اتحادتان را در تمام زندگی حفظ کنید تا همیشه پایدار و سرافراز باشید.(کوروش کبیر)
خوش آمدید - امروز : یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • A
    خانه » اخبار » اخبار جامعه و عمومی » دادخواست طلاق زن وکیل و یک قصه سینمایی

    دادخواست طلاق زن وکیل و یک قصه سینمایی

    در یکی از روزهای تیرماه که مجتمع قضایی ونک ساعات گرم و شلوغی را سپری می‌کرد، بهاره به شعبه ۲۷۶ آمد. ساعتی پیش از ظهر وارد شعبه شد و در برابر قاضی «محمود سعادت» ایستاد.

    دادخواست طلاق زن وکیل و یک قصه سینمایی

    در یکی از روزهای تیرماه که مجتمع قضایی ونک ساعات گرم و شلوغی را سپری می کرد، بهاره به شعبه ۲۷۶ آمد. ساعتی پیش از ظهر وارد شعبه شد و در برابر قاضی «محمود سعادت» ایستاد.

    زن وکیلی که بخاطر طلاق مهریه اش را می بخشد

    در یکی از روزهای تیرماه که مجتمع قضایی ونک ساعات گرم و شلوغی را سپری می کرد، بهاره به شعبه ۲۷۶ آمد. ساعتی پیش از ظهر وارد شعبه شد و در برابر قاضی «محمود سعادت» ایستاد.

    عبارات مهم : خانواده – ازدواج
    قاضی هنگامی که فهمید بهاره یک وکیل است ابتدا تصور کرد، جهت پیگیری پرونده موکلانش آمده هست، ولی با دیدن پوشه او که رویش نوشته بود «دادخواست طلاق از زوج» بشدت جا خورد و گفت:«عجب؟ شما چرا؟»

    بهاره بلافاصله جواب داد:«همه اش به خاطر آن تصادف لعنتی هست. ۱۰ سال پیش دانشجو بودم و سرم به درس و تحصیل گرم بود. یک روز در مسیر رسیدن به منزل بودم که با ماشین مردی تصادف کردم و همین تصادف راحت باعث شد مسیر زندگی ام عوض شود…»

    سپس سرش را پایین انداخت و به حلقه میان انگشتانش خیره شد. همان جا صحنه تصادف دو خودروی شاسی بلند مثل پلانی از یک فیلم سینمایی از ذهنش عبور کرد. هنگامی که پیاده شده است بود تا به راننده برابر اعتراض کند با دیدن مردی بلند قامت و خوش لباس که موهای روغن زده اش را به بالا شانه کرده بود زبانش بند آمد و خشکش زده بود.

    نمی دانست از این تصادف شوکه شده است یا از روبه رو شدن با مردی که فقط روی پرده سینما می توانست ببیند. او خودش را «رامین» معرفی کرده و قول داده بود ضمن پرداخت خسارت بیمه، خودروی بهاره را مثل روز اول تعمیر کند. زن وکیل از گذشته به وقت حال برگشت و به قاضی نگاه کرد. قاضی لبخندی زد و گفت:«اصلاً انتظار نداشتم یک روز پرونده طلاق وکیلی را باز کنم که هر لحظه به دنبال آشتی دادن زن و شوهرها بوده است.»

    بهاره ادامه داد:« در همان روزها که به دنبال کارهای این تصادف بودیم با رامین زیاد آشنا شدم. او خیلی مبادی آداب بود. سال ها خارج از کشور عزیزمان ایران زندگی کرده بود و خانواده اصیلی داشت. مدتی بعد از ماجرای تصادف از من خواستگاری کرد، با مادرم که تنها حامی ام بود عنوان را در میان گذاشتم. مادرم نخستین کاری که کرد این بود که رامین را به شام دعوت کند. همان شب یواشکی به من گفت؛ با سن و سالی که این مرد دارد فکر نمی کنم بتوانید با هم خوشبخت شوید! بعد هم اشاره کرد که نمی داند آیا نسبت به خواستگارم احساس بدی دارد. راستش رامین ۱۶ سال از من بزرگتر بود ولی هیچ اثری از ازدواج قبلی در شناسنامه یا حرف های فامیلشان در میان نبود. از طرف دیگر وضع مالی خوبی داشت و خیالم راحت بود که طمعی به ارث و املاک به جا مانده از پدر مرحومم ندارد. بالاخره بله را گفتم و یک سال بعد، درست بعد از مراسم خوش حالی آخر تحصیل، اتفاق تازه ای افتاد…»

    قاضی نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت و گفت:« و صورت واقعی این آقا معلوم شد…»

    بهاره جواب داد:« صورت خودش بعد از ازدواج معلوم شد. ولی آن روزها مشغول تدارک مراسم خوش حالی عروسی بودیم. دو روز مانده به مراسم میان دو خانواده اختلافاتی پیش آمد و همه چیز به هم خورد. حسابی دلخور شده است بودم و تا یک هفته از اتاقم بیرون نیامدم. تا اینکه رامین به سراغم آمد و دلداری ام داد. با خودم گفتم نباید به این زودی تسلیم آینده شوم. چند ماه بعد دوباره جهت دوستان و آشنایان کارت دعوت فرستادیم تا در مراسم خوش حالی عروسی ما شرکت کنند. مادرم با اینکه به هم خوردن مراسم خوش حالی قبلی را یک نشانه بد می دانست ولی این بار او همه هزینه ها را پرداخت و به فامیل اعلام کرد که فوت یکی از اقوام رامین مراسم را عقب انداخته بود. این بار همه چیز بخوبی پیش رفت و ما در آپارتمان شخصی همسرم زندگی یکسان را شروع کردیم.

    رامین به بهانه ای ماه عسل را تا سال بعد عقب انداخت و همین عنوان شک مادرم را برانگیخت. ولی من تلاش می کردم از پرسشها بسادگی عبور کنم تا اینکه دو هفته بعد از ازدواج متوجه بیداری های بی موقع رامین در شب ها و بی قراری هایش در روزها شدم. هنگامی که سؤال می کردم جواب سربالا می داد و من هم تلاش می کردم شرایطش را درک کنم. چند ماه اول به کارخانه پدرش می رفت، ولی کم کم منزل نشین شد و درآمدش را از اجاره مغازه های خودش به دست می آورد. در این مدت زیاد در منزل می ماند و در اوقاتی که سر کار نبودم می توانستم رفتارش را زیر نظر بگیرم.

    یک روز در نبود همسرم بسته ای برایش به در منزل آوردند. از روی کنجکاوی آن را باز کردم و داخل آن بسته مواد سفیدی پیدا کردم. کمی دقت کافی بود تا بفهمم این ماده سفید رنگ نوعی مخدر هست. دنیا روی سرم خراب شد. تازه فهمیدم که رامین معتاد هست. همان روز به پدرش زنگ زدم و از او کمک خواستم. ولی آب پاکی را ریخت روی دستم و گفت؛ تو باید شوهرت را جمع و جور کنی!

    وقتی با رامین صحبت کردم اولش زیر بار نرفت، ولی هنگامی که بسته ارسالی را نشان دادم اعتراف کرد که قبل از ازدواج مصرف کننده بوده و از وحشت اینکه به خواستگاری اش جواب منفی بدهم حرفی نزده. بعد هم گفت تلاش کرده ترک کند، ولی با رفتارهای خانواده اش که مخالف ازدواج ما بوده اند مصرفش بالاتر رفته و…

    خلاصه با خواهش و التماس راضی شد ترک کند. ولی یک ماه بعد دوباره مصرف مواد را شروع کرد. این بار با ترساندن به طلاق دوباره به یک مرکز مجهز تر ترک اعتیاد رفت، ولی باز هم بی فایده بود. تلاش کردم با مهر و دوستی راضی اش کنم سرکار برود، ورزش کند و مواد مخدر را کنار بگذارد. ولی چیزی که عوض نشد هیچ، بشدت بد گمان هم شده است بود. یک روز تماس گرفت که سریعتر به منزل بیا، ولی در ترافیک گیر کردم و نیم ساعت دیر رسیدم. آن روز کتک مفصلی به من زد و با یک چاقو تهدیدم کرد. همانجا هنگامی که گلویم را گرفته بود و به دست و پا زدنم اهمیت نمی داد تصمیم گرفتم از رامین جدا شوم. فردا با صورت کبود به منزل مادرم برگشتم؛ یک سال کاری نکردم شاید به خودش بیاید، ولی خبری نشد. هنگامی که به سراغ مستأجر مغازه اش رفتم خبردار شدم به خاطر خرید و فروش مواد مخدر به زندان افتاده. دو سال صبر کردم تا آزاد شود و بعد از آن دادخواست طلاق دادم. ولی هیچ وقت به جلسات نیامد و شروع به پرونده سازی علیه من کرد. حالا پنج سال است که بلاتکلیف هستم. همسرم نه حاضر به طلاق است و نه دل به زندگی می دهد. راه های قانونی خلاص شدن از دست او را بخوبی می دانم، ولی از آنجا که آدم خطرناکی است ترجیح می دهم همه چیز دوستانه تمام شود. حاضرم مهریه و دیگر حقوقم را ببخشم و طلاق بگیرم….»

    قاضی سری تکان داد و راجع به پرسشها معمول جامعه و تأثیر آن بر روابط خانواده ها حرف زد. سپس از بهاره خواست مدارک مورد نیاز را جهت اثبات ادعاهایش ضمیمه پرونده کند. سپس به منشی دادگاه دستور داد جلسه پیگیری تجدید شود تا این بار با حضور هر دو نفر به عنوان پیگیری کند.

    گردآوری: گروه خبر سیمرغ
    seemorgh.com/news
    منبع: iran-newspaper.ir

    دادخواست طلاق زن وکیل و یک قصه سینمایی

    واژه های کلیدی: خانواده | ازدواج | زندگی | تصادف | پرونده | خبر | اجتماعی |

    اخبار

    آرشیو

    گالری عکس

    آرشیو

    اس ام اس های تازه

    آرشیو

    آهنگ های پیشواز

    آرشیو
  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • جعبه هدیه کتاب
  • هاردکپی کتاب های سخت افزار
  • منابع اورجینال پزشکی بالینی
  • کتب چشم پزشکی زبان اصلی
  • خرید کتاب خارجی pdf
  • منابع اورجینال رباتیک
  • دانلود فایل های زبان اصلی خودرو
  • دانلود فایل های زبان اصلی بیماری های مغز و اعصاب
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک
  • چاپ کتاب لاتین