اسایش و راحتی امروز حاصل رنج و زحمت دیروز است.(کوروش کبیر)
خوش آمدید - امروز : شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • A
    خانه » گالری عکس » عکس های ترول و خنده دار » سخنان شریعتی جهت پروفایل+ به مناسبت سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی

    سخنان شریعتی جهت پروفایل+ به مناسبت سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی

    همسر و فرزند | دوست داشتن | دوست داشتن | فرزندان | فرزند | زندگی | زندان | احساس

    سخنان شریعتی جهت پروفایل+ به مناسبت سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی

    به مناسبت سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی 

    دراین پست زندگی نامه دکتر علی شریعتی + جملات بسیار قشنگ و معنا دار ایشان رابه نمایش میگذاریم، دکتر شریعتی در یکی از جملاتش میگوید: در سرنوشت جهل شعور خود جرم هست، و این خیلی از واقعیت ها را در تمام جوامع دنیا بیان می کند. در یکی از روزهای سال ۱۳۱۲ درخانواده محمد تقی شریعتی مرد دین و خدا، آموزگاری خردمند و انسانی پارسا و کوشا نوزادی چشم به دنیا گشود.

    پدرش با ارادت خاصی که به پیشوای بزرگ شیعیان و ابرمرد دنیای اسلام داشت، وی را” علی” نام نهاد. علی شریعتی دوران کودکی را پشت سر گذاشت و راهی دبستان شد. علی شریعتی شش سال بعد به دبیرستان فردوسی رفت و سپس دانش سرای مقدماتی را در مشهد به اتمام برد. همه ی آنهائی که علی شریعتی را از نزدیک میشناختند بدین واقعیت اعتراف دارند که میان علی جوان ۱۹ ساله با دیگر جوانان هم سن و سالش تفاوتی قابل درک وجود داشت.

    سخنان شریعتی جهت پروفایل+ به مناسبت سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی

    بیوگرافی دکتر علی شریعتی

    علی شریعتی بر خلاف دیگر جوانان علم و آگاهیش به آموخته هایش در دوره دبیرستان و دانشسرا محدود نمی شد، وی با شوقی بسیار در محضر پدر فاضلش به کسب علم واقعی پرداخته ودر آن سن وسال به آگاهی هاي چشمگیر دست یافته بود که تحصیلات درسی اش اعتبار چندانی در برابر آن آموخته ها نداشت. سال ۱۳۳۵ سالی است که با آن مرحله خاصی در زندگی علی شریعتی شروع می شود.

    دراین سال علی همسری برمی گزیند و با یکی از همکلاسان خود بنام، پوران شریعت رضوی ازدواج می کند. علی شریعتی ازآن تاریخ با بهره مند بودن از صمیمیت فداکاری، گذشت و جنبه هاي انسانی همسرش، دغدغه خاطری از بابت زندگی خانواده گی نداشت تا جائی که عمده بارمسئولیت زندگی بر دوش همسر فداکارش بود. علی شریعتی در طول مدت تحصیل در دانشکده ادبیات با علاقه ای خاص بکار تحقیق و پژوهش در زمینه هاي متفاوت پرداخت.

    همسر و فرزند | دوست داشتن | دوست داشتن | فرزندان | فرزند | زندگی | زندان | احساس

    و دست به انتشار آثاری چون، ترجمه ابوذرغفاری، ترجمه نیایش اثرالکسیس کارل و یک رشته مقاله هاي تحقیقی دراین زمینه همت گماشت. این همه ی معرف خصوصیات معنوی و جهت فکری ودقت و ارزش کارهای تحقیقاتی جوانی بود که هیچگاه از تفکر، خلق و آفرینش بازنایستاد.

    سفر به دیارغرب

    علی شریعتی درسال ۱۳۳۷ بعد از دریافت لیسانس در رشته ادبیات پارسی چون شاگرد اول رشته شده است بود، جهت ادامه تحصیل به فرانسه فرستاده شد. او جزء معدود دانشجویانی بود که بجا و به موقع جهت ادامه تحصیل و برخورداری از امکانات وسیع علمی روانه غرب شدند. علی شریعتی که اندوخته ای به نسبت وسیع از فرهنگ ملی و اسلامی در حد یک انسان با تجربه و صاحب نظر با دنیای پرتلاطم و اقیانوس بیکران فرهنگ غرب برخورد نمود.

    سخنان شریعتی جهت پروفایل+ به مناسبت سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی

    با قدرت مورد نیاز توفیق آن یافت را تا به یاری بینش وسیع و موشکافش انچه راکه نمیدانست بیاموزد و بضاعت و آشنایی علمی خودرا درزمینه هاي مختلفی چون، جامعه شناسی، مبانی علم تاریخ ، تاریخ و فرهنگ اسلامی و بسیاری زمینه هاي دیگرغنی سازد و با برخورداری از محضراستادانی صاحب مکتب و متفکرانی آزاد اندیش پا ازحریم تحصیلات کلاسیک دانشگاهی بیرون نهاد و قدرت اندیشه اش را تعالی بخشید.

    بازگشت به میهن

    دکترعلی شریعتی بعد از بازگشت به کشور عزیزمان ایران مستقیماً به زندان رفت و بعد از چند ماه به خراسان زادگاه خویش رفت جاییکه جمع فراوانی از دوستان و پیروان مکتب پدر محترم او، انتظارش را می کشیدند. دکتر علی شریعتی به دانشگاه مشهد پیوست و شوق وشوری ناگفتنی در بین دانشجویان بوجود آورد.

    همسر و فرزند | دوست داشتن | دوست داشتن | فرزندان | فرزند | زندگی | زندان | احساس

    دوران سکوت و زندان

    پزشک علی شریعتی با تلاش خستگی ناپذیر شبها تا صبح سرگرم خواندن و نوشتن بودو روزها بعد از مدت کمی استراحت به سخن گفتن می پرداخت. هر چه زیاد می نوشت و زیاد میگفت اقبال مردم و جامعه به او زیاد می شد ودر عوض دشمن های دین و ملت رابه هراس می انداخت . بهمین علت کار استادی و آموزشی اش در دانشگاه مشهد آخر دادند و به عنوان عنصر نامطلوب از تدریس او پیش گیری به عمل آوردند.

    سخنان شریعتی جهت پروفایل+ به مناسبت سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی

    زمانی بعد از ادامه سخنرانیهای دکتر علی شریعتی در حسینیه ارشاد ممانعت به عمل آوردند و کمی بعد حسینیه ارشاد را تعطیل ساختند تا دیگر مردم امیدی به شنیدن سخنان دکتر شریعتی نداشته باشند. دکتر علی شریعتی که دور از مردم بودن ودر خاموشی بسر بردن برایش زجری بزرگ بود، با تمام این ناراحتی ها ساخت و خودرا با نوشتن هر چه زیاد مشغول داشت، ولی بداندیشان ودشمنان مردم را این همه ی بس نبود و آخر در مهرماه سال ۱۳۵۳ بزندانش افکندند.

    رهائی و مرگ

    پزشک علی شریعتی در ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۳۵۶ پایتخت کشور عزیزمان ایران رابه سوی اروپا ترک گفت به این امید که بزودی با پیوستن همسر و فرزندانش ، به او دوران جدیدی از زندگیش را شروع کند و بتواند به خلق آثاری بیشتر، نیرومند تر و روشنگرتر بپردازد. آخر روز یکشنبه ۲۹ خرداد ماه ۱۳۵۶ فرا رسید. در آن روز دوستان دکترعلی شریعتی شاهد سیمای آرام و لبخند صمیمی و همیشگی او بودند.

    به خوبی احساس می کردند که نوعی خوش حالی توام با انتظار و تشویش وجود آن مرد بزرگ را در بر گرفته هست. علی آن روز در انتظار آن بود تا از همسر و سه فرزندش استقبال کند. از چند روز پیش به او خبر داده بودند که خانواده اش در آنروز به لندن وارد خواهند شد. وقت انتظار به سر رسید. هواپیما در فرودگاه لندن به زمین نشست و شریعتی کمی بعد خودرا تنها در برابر دو دختر سیزده و چهارده ساله اش یافت که تنها بدون مادر و فرزند کوچک خانواده آمده بودند.

    همسر و فرزند کوچک دکتر شریعتی اجازه خروج از فرودگاه را نیافتند وبه عنوان گروگان در کشور عزیزمان ایران نگاه داشته شدند. علی رطوبت بازمانده از اشک های فشانده بر گونه هاي فرزندان دلبندش را در هنگام بوسیدن آن ها احساس کرد . و آخر در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ دکتر شریعتی به نحوه مرموزی دیده از دنیا فرو بست.

    سخنان شریعتی جهت پروفایل

    وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.

    وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.

    وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.

    وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.

    وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.

    دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم

    جملات دکتر شریعتی و سخنان دکتر شریعتی زیبا

    به سه چیز تکیه نکن، غرور، دروغ و عشق

    آدم با غرور می تازد، با دروغ می بازد و با علاقه می میرد

    برایت دعا میکنم که ای کاش خدا از تو بگیرد

    هر انچه راکه خدا را از تو می گیرد

    من چیستم؟

    لبخند پر ملامت پاییزی غروب در جستجوی شب

    که یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات، گمنام و بی نشان

    در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ

    چه امید بندم دراین زندگانی

    که در نا امیدی سر آمد جوانی

    سرآمد جوانی و ما را نیامد

    پیام وفایی از این زندگانی

    عشق تنها کار بی چرای عالم هست، چه، آفرینش بدان آخر میگیرد

    آیا دراین دنیا کسی است بفهمد

    که دراین لحظه چه میکشم ؟ چه حالی دارم؟

    چقدر زنده نبودن خوب هست، خوب خوب خوب

    هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود

    هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم

    و هنگامی تشنه آتش شدم،

    که در برابرم دریا بودو دربا و دریا

    از دیده به جاش اشک خون می آید

    دل خون شده، از دیده برون می آید

    دل خون شد از این غصه که از قصه عشق

    می دید که موزیک جنون می آید

    حرف هایي است جهت نگفتن

    و ارزش عمیق هر شخصی به اندازه ي حرف هایي است که جهت نگفتن دارد

    چو کس با زبان دلم آشنا نیست

    چه بهتر که از شکوه خاموش باشم

    چو یاری مرا نیست همدرد، بهتر

    که از یاد یاران فراموش باشم

    دلی که علاقه ندارد و به علاقه نیاز دارد،

    آدمی را همواره در پی گمشده اش،

    ملتهبانه به هر سو می کشاند

    مهربانی بزرگراه ای است که هرچه پیش میروند، خطرناک تر میگردد

    دوست داشتن کسیکه لایق دوست داشتن نیست

    ريخت و پاش دوستی است

    مسئولیت زاده توانایی نیست، زاده آگاهی است و زاده انسان بودن.

    دلی که از بی کسی غمگین هست، هر شخصی را میتواند تحمل کند.

    ارزش عمیق هر شخصی به اندازه حرفهایی است که جهت نگفتن دارد.

    عشق به آزادی مرا همه ی عمر در خود گداخته است.

    اگر پیاده هم شده است است سفر کن، در ماندن می پوسی.

    خدا و انسان و عشق، این است امانتی که بر دوش ما سنگینی میکند.

    قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد.

    مرا کسی نساخت، خدا ساخت . نه آنچنان که کسی میخواست،

    که من کس نداشتم. کسم خدا بود، کس بی کسان.

    هر شخصی را نه بدان گونه که است احساسش میکنند،

    بدان گونه که احساسش میکنند، هست.

    استوار ماندن و زیر هر باری نرفتن، دین من است.

    در دشمنی دورنگی نیست

    کاش دوستان هم در موقع خود چون دشمن های بی ریا بودند…

    خیلی اوقات آدم ازآن دسته چیزهای بد

    دیگران ابراز انزجار می کند که

    در خودش وجوددارد

    آنجا که چشمان مشتاقی جهت انسانی اشک می ریزد،

    زندگی به زحمت کشیدنش می ارزد.

    برای خوشبخت بودن، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن!

    پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی.

    دل هاي بزرگ و احساس هاي بلند، علاقه هاي قشنگ و پرشکوه می آفرینند

    وقتی کبوتری شروع به رفت و آمد با کلاغها می کند

    پرهایش سفید می ماند

    ولی قلبش سیاه میشود

    اکنون تو با فوت رفته ای و من این جا تنها به این امید دم میزنم که

    با هر نفس گامی به تو نزدیک تر می شوم

    این زندگی من است

    اگر قادر نیستی خودرا بالا ببری

    همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای را بالا ببری

    پدر و مادر، من در خلوت خالص تو بودم. دیدم که چسبیدی با همه ی ي وجود و ایمان و اخلاصت دعا می کنی. خدا و پیغمبرت و کتابت و ائمه ات و همه ی ي مقدسینت را میخوانی که خدایا من را نجات بده! مــــن! خدایا به تن من سلامت بده! به زندگی من عا…فیت بده! قرض من را ادا کن! مریض من را شفا بده! مسافر من رابه سلامت از سفرش به من برگردان! ارواح گذشتگان من را ببخش ودر سرازیری قبر به داد من برس!

    من را ازآن آتش خشم و عذاب رها کن! من را در بهشت با شخصیت هاي بزرگ مقدست محشور بگردان!من نمیدانم این چه جور دینی است که از بشریت صحبت نمی کنه، از جامعه صحبت نمیکنه، از زندگی انسانها صحبت نمی کنه همش مـــنه! در این جا من، در آنجا من. این دین فقط تو را باید نجات بدهد؟ من به دنبال دین و ایمانی میگردم که بشریت را نجات بدهد حتی خودم هم فدایش بشوم

    بر گرفته از کتاب “پدر و مادر ما متهمیم”

    انسان اگر انسان دیگری را بکشد، آدم میماند، هر چند قاتل!؛

    لیکن آدمی که در برابر آدمی دیگر خم می شود، یا چاپلوسی میکند، دیگر آدم نیست

    هر کس آنچنان می میرد که زندگی می کند

    و هر کس آنچنان که در بیداریست، خواب می بیند!

    نداشتن هاست که به ما نشانه می دهد

    چه خوشبختی بزرگی ست بدبختی هاي کوچک ! روح هاي اندکی که از رنجهای حقير به ناله مي آيند، دردهای روزانه گرفتارشان ميکند ، قدر سعادت بزرگی راکه خداوند نصيبشان کرده است نمي دانند . اينها از لذتهای روزانه و نعمتهای ريخته پاش هم غرق شور و شعف ميشوند . اين دنيا ، جهت اين دلها بهشت است . کامی که با آب نبات شيرين مي شود چقدر ساده ميتواند خوشبخت باشد .

    تشیع علوی تشیع رسم است
    تشیع صفوی تشیع اسم

    عبارات مهم : همسر و فرزند – دوست داشتن
    تشیع علوی تشیع پیروی است
    تشیع صفوی تشیع ستایش
    تشیع علوی تشیع اجتهاد است
    تشیع صفوی تشیع جمود
     تشیع علوی تشیع مسئولیت است

    تشیع صفوی تشیع تعطیلی همه ی مسئولیت ها
    تشیع علوی تشیع آزادی است
    تشیع صفوی تشیع عبودیت است
    تشیع علوی تشیع انقلاب کربلاست
    تشیع صفوی تشیع فاجعه کربلا
    تشیع علوی تشیع شهادت است
    تشیع صفوی تشیع مرگ
    تشیع علوی تشیع توسل جهت تکامل است
    تشیع صفوی تشیع توسل جهت تقلب
    تشیع علوی تشیع یاری حسین است و
    تشیع صفوی تشیع گریه بر حسین

    مهربانی بزرگراه ای ست که هر چه پیشتر روند , خطرناک تر میگردد .

    نمی توان بازگشت , ولی لحظه ای باید درنگ کرد و شاید چند گامی به بیراهه رفت .

    حکومت با زکات کاخ می سازد و کاخ سازی اش را در مسجد توجیه میکند .

    سرمایه داران حکومتی , با پول زکات چاق و چاق تر میشوند

    ودر مساجد پیروزی ارزش رابه رخ مردم می کشند .

    و چه فاجعه ای است كه باطل ، به دستي عقل

    را شمشير مي گيرد و به دستي شرع را سپر 

    خدایا : خود خواهی را چنان درمن بکش، یا چندان برکش،

    تا خود خواهی دیگران را احساس نکنم و ازآن در زحمت نباشم

    گوسفندی ذبح کن و لقمه ای به گرسنه ای ببخش 
    وه که این حج , کلافه ام میکند 
    چهار سال است که هنوز از حج باز نگشته ام ! هنوز حاجی نشده ام

    من علت تمام بدبختی و این روح ذلت پذیری را در دو چیز می بینم :

    یکی تقیه در برابر حاکم و دیگری , ریا در برابر عوام .

    بهترین مترجم کسی است که
    سکوت دیگران را ترجمه کند
    شاید سکوتی تلخ گویای دوست داشتنی شیرین باشد

    لحظه لحظه زندگی را سپری می کنیم تا به خوشبختی برسیم ٬

    غافل ازاینکه خوشبختی در همون لحظه ای بود که سپری شد.

    رنج جان کاهی است

    گنج بودن و مجهول ماندن !

    گنج بودن ودر ویرانه ها فراموش ماندن!

    رنج بزرگی است علم بودن و عالم نداشتن!

    علم بودن عالم نیافتن!

    زیبا بودن و نادیده ماندن!

    فریاد بودن و نا شنیده ماندن!

    نور بودن و روشن نکردن!

    آتتش بودن و گرم نساختن

    عشق بودن و دلی نیافتن 

    روح بودن و کالبدی نبودن

    چشمه بودن و تشنه ای نیافتن

    پیام بودن و پیامبر بودن و کسی نداشتن

    مثنوی بودن و خواننده ای ندیدن

    چنگ بودن و پنجه ي نوازنده ای نبودن.

    چه بگویم ؟ خدا بودن و انسان نداشتن

    دموکراسی می گوید : رفیق حرفت را خودت بزن ،نانت را من می خورم

    مارکسیسم میگوید: نانت را خودت بخور ، حرفت را من میزنم

    فاشیسم میگوید : نانت را من میخورم ، حرفت را هم من می زنم ، تو فقط جهت من کف بزن

    اسلام حقیقی می گوید: نانت را خودت بخور ، حرفت را هم خودت بزن ، من جهت اینم که به حق برسی

    اسلام دروغین میگوید:تو نانت را بیاور بده به ما،ما قسمتی ازآن را جلویت می اندزیم و تو حرف بزنولی حرفی راکه ما می گوییم

    هی به این فکر میکنم که ما در این جا عرق میریزیم و وضعمان این است

    و انها در انجا عرق می خورند و وضعشان آن

    نمیدانم مسئله در نوع عرق هاست یا در خوردن و ریختن ما

    عشق گاه جا به جامیشود و گاه می سوزاند ولی دوست داشتن
    از جای خویش ،از کنار دوست خویش بر نمیخیزد، سرد نمی شود که داغ نیست و نمیسوزاند

    که سوزاننده نیست 

    نخستین روز بارانی رابه خاطر داری؟

    غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم

    وبه شالاپ شلوپ هاي گل آلود علاقه ورزیدیم

    دومین روز بارانی چطور؟

    پیشبینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم

    سعی می کردي من خیس نشوم

    و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود

    و سومین روز چطور؟

    گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری

    چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی

    و شانه راست من کاملا خیس شد.

    وچند روز پیش را چطور؟

    به خاطر داری؟

    که با یک چتر اضافه آمدی و وادار بودیم

    برای این که پین هاي چتر توی چش و چالمان نرود

    دو قدم از هم دورتر راه برویم

    فردا دیگر جهت قدم زدن نمی آیم تنها برو

    آدم هنگامی که فقیر میشود خوبیهایش هم حقیر میشوند .

    اما کسیکه زر دارد یا زور دارد عیبهایش هم هنر دیده میشوند

    و چرندیاتش هم حرف حسابی بحساب می آیند

    اگر دروغ رنگ داشت
    هرروز شاید
    ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست
    و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود

    اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت
    عاشقان سکوت شب را ویران میکردند

    اگر به راستی خواستن توانستن بود
    محال نبود وصال!
    و عاشقان که هر لحظه خواهانند
    هر لحظه می توانستند تنها نباشند

    اگر غرور نبود
    چشم هایمان جایگزین لب هایمان سخن نمیگفتند
    و ما کلام دوستی را در بین نگاه هاي گهگاهمان
    جست وجو نمی کردیم

    اگر دیوار نبود نزدیک تر بودیم
    با نخستین خمیازه به خواب می رفتیم
    و هر عادت مکرر را در بین ۲۴ زندان حبس نمی کردیم

    اگر خواب حقیقت داشت
    هر لحظه خواب بودیم
    هیچ رنجی بدون گنج نبود
    ولی گنج ها شاید
    بدون زحمت بودند

    اگر همه ی ثروت داشتند
    دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند
    و یک نفر درکنار خیابان خواب گندم نمیدید
    تا دیگران از سر جوانمردی
    بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند
    ولی بی گمان صفا و سادگی می مرد…

    اگر همه ی ثروت داشتند

    اگر فوت نبود
    همه ی کافر بودند
    و زندگی بی ارزش ترین کالا بود

    در شهری که خورشید رابه قیمت شمعی نمی خرند ،پروانه شدن یعنی تباهی 

    هر کس گمشده ای دارد ،

    و خدا گمشده ای داشت .

    هر شخصی دو تاست ،

    و خدا یکی بود .

    و یکی چگونه می توانست باشد ؟

    هر شخصی به اندازه ای که احساسش میکنند، است ،

    و خدا کسیکه احساسش کند ، نداشت .

    ” در شروع هیچ نبود ، کلمه ای بودو آن کلمه خدا بود “

    و خدا یکی بودو جز خدا هیچ نبود .

    عده ای مثل قرص جوشانند،

    در لیوان آب که بیندازیشان طوری غلیان کرده و کف می کنند که سر می روند

    اما کافی ست کمی صبر کنی، بعد می بینی که از نصف لیوان هم کمتر هستن

    رنج جان کاهی است

    گنج بودن و مجهول ماندن 

    گنج بودن ودر ویرانه ها فراموش ماندن

    رنج بزرگی است علم بودن و عالم نداشتن

    علم بودن عالم نیافتن!

    زیبا بودن و نادیده ماندن!

    فریاد بودن و نا شنیده ماندن!

    نور بودن و روشن نکردن!

    آتش بودن و گرم نساختن!

    عشق بودن و دلی نیافتن !

    روح بودن و کالبدی نبودن!

    چشمه بودن و تشنه ای نیافتن!

    پیام بودن و پیامبر بودن و کسی نداشتن!

    مثنوی بودن و خواننده ای ندیدن!

    چنگ بودن و پنجه ي نوازنده ای نبودن….

    چه بگویم ؟ خدا بودن و انسان نداشتن…

    وقتي كه فرزند بودم هر شب دعا ميكردم كه خدا يك دوچرخه به من بدهد. بعد متوجه شدم كه اينطوري فايده ندارد. بعد يك دوچرخه دزديدم و دعا كردم كه خدا مرا ببخش!!

    ذات خویش را می جویم و نمی یابم، من سایه ي اویم، او كجاست؟«د. ع شریعتی

    بگذار تا شیطنت علاقه چشمان ترا به عریانی خویش بگشاید. هر چند‎ ‎انجا‎ جز زحمت و پریشانی نباشد‎ ‎, ولی كوری رابه خاطر آرامش تحمل مكن‎!« د.ع شریعتی 

    آنجا که چشمان مشتاقی جهت انسانی اشک می ریزد، زندگی به زحمت کشیدنش می ارزد  

    گاهی گذشتن از معشوق ، بخاطر علاقه نهایت عاشق شدن است

    نه فوت آن قدر وحشتناک است و نه زندگی آن قدر شیرین که آدمی ، پای بر شرافت خود بگذارد

    شخصی رابه جهنم بردند

    در راه برمیگشت و به عقب خیره می شد ، ناگهان خدا فرمود: وی را به بهشت ببرید

    فرشتگان پرسیدند آیا ؟؟؟؟پروردگار فرمود : او چند بار به عقب نگتاه کرد ، او امید به بخشش داشت

    مرد ها در چار چوب عشق٬ به وسعت غیرقابل انکاری نا مردند! جهت اثبات کمال نا مردی آنان٬ تنها همین بس که در برابر قلب راحت و فریب خورده ي یک زن ٬ احساس میکنند مردند. تا هنگامی که که قلب زن عاشق نشده ٬ پست تر از یک ولگرد٬ درمانده تر از یک فقیر و گدا تر از همه ی ي گدایان سامره.

    پوزه بر خاک و دست تمنا به پیشش گدایی میکنند
    ولی هنگامی که که خیالشان از بابت قلب زن ساده شد ٬ به یک باره یادشان میوفتد که خدا مردشان آفرید!!
    و آن وقت کمال مردانگی را در نهایت نا مردی جست و جو میکنند “”پزشک شریعتی

    تا بی پناه نگردم،پناهم نخواهی داد
    تا نیفتم،دستم را نخواهی گرفت

    میدانم تشنه ای اما…..
    ولی این دریا را در کوزه نمی توان کرد

    جامعه دو طبقه دارد:۱-طبقه ای که میخورد و کار نمیکند۲-طبقه ای که کار میکند و نمی خورد

    بد است در برابر وحشی ترین تازیانه ها ،سکوت مردانه و غرور امیز مرد نباید بشکند ،در برابر هیچ دردی ،لب مرد به شکوه نباید الوده گردد من از نالیدن بیزارمسنگین ترین درد ها و خشن ترین ضربه هاي افرینش تنها میتواند مرا به سکوت وادارند
    نالیدن،زاریدن،گله کردن،شکایت بد است.

    در مملکتی که فقط دولت حق حرف زدن دارد هیچ حرفی را باور نکنید………..

    به نام یگانه عاشق هستی

    به دنبال واژه ها مباش….کلمات فریبمان می دهند

    وقتی نخستین حرف الفبا کلاه سرش برود، فاتحه کلمات را باید خواند

    خداوند مي فرمايند :هرگاه بنده ای مرا مي خواند

    آنچنان به سخنان او گوش مي دهم

    كه انگار بنده و آفريده ای جز او ندارم

    اما شگفتا!!!

    بنده ام همه ی را طوري مي خواند

    كه انگار همه ی خداي او هستند

    جز من.

    اگر گناه وزن داشت؛

    هیچکس را توان آن نبود که قدمی بردارد،

    خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند،

    و من شاید؛

    کمر شکسته ترین بودم.

    بیا گناه كنیم جایی كه خدا نباشد..

    زیبایی اندام مرد ،در داشتن کمری است که سرش میرود ولی خم نمی شود . رکوع چنین اندامی از سجود نمازگزاران حرفه ای ، خدا و فرشتگان را زیاد خوشنود میکند …

    عده ای مثل قرص جوشانند، در لیوان آب که بیندازیشان طوری غلیان کرده و کف میکنند که سَر می روند ولی کافی ست کمی صبر کنی، بعد می بیني که از نصف لیوان هم کمتر هستند.

    اگر در صحنه حق و باطل نیستی، اگر شاهد عصر خودت و شهید حق بر باطل نیستی، هر جا كه می خواهی باش. چه به شراب نشسته و چه به نماز ایستاده. هردو یكیست

    دیروز همسایه ام از گرسنگی مرد ، در عزایش گوسفندها سربریدند « دکتر علی شریعتی »

    مردم اغلب بی انصاف بی منطق و خودمحورند ولی آنان را ببخش.
    اگر مهربان باشی تورا به داشتن انگیزه هاي پنهان متهم می کنند ولی مهربان باش.
    اگر موفق شوی دوستان دروغین و دشمن های حقیقی خواهی یافت ولی موفق باش.
    اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند ولی شریف و درستکار باش.

    انچه رادر طول سالیان سال بنا قرار داده ای شاید یک شبه ویران کنند ولی سازنده باش.
    اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند ولی شادمان باش.
    نیکی هاي درونت را فراموش میکنند ولی نیکوکار باش.

    به ترینهایت رابه دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد
    ودر نهایت می بینی
    هر انچه است میان تو و خداوند است نه میان تو و مردم!

    اگر دروغ رنگ داشت
    هرروز شاید
    ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست
    و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود

    اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت
    عاشقان سکوت شب را ویران میکردند

    اگر به راستی خواستن توانستن بود
    محال نبود وصال!
    و عاشقان که هر لحظه خواهانند
    هر لحظه می توانستند تنها نباشند……

    آن قدر آرزو به گور برده ام که ، محلی جهت جسدم نماند …. پرویز شاپور

    انسان آزاد بهدنیا آمده ولی در همه ی جادر زنجیر است .ژان ژاک

    دوباره نگاهمان به هم گره خورد .

    در دلم علاقه فریاد میزد ..

    ولی

    هیچکس صدای وی را نمی شنید..

    وقتی که دستان گرمش را گرفتم .

    روح از کالبد وجودم پر کشید

    خواستم بگویم دوستت دارم

    که یک باره میانمان دیواری کشیده شد .

    دیواری که نامش سرنوشت بود

    حال من ماندم و این دل افسرده

    تنهای تنها

    برای همیشه

    او در زندان سینه ام محبوس بود

    و من در زندان روزگار..

    بیچاره دلم .

    چه بهای سنگینی باید درمقابل این شکست بپردازد.

    حال وظیفه دلم چه خواهد بود ؟؟؟

    خودت را چنان بساز تا بتوانی بازیگر خوب و لایق این نمایشی باشی که قلم تقدیر در صحنه این زمین جهت فرزند آدمی نوشته است …

    زیبایی اندام مرد ،در داشتن کمری است که سرش میرود ولی خم نمی شود . رکوع چنین اندامی از سجود نمازگزاران حرفه ای ، خدا و فرشتگان را زیاد خوشنود میکند …

    بچه که بودیم ” فرزند بودیم .

    بزرگ که شدیم ” بزرگ که نشدیم هیچ

    دیگه همون فرزند هم نیستیم

    برای علاقه پاک بچگیها دلم تنگ شده

    بزرگ ترین زحمت این است که آدم باشد ، بدون این که بداند جهت چه است ؟؟

    عالی ترین نشان کمال یک روح، میزان احساس خفقانی است که از زیستن میکند .

    دروغ

    دروغ میـگفت ..

    بارها از او پرسیده بودم که دوستم داری ؟؟

    میگفت : آری ؟؟

    ولی،

    ولی از چشمانش آشکار بود که دروغ میگوید …

    نگاهش از ترجمه علاقه درمانده بود

    تا این که روزگار

    روزگار پیش علاقه دروغمان سنگی انداخت

    و ما را بی هم از هم کرد..

    برای هر لحظه …

    تا ابد …

    در دلم شراره آتشی بود که درونم را می سوزاند .

    از جداییمان چند ماهی گذشت …

    تا روزی که ،،،

    وی را با دیگری دیدم ….

    گمانم دل به او داده بود…

    ودر آن دور دست

    به دل راحت من می خندید …

    سخنان شریعتی راجع به خدا جملات پند آموز دکتر شریعتی جملات ناب دکترشریعتی

    به نام خدایی که هیچگاه ما رو فراموش نمیکنه ….

    دوباره دیدمـش !

    دلم کـمی برایـش سوخت !

    انگار دلش را کسی شکسته بود..

    خیلی تنها شده است بود ..

    نه …

    تنها نبود ..

    او خدایی داشت…

    خط هاي روی صورتش گذر عمر را نشان می داد ..

    این همون آدمی نبود که می شناختم .

    از فراق یارش درد می کشید 

    گمانم معشوقش گرفتار چشمان دیگری شده است بود …

    اما کسی جز من ، سواد خواندن نگاهش را نداشت

    کاش می توانستم کمکش کنم …

    ولی باید وی را تنها می گذاشتم تا با درد هاي خود آرام بگیرد 

    برای همین ،

    بی گـمان آیـنـه را شکستم ..

    کـفـر نـمـی گــویـم

    اسمم را پدرم گزینش کرد فامیلم را یکی از اجدادم گزینش کرد ساکت شوید چون می خواهم راهم را خودم گزینش کنم.

    به مناسبت سال روز درگذشت دکتر علی شریعتی +سخنان شریعتی جهت پروفایل

    واژه های کلیدی: همسر و فرزند | دوست داشتن | دوست داشتن | فرزندان | فرزند | زندگی | زندان | احساس

    سخنان شریعتی جهت پروفایل+ به مناسبت سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی

    سخنان شریعتی جهت پروفایل+ به مناسبت سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی

    اخبار

    آرشیو

    گالری عکس

    آرشیو

    اس ام اس های تازه

    آرشیو

    آهنگ های پیشواز

    آرشیو
  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود فایل های زبان اصلی بیماری های مغز و اعصاب
  • دانلود فایل های زبان اصلی ریاضی فیزیک
  • کتاب اورجینال
  • کتب چشم پزشکی زبان اصلی
  • خرید کتاب کاغذی از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک
  • چاپ کتاب لاتین
  • منابع اورجینال پزشکی بالینی
  • خرید کتاب های زبان اصلی علم شیمی
  • خرید منابع پزشکی اورجینال