی زد. ما همه امید داشتیم ولی حجم آوار خیلی زیاد بود. همکاران ما بین طبقات ماندند و ما این را به چشم دیدیم. آن روز خیلی از آتش نشان ها جهت کمک آمدند، خیلی ها شیفت ارزش نبود ولی به محل می آمدند و وارد عملیات می شدند. فرمانده عملیات به ما می گفت ما جان خودمان را از دست می دهیم ولی نمی خواهیم جان و مال مردم به خطر بیفتد؛ البته همه جای دنیا این طور است که آتش نشان باید با کمترین مصدومیت از اتفاق بیرون بیاید. تا جایی که من یادم می آید، در ١٠، ١٥ سال اخیر اتفاق ای مانند پلاسکو نداشته ایم که این تعداد از نیروهای آتش نشانی شهید شوند؛ واقعا این اتفاق جهت ما سنگین بود.»

    – بعد از اتفاق پلاسکو چه تغییراتی در آتش نشانی صورت گرفت؟

    «حادثه پلاسکو اضطرار را در بدنه آتش نشانی ایجاد کرد، دایره اتفاق خیلی گسترده بود و با همه آن حجم از اتفاقات آتش نشانی به حالت اولش برگشت. در روزهای اول نگاه مردم به آتش نشان ها عوض شده است بود ولی حالا برگشتیم به وقت قبل از حادثه. ما زمانی می گوییم که نگاه مردم به آتش نشان ها عوض کردن کرده که وقتی در راه ماموریت هستیم، ماشین هایشان را کنار بکشند و فکر نکنند که ما الکی آژیر می کشیم، نه فقط با دیدن ماشین های آتش نشانی بلکه با اورژانس و پلیس هم همین طور هستند. هنگامی که نگاهشان عوض کردن می کند که به ایمنی ها توجه کنند، کپسول اطفای حریق بخرند، مگر قیمتش چقدر است؟ گران ترین کپسول، ١٤٠، ١٥٠ هزار تومان است ولی همان کپسول از خسارت ١٥٠ میلیون تومانی جلوگیری می کند. رسانه ها هم کلا از آن روز ما را فراموش کردند و حالا بعد از یک سال از اتفاق روایت می کنند. ما از مردم ممنون هستیم، آنها خیلی به ما لطف کردند، از همان روز اتفاق حواسشان به ما بود، برایمان غذا و میوه می آوردند، همدردی می کردند ولی ما زیاد دوست داریم که آنها جهت ایمن کردن خودشان اقدام کنند. از آن طرف هم بعد از اتفاق کارهایی جهت بالابردن ایمنی لباس هایمان انجام دادند. بعضی تجهیزات هم به سیستم اضافه شد؛ البته از نظر اضافه شدن تجهیزات و چند و چون کار، باید از مسئولان و مدیران ارشد شهرداری و آتش نشانی پرسش کرد؛ نمی توانم قضاوت کنم.»

    – این یک سال چطور گذشت؟

    «سخت. سخت. هر روز اتفاق را با خودمان مرور می کنیم، تصاویری که آن روز دیدم، از ذهنم پاک نمی شود. هر چه از آن روز جهت ما مانده، تصویرهای ذهنی بدی هست. این قدر بد که حالا خودم اگر بخواهم به سمت بهارستان بروم، از چهارراه استانبول نمی روم. برایم سخت هست. خیلی دلمان سوخت. ما با خیلی از همکارانمان خاطره داشتیم که آنها را از دست دادیم. در این مدت خیلی حرف ها زدند، حتی درخواست کردند تقصیر را به گردن آتش نشان ها بیندازند ولی من حاضرم یک نامه کتبی بنویسم که اگر یک درصد تقصیر فرزند های آتش نشان بود، ما به تعداد تمام آتش نشان ها از حقوقمان می گذریم. ما در اتفاق پلاسکو کتک هم خوردیم، حالا نمی توانم بگویم از چه کسی ولی می خواهم بگویم که ما پای کار هستیم.»

    گفتگو با «ایمان سمیعی» ٤١ ساله؛ با ١٤ سال تجربه آتش نشانی. او کمک فرمانده ایستگاه یک حسن آباد است.

    «روز اتفاق شیفت من بود و من از دقایق اول در محل اتفاق بودم. ما نیروی دوم بودیم و تا ٥ دقیقه قبل از این که ساختمان منهدم شود، در محل بودیم و در نهایت با نردبان ما را بیرون آوردند. من جزو ٤ نفری بودم که به عنوان آخرین گروه با بالابر برقی از ساختمان پلاسکو خارج شدیم، پاهایم به زمین رسیده و نرسیده بود که ساختمان به طور کامل تخریب شد

    بنیاد شهید شهدای پلاسکو را شهید حساب نمی کنند!

    – داخل ساختمان چه دیدند؟

    «داخل پلاسکو که بودیم، یک آوار داخلی در ساختمان رخ داد، آن موقع طبقه دهم بودیم، همان موقع طبقه یازدهم روی طبقه دهم ریخت و یک تعداد از همکارانمان گرفتار آوار شدند که بیشترشان شهید شدند. این اتفاق که افتاد، بخشی از همکارانمان جهت نجات آتش نشان های گرفتار شده است به خارج از ساختمان رفتند که ابزار نجات بیاورند که به علت حجم آوار برنگشتند که اگر برمی گشتند تعداد کشته ها زیاد می شد. ما جهت نجات ماندیم، به فاصله یک دقیقه بعدش طبقه دهم تا چهارم تخریب شد، ما در بخشی بودیم که فرونریخت. پلاسکو دو راهرو مجزا داشت ما در بخشی بودیم که سالم بود. با این آوار ارتباط ما با طبقه پایین و بالا قطع شد. هیچ کاری نمی شد کرد. آن وسط مانده بودیم تا با بالابرها به خارج از ساختمان برویم. ٢٥ تا ٣٥ نفر بودیم که همه در طبقه دهم گرفتار شده است بودیم. یکی از آنها شهید صفی زاده و یکی دیگر شهید امینی بود. خیلی شرایط معنوی بدی داشتیم در آن لحظه. ساختمان استحکامش را از دست داده بود، بالابرها آمدند ولی ظرفیتشان محدود است و هر بار می تواند بین سه تا چهار نفر را انتقال یافته کند. ما در تیم مان مصدوم داشتیم به طوری که نمی توانستند حرکت کنند. دلهره خاصی حاکم شده است بود. وقت خیلی سخت می گذشت. من خودم زیر آوار مانده بودم

    – چطور نجات پیدا کردند؟

    «ما فوت را به چشم می دیدیم، همه رفته بودند و من جزو گروه آخر بودم که از ساختمان بیرون می رفتم، سوار بالابر شدم، سرم را داخل ساختمان کردم و داد زدم که کسی مانده یا نمانده که آقای واعظ پور آمد و سوار شد. اگر نمی آمد، الان او را هم نداشتیم، نردبان از بدنه ساختمان که جدا شد، ٢٠متر مانده به زمین نقص فنی پیدا کرد و ایستاد، ما مجبور شدیم از پله ها پایین برویم، تازه رسیدیم که صدای دادوفریاد فرزند ها را شنیدیم. ساختمان ریخت.»

    – قبل از این تجربه اتفاق شدید هم داشته اند؟

    «من خودم قبلا در آوار مانده بودم، ولی آوارش سبک بود و ساختمان آسیب جدی ندیده بود، پلاسکو فوق العاده سنگین بود.»

    «وحید» آتش نشانی که از اخبار متوجه اتفاق شد و خودش را به پلاسکو رساند. او ١٤ سال سابقه آتش نشانی دارد.

    «ساعت از ١٢ظهر گذشته بود که خودم را به محل اتفاق رساندم. آن روز شیفت من نبود و از تلویزیون متوجه اتفاق شدم. دیدم که ساختمان ریخت و بعد تا یک هفته هم همان جا بودم. هنگامی که رسیدم، دیدم که همکارانم توی سر خودشان می زنند، همه مات و مبهوت و گریان همدیگر را نگاه می کردند. همه در شوک بودند. هنگامی که رسیدم، به چند تیم تقسیم شدیم و آواربرداری را شروع کردیم. دیدیم که کار بیهوده ای هست. ماشین آلات سنگین به محل آمد، حتی دستگاه ها و سگ های زنده یاب هم فعال شدند ولی فایده ای نداشت. پای بعضی از سگ ها سوخت و بلافاصله از محل خارج شدند. عملیات سنگینی بود، هر چه پیشنهاد می کردند، انجام می دادیم، فشار زیادی روی ما بود. خانواده ها با چشم گریان ملتمسانه به ما نگاه می کردند. آن جا که بودم، مکالمات شهید صفی زاده را شنیدم که می گفت؛ من این جا گیر کردم. بعدا گفتند فرزند ها در موتورخانه اند ولی این حرف درست نبود، حرارت موتورخانه خیلی بالا بود، کسی نمی توانست در موتورخانه زنده بماند.»

    پلاسکو اگر جهت همه، ریزش یک ساختمان ١٧ طبقه بود که جان ٢٢ نفر را گرفت، جهت آتش‌نشان‌ها فاجعه‌ای بود که دیگر برایشان تکرار نمی‌شود. جهت آنها، زندگی، دو بخش شد، یکی قبل و یکی بعد از پلاسکو.

    – تصویر العمل خانواده های آتش نشانان نجات یافته بعد از اتفاق چه بود؟

    «یک سال از اتفاق می گذرد ولی خانواده های خودمان، رفتارشان عوض شده، خیلی وحشت دارند، قبلا خانواده ها این قدر دلواپس نبودند ولی حالا چند بار زنگ می زنند. بعد از پلاسکو، جو روانی بدی ایجاد شد. خیلی از خانواده ها می گویند، استعفا بدهید!پیش از موعد بازنشسته شوید! ول کنید این کار را! چقدر می ارزد مگر؟ اگر بخواهیم به درآمد فکر کنیم، همین فردا باید استعفا دهیم ولی ما کارمان را دوست داریم. پدر و پدربزرگم آتش نشان بودند. خانواده ما با این شغل آشنا هستند، دیگران ولی این طور نیستند.»

    – چقدر از آتش نشان ها حمایت می شود؟

    «اگر کار ما را جزو مشاغل سخت حساب می کردند، بازنشستگی مان به جای ٣٠ سال باید ٢٠ سال می شد. باید درآمدهایمان زیاد از اینها پرداخت می شد. ما سیستم رفاهی خوبی نداریم. هر وقت حرفی می زنیم، می گویند شهرداری بودجه ندارد. شغل ما خاص هست. الان شما شرکت نفتی ها را درنظر بگیرید، یک دکتر صنعتی دارند که با پزشکان دیگر تفاوت می کند. آسیب های شغلی کسانی که در شرکت نفت کار می کنند، زیاد است یا ما؟ما یک بیمارستان تخصصی در کشور عزیزمان ایران نداریم، بیمه ما زیر نظر شهرداری است؛ در حالی که یک آتش نشان در طول خدمت، علاوه بر آسیب های جسمی، آسیب های معنوی زیادی هم می بیند. ما مواد خطرناکی استشمام می کنیم، در معرض پرتوهای زیادی قرار داریم، صحنه های دلخراش می بینیم، در شهرهای دیگر وضع از این هم بدتر هست. آنها حتی امنیت شغلی ندارند.»

    – عوض کردن مدیریت در شهرداری تاثیری روی آتش نشانی داشته؟

    «همین که مدیر تازه آتش نشانی از فرزند های آتش نشان هست، خیلی جای تقدیر دارد. این تصمیم بارقه امیدی در دل ما ایجاد کرد. آقای داوری معاون عملیات بود و از هنگامی که مدیر شده، لباس و کفش ضد حریق و چراغ قوه به فرزند ها داده اند. آقای داوری خودش به اصطلاح ما، زیر زنگ خوابیده. به تدریج اتفاقات خوبی در حال رخ دادن هست، باورتان نمی شود ما ٥سال، یک لامپ می خواستیم به ما نمی دادند، دستکش حریق نداشتیم، دستکشم سوراخ بود بعد از دو سال به من دستکش دادند. در حالی که تمام وسایل باید ١٠٠ درصد عایق باشند.»

    – بافت پایتخت کشور عزیزمان ایران چقدر جان آتش نشان ها را به خطر می اندازد؟

    «خیلی. بافت پایتخت کشور عزیزمان ایران در خیلی از جاها فرسوده و ناموزون هست، جنوب و بالای شهر هم ندارد. ما تعداد زیادی کوچه آشتی کنان داریم که حتی نمی توان در داخل آنها از تشک و نردبان استفاده کرد. ما به تعداد کافی نردبان داریم، در اتفاق آتش سوزی جمهوری، نردبانمان که کار نکرد، به علت این بود که یک قطعه ای نداشت، آن هم به علت تحریم ها بود. در خیابان منوچهری هر اتفاق ای رخ دهد، واویلا می شود. البته بعد از پلاسکو، کمیته ای تشکیل شد که آتش نشانی، آمار ساختمان های ناایمن را به قوه قضائیه می دهد و قوه قضائیه خودش جهت برخورد اقدام می کند

    بنیاد شهید شهدای پلاسکو را شهید حساب نمی کنند!

    – دوست دارند جای پلاسکو چه چیزی ساخته شود؟

    یک ساختمان پلاسکوی دیگر ولی در کنارش یادبود آتش نشان ها هم باشد.


    گردآوری: گروه خبر سیمرغ
    seemorgh.com/news
    منبع:روزنامه شهروند


    واژه های کلیدی: حادثه پلاسکو | آتش نشانی | آتش نشانی | ساختمان | خانواده | ایستگاه | نردبان | فرزند | پلاسکو

    اخبار

    آرشیو

    گالری عکس

    آرشیو

    اس ام اس های تازه

    آرشیو

    آهنگ های پیشواز

    آرشیو
  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • افست کتاب لاتین
  • خرید کتاب کاغذی از آمازون
  • دانلود فایل های زبان اصلی بیماری های مغز و اعصاب
  • دانلود فایل های زبان اصلی ریاضی فیزیک
  • دانلود فایل های زبان اصلی خودرو
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک
  • خرید منابع پزشکی اورجینال
  • چاپ کتاب آمازون
  • کتاب اورجینال
  • منابع اورجینال پزشکی بالینی