دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند (کوروش کبیر)
خوش آمدید - امروز : دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • A
    خانه » اخبار » اخبار جامعه و عمومی » پایان دردهای «لقمان وحید»

    پایان دردهای «لقمان وحید»

    «لقمان وحید» کولبر هست؛ کولبری سی و چند ساله؛ اهلِ «شین آباد» پیرانشهر؛ ماجرایش شاید جهت خیلی ها تکراری باشد؛ کولبری جوان بدون بیمه و خدمات حمایتی که چند

    پایان دردهای «لقمان وحید»

    «لقمان وحید» کولبر هست؛ کولبری سی و چند ساله؛ اهلِ «شین آباد» پیرانشهر.

    بیمارستان قبول کرد به کولبرِ بدون پا تخفیف بدهد

    «لقمان وحید» کولبر هست؛ کولبری سی و چند ساله؛ اهلِ «شین آباد» پیرانشهر؛ ماجرایش شاید جهت خیلی ها تکراری باشد؛ کولبری جوان بدون بیمه و خدمات حمایتی که چند ماه پیش از این، روی مین می رود و یک پایش را از دست می دهد و چشمانش نیز به شدت آسیب می بیند. کمیسیون ماده یک، هیچ خسارت یا غرامتی به او نمی پردازد؛ تشخیصِ کمیسیون این است که این کولبر بینوا، غیرقانونی ردِ مرز کرده و بنابراین ماهیتاً مرتکب جرم شده؛ بعد قرار نیست جهت رفتن روی مین که از ادوات بازمانده از هشت سال جنگ هست، ریالی به او پرداخت شود.

    عبارات مهم : قانون اساسی – عمل جراحی
    پس از قطع پا، پزشکان متخصص لقمان را معاینه کرده اند و گفته اند که باید عمل قرنیه چشم انجام شود و گرنه کلاً بینایی را از دست می دهد؛ این عمل بیست و سه میلیون تومان هزینه دارد و باید این مبلغ «نقد» به حساب بیمارستان واریز شود.

    لقمان جهت تامین این مبلغ، دشواری های بسیار می کشد؛ نه بیمه تامین اجتماعی ندارد و نه قرار است از وعده هایی که همواره جهت بهداشت رایگان داده اند، چیزی نصیبش شود. اگر او یک بیمه راحت ی تامین اجتماعی داشت، نیاز نبود این قدر جهت تامین هزینه های جراحی دوندگی کند؛ خیلی راحت به مراکز ملکی تامین اجتماعی مراجعه می کرد و از خدمات درمانی رایگان بهره مند می شد؛ ولی حالا دستش از زمین و وقت کوتاه هست؛ نه کارگر محسوب می شود که بتواند از مزایای حداقلیِ درمانى کارگران استفاده کند و نه کارمند دولت است که لااقل بیمه تکمیلی داشته باشد.

    بگذریم که براساس اصل ۴۳ قانون اساسی، بهداشت و درمان و آموزش و پرورش باید جهت عموم مردم رایگان باشد. چراکه این «باید» هم مثل خیلی از بایدها و الزامات دیگر، به فراموشی سال ها و دهه ها سپرده شده است هست؛ حقوق اساسیِ مردم در قانون اساسی؛ درش را قفل زدند و کلیدش را در چاه غفلت و فراموشی انداختند.

    همسر لقمان وحید هم مثل خودش کارگر هست؛ دقیقاً مثل خودش یک کارگر بی نام و نشان، بی حقوق و بی پشت و پناه؛ خدیجه کشاورز هست؛ روزی چهل هزار تومان درآمد دارد بدون بیمه و مرخصی؛ همین پول را هم با تاخیر می پردازند؛ باید کاشت و داشت و برداشت تمام شود تا با کارگران کشاورز تسویه حساب کنند. او هم خیلی دلواپس همسرش هست؛ می گوید: بدون چشم، بدون پا، دیگر زنده نمی ماند؛ امیدی جهت زنده ماندن ندارد.

    بنابراین لقمان راهی جهت تامین هزینه عمل جراحی ندارد؛ پدر و برادرهایش هم مثل خودش کولبر هستند که البته در سال تازه بعد از بسته شدن مرزهای کولبری، از کول بُردن هم افتاده اند و بدون کار شده است اند؛ با این حساب در ماه های گذشته، کل خانواده لقمان یک ریال هم درآمد ثابت ندارد؛ چطور باید هزینه بیمارستان جور شود؟

    لقمان از همه جا مانده، دست به دامان فعالان صنفی و مدنی می شود؛ همه دست به دست هم می دهند و برایش پول می فرستند؛ در طول یکی، دو هفته، هجده میلیون تومان جمع می شود ولی کافی نیست؛ بازهم پنج میلیون تومان کسری دارد.

    این کولبر شین آبادی چه می تواند بکند؟ نه سرمایه ای جهت فروش دارد؛ نه ملکی نه اتوموبیلی؛ حتی یک دوچرخه هم ندارد؛ همین مبلغ پول را که با زحمت بسیار جمع شده، برمی دارد و به بیمارستان می رود؛ اما باز هم او را عمل نمی کنند؛ می گویند باید بیست و سه میلیون تومان را نقد به حساب بیمارستان واریز کنی و بعد بستری شوی جهت عمل.

    اگر عمل جراحی قرنیه انجام نشود، این کولبر به همین زودی ها سوی چشم را از دست می دهد؛ علیل شدن و قطع پا به کنار، کوری دیگر موضوعی علی حده هست؛ چه باید بکند؛ به کجا باید مراجعه کند؛ در روزهای گذشته هزاران بار با استیصال تام می پرسد: می توانید مرا به جایی معرفی کنید که کمکم کنند؟ آیا بازهم آدرسی، شماره ای از انجمن های مدنی و خیرین دارید که بشود از آنها کمک گرفت؟ بازهم کسی است که بشود دست به دامنش شد؟

    در نهایت، با رزیدنت اتاق عمل بیمارستان فارابی تماس می گیرم؛ تماسی با هزاران بیم و امید؛ مثل تاس انداختن بدون اینکه بدانی چه پیش خواهد آمد.

    «شاوش رحمان زاده» رزیدنت اتاق عمل، با مهربانی پاسخ می دهد؛ شرایط لقمان را تایید می کند؛ ولی می گوید اولِ کار هزینه بیمارستان ۲۸ میلیون تومان تعیین شده است بود که ما از سهم بیمارستان پنج میلیون تومان تخفیف دادیم و قرار شد بیست و سه میلیون تومانِ باقیمانده را بپردازد که این مبلغ زیاد سهم دکتر متخصص است و دستِ بیمارستان نیست؛ ولی متاسفانه به علت عدم تامین هزینه، عمل انجام نشد.

    به رحمان زاده در مورد شرایط لقمان می گویم؛ از استیصالش، از اینکه اگر عمل نکند، زندگی خودش و خانواده اش نابود می شود؛ اینکه به شدت مضطرب کوری هست؛ شرایط لقمان را درک می کند؛ می پذیرد کمک کند؛ همکاری می کند و در نهایت موافقت می شود که بیمارستان بازهم به او تخفیف بدهد؛ پنج میلیون تومان تخفیفِ دوباره…

    این، خیلی خوب هست؛ پنج میلیون تومان می تواند زندگی یک خانواده مرزنشین را متحول کند؛ این پذیرش بیمارستان، این تخفیف دوباره یعنی نور و روشنی جهت چشم های کولبری تنها و درمانده؛ این پنج میلیون تومان تخفیف، یعنی امید به آینده به خانواده درمانده و گرفتار شین آبادی برمی گردد؛ آری امید به منزل ای روستایی در شین آباد، دوباره در می زند و داخل می شود…..

    لقمان که گوشی را برمی دارد ابتدا صدایش گرفته هست؛ انگار به ته خط رسیده ولی خبر را که می شنود نزدیک است از خوشحالی بال دربیاورد؛ همه چیز به یک باره عوض می شود؛ همه جا روشن هست؛ غم جای خودش را به خوش حالی می دهد، تاریکی به نور و انگار از همین الان چشم های لقمان دیگر می بیند؛ صدایش دیگر گرفته نیست: «شنبه بروم بیمارستان بخوابم دیگر؟»

    گردآوری: گروه خبر سیمرغ
    seemorgh.com/news
    منبع: ilnanews.com

    پایان دردهای «لقمان وحید»

    واژه های کلیدی: قانون اساسی | عمل جراحی | بیمارستان | ده میلیون | بیمارستان | خانواده | رایگان | کارگران | کارگر | جراحی | میلیون

    اخبار

    آرشیو

    گالری عکس

    آرشیو

    اس ام اس های تازه

    آرشیو

    آهنگ های پیشواز

    آرشیو
  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • افست کتاب لاتین
  • کتب خلبانی زبان اصلی
  • هاردکپی کتاب های سرمایه گذاری
  • خرید کتاب مکانیک زبان اصلی
  • جعبه هدیه کتاب
  • خرید کتاب خارجی pdf
  • منابع اورجینال رباتیک
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک کوانتومی
  • خرید کتاب کاغذی از آمازون