تمام محبتت را به پای دوستت بریز نه تمام اعتمادت را. (حضرت علی علیه‌السلام)
خوش آمدید - امروز : یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • A
    خانه » گالری عکس » عکس های ترول و خنده دار » رابطه زن بی حیای تهرانی که مرد هوس باز را به منزل اش برد

    رابطه زن بی حیای تهرانی که مرد هوس باز را به منزل اش برد

    ابراز علاقه | ماجرای قتل | خانواده | ازدواج | ارتباط | محمدرضا | دستگیری | خانواده | زندگی | تصویر | پرونده

    رابطه زن بی حیای تهرانی که مرد هوس باز را به منزل اش برد

    رابطه زن بی حیای تهرانی که مرد هوس باز را به منزل اش برد 

    بازهم شبکه هاي اجتماعی و سوء استفاده زن جوان از مرد پولدار شهرستانی، زن جوان مرد راحت رابا فریب دادن و اظهار علاقه در اینستاگرام به محل مورد نظرش کشاند و همراه با دو مرد دیگر با ضرب و شتم دزدی پول ها، و تهیه فیلم از وی وی را رها کردند.

    مأموران در محل اتفاق دریافتند لحظاتی قبل رهگذران و کاسب هاي محل متوجه فریادهای کمک خواهی مرد جوانی می شوند که دو مرد دیگر به زور قصد دارند وی را سوار خودروی سواری بکنند. رهگذران با شنیدن فریادهای کمک خواهی مرد جوان به کمک وی می شتابند و بعد از دستگیری دو مرد وی را نجات میدهند.

    رابطه زن بی حیای تهرانی که مرد هوس باز را به منزل اش برد

    بدین ترتیب مأموران دو متهم را بعد از دستگیری به همراه شاکی به اداره پلیس انتقال یافته کردند. شاکی در توضیح ماجرا گفت: من اهل شهرستان هستم و وضع مالی خوبی دارم. چند ماه قبل در اینستاگرام با زن جوانی به نام مینا آشنا شدم. او گفت که زن جوان مجردی است ودر پایتخت کشور عزیزمان ایران سالن آرایشگاه بزرگی دارد و وضع مالی خوبی هم دارد. مدتی ما دو نفر باهم چت می کردیم و گاهی هم تلفنی حرف می زدیم تا این که به او علاقه پیدا کردم.

    او هم به من ابراز علاقه کرد و گفت حاضر است با من ازدواج کند. ارتباط تلفنی و پیامکی ما ادامه داشت و هر لحظه جهت هم گل و تصاویر متحرک هاي باعشق می فرستادیم تا این که او مرا جهت دیدنش به پایتخت کشور عزیزمان ایران دعوت کرد و قرار شد من به پایتخت کشور عزیزمان ایران بروم و بعد از دیدن یک دیگر باهم راجع به زندگی آینده مان حرف بزنیم. سر انجام شب قبل از شهرستان راهی پایتخت کشور عزیزمان ایران شدم و صبحگاه امروز به پایتخت کشور عزیزمان ایران رسیدم. او آدرس منزل اي در یکی از خیابان هاي جنوبی پایتخت کشور عزیزمان ایران رابه من داد و گفت منتظر من است.

    ابراز علاقه | ماجرای قتل | خانواده | ازدواج | ارتباط | محمدرضا | دستگیری | خانواده | زندگی | تصویر | پرونده

    در حالیکه جهت دیدن مینا لحظه شماری می کردم گل و شیرینی خریدم و راهی منزل او شدم. هنگامی که وارد منزل اش شدم با صحنه عجیبی روبرو شدم. دو مرد جوان داخل منزل او بودند. در حالی که شوکه شده است بودم آنها بلافاصله بطرف من حمله کردند و بعد از کتک کاری شدید دست و پای مرا با طناب بستند . دو مرد خشن مرا ترساندن به فوت کردند و تمامی پول هاي مرا گرفتند و بعد هم کارت عابرم رابه زور از جیبم بیرون آوردند و گفتند رمز کارتم رابه آنها بدهم.

    هر چقدر التماس کردم مرا رها کنند فایده اي نداشت تا این که رمز کارتم را اشتباهی به آنها دادم و یکی از آنها با کارتم از منزل بیرون رفت و مرد دیگر هم همراه مینا داخل منزل ماندند. دقایقی بعد مرد جوان، خشمگین به منزل برگشت و به همدستش گفت که من رمز رابه آنها اشتباه داده ام. وی ادامه داد: بعد از این لباس هاي مرا از تنم بیرون آوردند و دوباره به شدت مرا کتک زدند ودر ادامه هم سه دقیقه در حالی که برهنه بودم از من فیلم و تصویر گرفتند.

    تاب و توانم در برابر کتک هاي آنها بریده شد و رمز واقعی کارتم رابه آنها دادم، ولی دو مرد جوان دیگر به من اعتماد نداشتند و قرار شد همراه آنها به کنار دستگاه خودپرداز بروم و رمز کارتم را خودم وارد کنم. هنگامی که مرا از منزل بیرون آوردند و قصد داشتند داخل خیابان سوار خودروی سواری کنند با داد و فریاد گفتم این دو مرد مرا ربوده اند و از مردم کمک خواستم که رهگذران و کاسب هاي محل به فریادم رسیدند و آنها را دستگیر و مرا آزاد کردند.

    رابطه زن بی حیای تهرانی که مرد هوس باز را به منزل اش برد

    دو متهم در بازجویی مدعی شدند که قصد کمک به زن جوان را داشته اند. یکی از آنها گفت: ما هردو مغازه میوه فروشی در نزدیکی منزل مینا داریم. مدتی قبل مینا به سراغ ما آمد و گفت مرد جوانی مزاحم او هست. او از ما خواست به او کمک کنیم تا برایش مزاحمت ایجاد نکند.

    امروز گفت که قرار است او به منزل اش بیاید و ما هم جهت کمک به او به منزل اش رفتیم. قرار شد وی را به بیرون ببریم و بترسانیم که شاکی درخواست کمک کرد و رهگذران ما را دستگیر کردند.

    ابراز علاقه | ماجرای قتل | خانواده | ازدواج | ارتباط | محمدرضا | دستگیری | خانواده | زندگی | تصویر | پرونده

    پس از این مأموران، مینا رابه دستور قاضی بهشتی بازپرس شعبه دوم دادسرای خاص دزدی بازداشت کردند. مینا در بازجویی ها در ادعایی گفت: مدتی قبل در اینستاگرام با فردی که در پروفایلش تصویر دخترجوانی گذاشته بود آشنا شدم. او خودش را نوشین معرفی کرد و بدین ترتیب ما باهم دوست شدیم تا جاییکه من تعدادی از فیلم ها و تصویر هاي شخصی ام را جهت او فرستادم. چند روز قبل متوجه شدم او مرد جوانی است.

    و به دروغ خودش را دختر معرفی و از تصویر ها و فیلم هاي من سوءاستفاده کرده هست. بهمین علت تصمیم گرفتم وی را به منزل ام دعوت کنم و تصویر ها و فیلم هاي شخصی ام را از او بگیرم. روز اتفاق عنوان رابه میوه فروش محله مان توضیح دادم و و او همراه شریکش به منزل من آمد تا شاکی را بترسانند و تصویر و فیلم مرا بعد بدهد. از آنجایی که احتمال می رود متهم بهمین شیوه از مردان دیگری هم زورگیری کرده باشد.

    رابطه زن بی حیای تهرانی که مرد هوس باز را به منزل اش برد


    دوستم بی غیرتی کرد هنگامی که منزل نبود من و زنش تنها بودیم و حتی شبها در آنجا می خوابیدم

    مرد ۳۵ ساله اي که شش سال قبل ودر پی ارتباطی شیطانی با همسر دوستش، دست به جنایتی خوفناک زده بود، چند روزبعد از کشف پيکر، به قتل دوستش اعتراف کرد و به تشریح زوایای پنهان این جنایت خوفناک پرداخت. ماجرای این پرونده جنایی از مهر ماه سال ۱۳۹۱ زمانی در دستور کار پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار داده شد که اعضای یک خانواده عنوان گم شدن مرد ۴۵ ساله اي را پیگیری کردند.

    این در حالی بود که همسر مرد ۴۵ ساله با نشان دادن دست نوشته اي به پلیس ادعا کرد همسرش به شهر دیگری رفته و با به جا گذاشتن دست نوشته مدعی شده است است که دیگر به مشهد باز نخواهد گشت! باوجود این با صدور دستورات قضایی، همسر محمدرضا «مرد گم شده» و دیگر افرادی که با وی در ارتباط بودند مورد بازجویی هاي پلیسی قرار گرفتند ولی سرنخی که حاکی از وقوع جنایتی باشد به دست نیامد.

    بهمین علت همه ی افراد مظنون دراین پرونده با صدور قرار قانونی آزاد شدند ولی تحقیقات کارآگاهان دراین پرونده بطور غیرمحسوس همان گونه ادامه یافت تا این که اواخر سال ۱۳۹۵ قاضی کاظم میرزایی در جایگاه قاضی خاص قتل عمد مشهد، با مطالعه اوراق رنگ و رو رفته این پرونده، پا به تاریکخانه سرگذشت افرادی گذاشت که دراین ماجرا مورد بازجویی قرار گرفته بودند.

    دراین میان ناگهان، چشمان مقام قضایی روی نام مرد مشهور به «مغول» خیره ماند آیا که این مرد ۳۵ ساله از حدود یکسال قبل از وقوع جنایت ارتباط نزدیکی با مرد گم شده است داشت. قاضی میرزایی که با ریزبینی و بررسی شرح بیانات «مغول» در وقت حادثه، به وی مظنون شده است بود، دستورات خاص اي را جهت بررسی اوضاع فعلی وی از نظر اجتماعی و همچنین ارتباط او با همسر مقتول صادر کرد.

    بدین ترتیب گروه خاص اي از کارآگاهان به دستور سرهنگ حمید رزمخواه «رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی» به کنکاش هاي تخصصی دراین پرونده پرداختند. بررسی ها مشخص کرد مغول حدود دو سال بعد از وقوع قتل نیز با همسر محمدرضا در ارتباط بود ولی بتازگی با دختر دیگری نامزد کرده و همسر محمدرضا نیز از مدتی قبل با مرد دیگری ازدواج کرده هست. اینگونه بود که با دستور قاضی خاص قتل عمد همسر «محمدرضا» «مقتول» دستگیر شد.

    دوباره مورد بازجویی قرار داده شد ولی او اینبار نتوانست در برابر شواهد و دلایل مستند دوام آورد و به ناچار به قتل همسرش با تبانی «مغول» اعتراف کرد. به دنبال اعترافات این زن، کارآگاهان در حضور قاضی میرزایی به روستای سهل الدین از توابع مشهد رفتند و بقایای پيکر محمدرضا را از عمق چاه ۲۰ متری متروکه بیرون کشیدند. با کشف شدن پيکر و افشای راز جنایت مغول در چاه متروکه

    این مرد ۳۵ ساله نیز دریک عملیات هماهنگ دستگیر شد و به مقر انتظامی انتقال یافت. او که ابتدا تلاش می کرد خودرا بی خبر از ماجرای قتل نشان دهد هنگامی که چاره اي جز بیان حقیقت ندید به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: آن وقت در تاکسی تلفنی مشغول کار بودم که محمدرضا جهت انجام امور شخصی اش خودروی مرا کرایه کرد. دراین هنگام من و او با یک دیگر آشنا شدیم به طوریکه او هرروز با من تماس می گرفت تا بعنوان راننده در کنارش باشم

    بهمین علت رفاقت من و او هرروز زیاد می شد تا جاییکه دیگر به اسانی به منزلش معاشرت می کردم به طوری كه حتی هنگامی که بعضی شبها محمدرضا به منزل نمی آمد بازهم من در منزل او می خوابیدم. وی ادامه داد:

    اینگونه بود که رابطه اي شیطانی بین من و همسر محمدرضا شکل گرفت و ما به این ارتباط شوم ادامه دادیم. علاقه ما به یک دیگر به جایی رسید که تصمیم گرفتیم جهت آن که به اسانی درکنار هم باشیم، محمدرضا رابه قتل برسانیم.

    اگر چه ما آنقدر روابط نزدیکی داشتیم که حدود دوهفته قبل از وقوع جنایت پلیس من و «ز-ف» «همسر محمدرضا» را در بهشت رضای مشهد دستگیر کرد ولی محمدرضا به کلانتری آمد و از ارتباط خانوادگی ما سخن گفت بهمین علت نیز پلیس ما را آزاد کرد.

    بعد از این ماجرا من چند قرص خواب آور به «ز» دادم تا آنها رابه همسرش بخوراند تا من به اسانی وی را به قتل برسانم ولی آن شب هنگامی که « ز » با من تماس گرفت که قرص ها رابه همسرش خورانده است.

    من به منزل او در بولوار توس رفتم، دیدم او هنوز بطور کامل بیهوش نشده است بهمین علت ترسیدم و آن شب از کشتن او صرف نظر کردم تا این که چند شب بعد دوباره یک بسته قرص به «ز» دادم که اینبار قرص بیشتری به او بدهد. حدود ساعت یک بامداد بود که « ز » با من تماس گرفت و من سوار بر پراید به منزل محمدرضا رفتم. او گیج بودو چیزی نمی فهمید در همین حال با روسری وی را خفه کردم و هنگامیکه دیگر دست و پا نمی زد.

    جسدش رابا کمک «ز» به بیرون از منزل انتقال یافته کردیم ابتدا قصد داشتیم پيکر را درون صندوق عقب بگذاریم ولی پيکر سنگین بودو نتوانستیم اینکار را انجام دهیم به ناچار جنازه محمدرضا را بر صندلی عقب انداختیم و به روستای سهل الدین بردیم که روستای پدری ام بود. آن جا چاه متروکه عمیقی قرار داشت که ما با کمک یک دیگر پيکر را داخل چاه انداختیم. بعد ازآن به آلونکی که داخل باغ بود رفتیم.

    من بعد از مصرف مقداری شیره «مواد مخدر» « ز » رابه منزل اش رساندم و خودم نیز به منزل پدرم رفتم. ازآن به بعد بازهم با یک دیگر در ارتباط بودیم تا این که روزی به سراغ «ز» رفتم و به او گفتم می خواهم ازدواج کنم و او باید دور مرا خط بکشد! هنگامی که « ز » با مرد دیگری ازدواج کرد من هم با دختری نامزد کردم که بعد ازآن هم اوایل خرداد امسال دستگیر شدم!


    مردی شیطان صفت زندگی یکسان زوجی جوان رابه تباهی کشاند

    «همه ی چیز از دوسال پیش شروع شد. از همان وقت متوجه علاقه همسرم به مدیر کاروان شدم ولی خودم را گول می زدم. او به من خیانت کرد و زندگی ام رابه تباهی کشاند. چند روز پیش متوجه شدم که در نبودن من آن مرد شیطانی در منزل ام رفت و آمد دارد. این ها گوشه اي از بیانات مردی جوان است که چند روز پیش جهت شکایت از همسر و مردی که با وی رابطه غیراخلاقی داشته است به دادسرا مراجعه کرده بود.

    مدام دست هایش رابه هم می فشرد و از شرمندگی سرش را پایین انداخته بود. با راهنمایی گروه حفاظتی دادسرا به اتاق قاضی مقنی باشی یکی از دادیاران دادسرای خاص پیگیری به جرائم اینترنت هدایت شد. مرد جوان بعد از مواجهه با این مقام قضایی از فردی که در شبکه اجتماعی خبر رسان تلگرام با همسر وی رابطه برقرار کرده است شکایت کرد.

    شاکی پرونده که نمی خواست خانواده اش از این عنوان با خبر شوند به قاضی مقنی باشی گفت چنانچه آن ها بویی ببرند دیگر نمیتوانم سرم را درخانواده بالا بگیرم. این مرد ۳۸ ساله بیان کرد: «همه ی چیز از دوسال پیش شروع شد. آن وقت با همسرم عازم یک سفر زیارتی شدیم. مدیر کاروان ما مردی جوان بود که در ابتدای سفر میگفت مسافران اگر مشکلی داشتند به او بگویند.

    در طول سفر هم زیاد طرف زن ها می رفت و با این ادعا که همه ی مسافران زن کاروانش مثل خواهر او هستند خودش رابه آن ها نزدیک می کرد. از سفر برگشتیم و از این ماجرا چند ماهی گذشت که متوجه واکنش‌ها مشکوک همسرم شدم. مثل سابق جهت پسرمان وقت نمی گذاشت و به نظافت منزل هم نمی رسید. من هرروز جهت کار باید به نیشابور می رفتم و هنگامی که به منزل بر می گشتم همسرم را مشاهده می کردم که بر روی مبل دراز کشیده و با تلفن همراهش کلنجار میرود.»

    شاکی ادامه داد: « هنگامی که به سمت او می رفتم با رفتاری که انگار نمی خواهد متوجه کارش شوم من را از خود دور می کرد. خوشبختانه سیم کارتی که بر روی تلفن همراهش راه اندازی بود را خودم خریده بودم جهت همین با عدد او وارد خبر رسان تلگرام شدم و به خبر هایش دسترسی پیدا کردم. در بررسی لیست مخاطبین همسرم متوجه عدد اي شدم که تقریباً هرروز با او گفت و گو داشته است.

    در صفحه گفت و گویشان تعداد زیادی تصویر هاي غیر اخلاقی همسرم و آن فرد به چشم می خورد. دنیا بر روی سرم خراب شد. از تصویر هاي آن فرد متوجه شدم که او همان مدیر کاروان زیارتی هست. چند روز پیش فهمیدم هنگامی که من جهت کار به نیشابور می روم آن مرد شیطان صفت به منزل ام می آید. همسرم با این کارش زندگی یکسان ١٣ساله مان رابه تباهی کشاند و علاوه بر این زندگی پسر خردسالم را نابود کرد.

    می خواهم وی را طلاق بدهم و قصد دارم از این مرد شیطان صفت نیز شکایت کنم تا قانون Law وی را به سزای عملش برساند.» با توجه به حساسیت ماجرا مستندات و ادله دیجیتالی موجود ضمیمه شکایت مرد جوان شد و پرونده جهت ادامه تحقیقات در اختیار دادگاه کیفری یک قرار گرفت. همچنین شاکی جهت معرفی شد. درخواست طلاق همسرش نیز به دادگاه خانواده معرفی شد.


    راز ۴ ساله حلقه نامزدی در دست عروس بی نوا، شوهرم به خاطر دختر دایی بیوه اش مرا رها کرد!

    از کوچکی باهم بزر گ شده است بودیم و یک دل نه، صد دل دلبسته او بودم. چند بار می خواستم حرف دلم را بگویم، ولی خجالت کشیدم و از طرفی اوضاع مالی خانوادگی مان اجازه نمی داد چیزی از علاقه و علاقه ام بگویم. یک روز به شوخی سر صحبت رابا مادرم باز کردم. ولی او توی ذوقم زد و گفت هرموقع سربازی رفتی و وظیفه کارت روشن شد برایت آستین بالا می زنیم.

    سربازی رفتم و تمام رؤیاهایم این بود که هر چه سریعتر با دختر دایی ام ازدواج کنم. یکسال گذشت. ولی یک روز مادرم خبر داد دختر دایی ام ازدواج کرده هست. این مسئله باعث شد تا آخر سربازی مرخصی نروم. خدمتم که به آخر رسید به شهرمان برگشتم. گوشه گیر شده است بودم، مادرم فکر میکرد معتاد شده است ام. برایم به خواستگاری دختر یکی از اقوام پدرم رفت. خانواده خوبی بودند و این ازدواج بدون هیچ سنگ اندازی سرگرفت.

    کاری پیدا کردم. حدود سه سال گذشت. با کمک مالی پدر همسرم سر منزل و زندگی خودمان رفتیم. دراین مدت چند بار دختر دایی ام را دیدم. او با شوهرش مسئله داشت از زندگی نالان بود. در اینترنت برایم خبر می فرستاد و درد دل می کرد.

    من اسیر این خیال باطل شده است بودم که اگر با دختر دایی ام ازدواج میکردم چنین و چنان میشد. چند وقت بعد دختر دایی ام از شوهرش جدا شد و مدام برایم خبر می فرستاد و احساسات من رابه بازی می گرفت.با همسرم سر نا سازگاری گذاشتم.چند ماه آن قدر عذابش دادم و روی اعصابش راه رفتم که آخر کاسه صبرش لبریز شد.

    علت بداخلاقی هایم را پرسید. بیرودربایستی گفتم دو ستش ندارم و از نوجوانی خاطر خواه دختر دایی ام بوده ام. با شنیدن این حرف بدون هیچ خواسته و انتظاری و خیلی مظلومانه از زندگی ام بیرون رفت. بعد هم من با دختر دایی ام ازدواج کردم. دو سال از بدترین روزهای زندگی ام گذشت. تازه فهمیدم دختر دایی ام اهل زندگی نیست.

    این اواخر هم متوجه شدم در اینترنت با فردی در ارتباط هست. از هم جدا شدیم. البته او جیبم را خالی کرد و رفت. من ماندم با حسرت و پشیمانی از گذشته اي که با خته بودم. به دام اعتیاد افتادم که مادرم دستم را گرفت و با کمک یک درمانگر نجاتم داد. از مادرم خواستم دوباره به خواستگاری همسر اولم برود. آن ها بعد از طلاق به مشهد آمدند. خانواده اش خوشحال شدند ولی خودش بدون این که نگاهم کند گفت دیگر دوستم ندارد.

    اما اگر دوستم ندارد آیا بعد از چهار سال هنوز حلقه انگشتری راکه سر عقد برایش خریده بودم از دستش در نیاورده است؟ یکی از دوستانم راهنمایی ام کرد به واحد مشاوره کلانتری ۳۸ بروم. خوشبختانه با کمک و پیگیری هاي مشاور خانواده، همسرم و مادرش به این جا آمده اند وبا کارشناس صحبت می کنند. دلم جهت نگاه و لبخند مهربان او تنگ شده است هست. برایم دعا کنید بتوانم غلط های گذشته ام را جبران کنم.


    وقتی فهمیدم زن غریبه صیغه شوهرم هست، دنیا روی سرم خراب شد

    دنیا روی سرم خراب شد. زن غریبه به محل کارم آمده بود تا از من حلالیت بطلبد. هنگامی که شنیدم شوهرم به این بهانه که زنش فوت کرده وی را به عقد موقت خود در آورده و سرش را کلاه گذاشته است حالم بد شد. البته به او گفتم که شریک بی و فای زندگی ام را می شناسم و می دانم او چه آدم حقه بازی هست. آن روز مرخصی ساعتی گرفتم و از محل کار بیرون زدم. آرام و قرار نداشتم و نمی دانستم چه خاکی باید بر سرم بریزم.

    به منزل یکی از آشنایان رفتم و خودم را در آنجا مخفی کردم. بی حوصله بودم و فقط میخواستم چند روزی چشمم به شوهرم نیفتد. از طرفی میخواستم تکلیفم را روشن کنم. آخر به این نتیجه رسیدم که ادامه این زندگی به خیر و صلاحم نیست. به کلانتری ۳۰ آمدم تا پلیس را در جریان بگذارم. فرزند هایم که در به در دنبالم می گشتند بلافاصله خودشان را رساندند. من خیلی قاطعانه تصمیم خودم را گرفته ام.

    میخواهم راهم را از این شوهر معتاد بی مسئولیت که از روز اول زندگی من را اذيت معنوی و روانی داده است جدا کنم. این ازدواج از روز اول اشتباه بود. ۱۶ ساله بودم که پدر خدا بیامرزم با زور و اجبار من را پای سفره عقد نشاند. خانواده ام می گفتند خواستگارت پسر فلانی است و پدر بزرگش اسم، رسمی داشته و… .، درس و مدرسه را کنار گذاشتم و راهی منزل شوهر شدم.

    اما من بخت برگشته دراین زندگی سرد خیری ندیدم و از همان روزهای اول فهمیدم همسرم اهل زندگی نیست. عنوان رابه مادرم اطلاع دادم. میگفت اگر فرزند دار بشوید، اوضاع خوب می شود. ولی تولد سه فرزندم و گذشت بیست و چند سال از این زندگی سرد نه تنها وی را تغییری نداد بلکه هرروز اوضاع بدتر می شود. هنوز چند ماه از ازدواجمان نگذشته بود به خاطر رفیق بازی و بداخلاقی هاي شوهرم با مادرش درددل کردم.

    پیرزن بیچاره میگفت ما جهت این فرزند ناخلف زن گرفتیم تا مسئولیت زندگی گردنش بیفتد و دست از کارهایش بردارد. شوهرم کم کم به مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی عادت کرد. وادار شدم سر کار بروم تا شکم فرزند هایم را سیر کنم.

    به مشکل چرخ زندگی را می چرخاندم. تمام این سالها سوختم و ساختم ولی دم نزدم. ولی دیگر نمی توانم طاقت بیاورم. من با مردی زندگی می کنم که از او کينه دارم. توصیه جالب این که یک هفته منزل دوستم مخفی شدم.

    او غیرتی شده است و با تهمت هاي زشت و ناروا می خواهد من را متهم کند تا بی هیچ ادعایی به منزل اش برگردم. حرف آخرم این است که یک زن با کم و کسر زندگی اش می سازد اگر از شوهرش معرفت ، دوستی و انسانیت ببیند. البته در تمام این سالها احترامش را جلو فرزند هایم نگه داشته ام و اجازه نداده ام شأن و حرمت دیگر بس است.پدری اش در منزل زیر پا گذاشته شود ولی..


    اذيت شیطانی پسر ۱۶ ساله به بهانه جا به جایی فرش به وسیله دو پسر همسایه

    چندی پیش پسر ۱۶ ساله اي همراه پدرش پای در دادسرا گذاشت و زمانیکه پیش روی بازپرس قرار داده شد از ماجرای گرفتار شدن در دام دو جوان شیطان صفت خبر داد. این پسر که هنوز از وحشت به مشکل حرف می زدند به بازپرس پرونده گفت

    عصر بود که بعد از تعطیلی مدرسه به سمت منزل مان می رفتم که پسر جوانی جلوی راهم را گرفت و خواست تا جهت جابجایی فرش منزل ارزش کمکش کنم هنگامی که وارد منزل شدم پسر جوان چاقویی روی پهلویم گذاشت و خواست تا آرام باشم.

    وی افزود: ابتدا در برابر خواسته شیطانی اش مقاومت کردم ولی او با چاقو ضرباتی روی پهلویم زد و بعد ازآن نقشه شیطانی اش را در حالی که التماسش می کردم به اجرا رساند و بعد ازآن جوان دیگری که در منزل بود به سراغم آمد و وی نیز با ترساندن مرا مورد اذيت و اذیت قرار داد. بدین ترتیب تیمی از ماموران پلیس به دستور بازپرس جهت ردیابی دو جوان شیطان صفت وارد عمل شدند.

    در همان تحقیقات ابتدایی مشخص شد که منزل اي که پسر نوجوان نشانه اذيت و اذیت قرار گرفته است منزل ۲ برادر مجرد است که کارگر خدماتی ترمینال مسافر بری هستند. دو برادر بعد از دستگیری ادعا کردند که روز اتفاق در منزل نبودند ولی یکی از دوستانشان به نام ناصر جهت استراحت در منزل ما بودو شاید این اتفاقات از سوی وی صورت گرفته باشد.

    همین کافی بود تا ناصر در عملیات غافلگیرانه پلیس دستگیر شود و هنگامی که در برابر پسر جوان قرار داده شد به ناچار لب به اعتراف گشود و همدستش پوریا را لو داد. وی افزود روز اتفاق با پوریا شیشه کشیدیم و تصمیم گرفتیم پسر جوانی را نشانه نیت خود قرار دهیم که پوریا از منزل بیرون رفت و بعد از دقایقی پسر نوجوانی رابه منزل کشاند و ابتدا خودش دست بکار شد و سپس من به سراغ پسر نوجوان رفتم.

    در ادامه تحقیقات پوریا از سوی ماموران دستگیر شد و ادعا کرد که شب قبل از این ماجرا با خانواده اش اختلاف پیدا کرده بودو جهت استراحت به منزل دو برادر رفته بود که ناصر گوشی موبایلش را دزدید و صبح بعد از کشیدن شیشه مرا وادار به کشیدن مواد کرد و زمانیکه درحالت عادی نبودم از من خواست تا جهت گرفتن گوشی موبایلش پسر جوانی رابه منزل بکشانم تو وی را نشانه اذيت و اذیتش قرار دهد.

    من نیز وادار شدم پسر مدرسه اي رابه بهانه جابه جا کردن فرش هاي داخل منزل پسرنوجوان را در اختیار ناصر قرار دادم و بعد ازآن خودم نیز وسوسه شدم تا دست به آن کار شیطانی زدم. در حالیکه پوریا تلاش داشت همه ی اتفاقات را گردن ناصر بیندازد در تحقیقات پلیسی مشخص شد که طراح و عامل مهم این ماجرا پوریا است.

    واژه های کلیدی: ابراز علاقه | ماجرای قتل | خانواده | ازدواج | ارتباط | محمدرضا | دستگیری | خانواده | زندگی | تصویر | پرونده

    رابطه زن بی حیای تهرانی که مرد هوس باز را به منزل اش برد

    رابطه زن بی حیای تهرانی که مرد هوس باز را به منزل اش برد

    اخبار

    آرشیو

    گالری عکس

    آرشیو

    اس ام اس های تازه

    آرشیو

    آهنگ های پیشواز

    آرشیو
  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • کتاب اورجینال
  • افست کتاب لاتین
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک کوانتومی
  • چاپ کتاب آمازون
  • منابع اورجینال پزشکی بالینی
  • دانلود فایل های زبان اصلی بیماری های مغز و اعصاب
  • دانلود فایل های زبان اصلی ریاضی فیزیک
  • جعبه هدیه کتاب
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک
  • دانلود فایل های زبان اصلی خودرو