شما بدون تسلط بر خود نمی توانید فاتح دیگران باشید.
خوش آمدید - امروز : شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • A
    خانه » تفریح و سرگرمی » معما و تست هوش » داستان ضرب المثل برو کشکتو بساب

    داستان ضرب المثل برو کشکتو بساب

    ضرب المثل | دریافت | داستان | استقبال | مدرسه | داستان | دنیای ضرب المثل

    داستان ضرب المثل برو کشکتو بساب

    داستان ضرب المثل برو کشکتو بساب

    عبارات مهم : ضرب المثل – دریافت

    داستان ضرب المثل جالب برو کشکتو بساب

    معنی زبانزد «برو کشکت رو بساب» یعنی به دنبال کار خودت برو و به کار دیگران و در کاری که به تو مربوط نیست، دخالت نکن.برو کشکت رو بساب

    داستان ضرب المثل برو کشکتو بساب

    داستان ضرب المثل:

    نقل می کنند در وقت مرحوم شیخ بهایی، عالم و عارف و وزیر دانشمند صفویه، مش حسن نامی که در یکی از مدرسه های اصفهان تحصیل می کرد با این مرد عالم ربانی حسادت و بغض دیرینه ای داشت و هرجا می نشست از وی بد می گفت. شیخ کمابیش حرف های مش حسن به گوشش خورده بود ولی از آنجا که مرتبت و شأن او بالاتر از همزبانی و پاسخگویی به بدگویی های این طلبه تازه کار بود چیزی نمی گفت. از قضا روزی شاه قصد دیدار از مدارس و مراکز علمی شهر را کرد و در حین گشت و گذار به مدرسه ای که مش حسن در آن تحصیل می کرد رسیدند.

    ضرب المثل | دریافت | داستان | استقبال | مدرسه | داستان | دنیای ضرب المثل

    آن ساعت که شاه و شیخ بهایی و ملازمان به مدرسه رفتند وقت فراغت بود و طلاب در گوشه و کنار حیاط مدرسه مشغول کارهای شخصی بودند و مش حسن هم روی سکویی نشسته بود و مشغول ساییدن کشک جهت تهیه شام بود.

    با ورود شیخ بهایی و شاه و همراهان همه برخاسته و به استقبال رفتند جز مش حسن که از شدت بغض و حسد به شیخ بهایی در گوشه ای رفت و مشغول کار خودش شد.

    شاه مشغول صحبت با طلاب و استادان شد و شیخ بهایی هم جهت سرکشی و دیدار از اوضاع زندگی آنان به گشت و گذار در مدرسه پرداخت که یکباره چشمش به مش حسن افتاد و چون او را از قبل می آشنایی جلو آمد و سلام و احوالپرسی کرد ولی مش حسن با سردی پاسخ وی را داد. شیخ به فراست حال و هوای او را دریافت و جهت آنکه پاسخی مناسب به واکنش‌ها ناپسند او بدهد با چشمان نافذ خود نگاهی به وی انداخت و او را از عالم طبیعی خود خارج کرد.

    مش حسن به یکباره در عالم رؤیا خود را کنار شاه دید و مشغول صحبت و گفت و گو با وی شد. شاه چند پرسش از او کرد و او بدون لحظه ای تأمل پاسخ داد و مورد تشویق شاه و حضار قرار گرفت. چند روز گذشت و پیک نامه ای از دربار صفوی جهت وی آورد که در فلان روز شاه قصد دیدار تو را دارد و همراه نامه خلعتی و کیسه ای زر.

    داستان ضرب المثل برو کشکتو بساب

    در روز موعود مش حسن به حمام رفت و لباس مرحمتی شاه را پوشید و به دربار آمد و مثل نوبت قبل مورد استقبال شاه و درباریان قرار گرفت. رفت و آمد مش حسن به دربار و مرحمتی ها و تفقد ملوکانه ادامه داشت تا اینکه یکی از روزها که به دربار رفته بود و همه بزرگان مملکت جمع بودند، شاه در حضور همه از تخت پایین آمد و ردای وزارت را از دوش شیخ بهایی برداشت و بر دوش او افکند و گفت: از این بعد تو وزیر همه کاره من هستی.

    مش حسن که از خوشحالی در پوست نمی گنجید بادی به غبغب انداخت و گفت: قربان بعد وظیفه شیخ بهایی چه می شود؟

    ضرب المثل | دریافت | داستان | استقبال | مدرسه | داستان | دنیای ضرب المثل

    شاه اشاره ای به او کرد و گفت: تکلیفش با توست. شیخ بهایی به التماس افتاد که مش حسن وزیر رحمی کن!

    و مش حسن چپ چپ نگاهی به او انداخت و با فریاد گفت: برو جایی که دیگر چشمم به تو نیفتد که ناگهان عطسه ای کرد و دید شیخ بهایی روبروی او ایستاده است و اشاره به وی می کند که:

    مش حسن کشکتو بساب که بی شام نمونی!

    داستان ضرب المثل برو کشکتو بساب

    و بنده خدا تازه دریافت که همه اینها را در عالم رؤیا دیده است.

    گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته

    واژه های کلیدی: ضرب المثل | دریافت | داستان | استقبال | مدرسه | داستان | دنیای ضرب المثل

    اخبار

    آرشیو

    گالری عکس

    آرشیو

    اس ام اس های تازه

    آرشیو

    آهنگ های پیشواز

    آرشیو
  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • خرید منابع پزشکی اورجینال
  • جعبه هدیه کتاب
  • کتب چشم پزشکی زبان اصلی
  • چاپ کتاب اورجینال
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک
  • دانلود فایل های زبان اصلی بیماری های مغز و اعصاب
  • منابع اورجینال رباتیک
  • هاردکپی کتاب های سخت افزار
  • منابع اورجینال پزشکی بالینی
  • کتاب اورجینال