انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند. (کوروش کبیر)
خوش آمدید - امروز : شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • A
    خانه » اخبار » اخبار جامعه و عمومی » تصویر+ در منطقه دروازه غار پایتخت کشور عزیزمان ایران چه می گذرد؟

    تصویر+ در منطقه دروازه غار پایتخت کشور عزیزمان ایران چه می گذرد؟

    مشکل اصلی‌اش کوچکی منزل و شرایط سخت اقتصادی نیست؛ بلکه زیاد نگرانی‌های او از ناامنی در محله‌ای است که سالهای سال مسئولان از شرایط بحرانی آن آگاهند.

    تصویر+ در منطقه دروازه غار پایتخت کشور عزیزمان ایران چه می گذرد؟

    مشکل مهم اش کوچکی منزل و شرایط سخت اقتصادی نیست؛ بلکه زیاد نگرانی های او از ناامنی در محله ای است که سالهای سال مسئولان از شرایط بحرانی آن آگاهند.

    حکمرانی قدرتمند معتادان در دروازه غار

    مسئله مهم اش کوچکی منزل و شرایط سخت اقتصادی نیست؛ بلکه زیاد نگرانی های او از ناامنی در محله ای است که سالهای سال در رسانه ها و در سخن های مسئولان به شرایط بحرانی آن اشاره شده، ولی زخم این نقطه از شهر که همچون جزیره ای گمشده در پایتخت کشور عزیزمان ایران هست، درمان نشده هست؛ زخمی که شهردار تازه پایتخت کشور عزیزمان ایران را در روز اول کار و شبانه به این منطقه کشاند و انتظار می رفت که روند درمان سریعتر از دیگر کارها اتفاق بیفتد، ولی اینطور نشد.

    عبارات مهم : سن پایین ازدواج – مسئولان
    کار هر شب زن این است که از پله های منزل پایین بیاید، در را باز کند، بعد با صدایی خشن و دور از صدای معمول یک زن فریاد بزند که از اینجا بروید. کار هر شب زن این است که از پله های منزل پایین بیاید، در را باز کند و یک صحنه تکراری را جلوی چشمانش ببیند، برشی از زندگی آدم های خمیده؛ زنان و مردانی که در سیاهی کوچه های تنگ و تاریک در هم می لولند، بین دود و بوی نامطبوع، درست در کنار دیوارهایی که هرچند وقت یکبار رنگ می شوند، ولی باز هم سیاه هست، دیوارهایی با ردپایی از آتش های کوچکی که تابستان و زمستان ندارد، هرشب روشن می شود تا عده ای را دور خود جمع کند.

    تصویر+ در منطقه دروازه غار پایتخت کشور عزیزمان ایران چه می گذرد؟

    زن هر شب از پله های منزل پایین می آید تا از حریم منزل اش دفاع کند، تا پسر نوجوانش را در برابر صحنه هایی محافظت کند که در مسیر مدرسه اش نیز تکرار می شود، از بوی نامطبوعی که به منزل اش سرک می کشد، از صدای مرد و زن هایی که با کلمات رکیک در هم می لولند و دود هر چند دقیقه صورت تکیده آنها را محو می کند، از آستین هایی که به امید پیدا کردن یک رگ سالم که وجود ندارد، بالا زده می شود که جای سالمی نیست و به همین خاطر نفر دوم به گلو به جایی زیر گوش ها هجوم می برد تا سوزش سرنگ درست زیر گلو، جایی نزدیک به گوش ها تکرار شود؛ درست مثل صحنه ای که زن هر شب در برابر منزل اش می بیند؛ زن هر شب از پله ها پایین می آید، فریاد می زند تا از حریم منزل اش محافظت کند.

    «از هنگامی که چشم باز کردم تو محله دروازه غار بودم، بین همین آدما، تلاش کردم مثه اینا زندگی نکنم؛ الانم فقط زورم به اونایی میرسه که شبا جلوی خونه م مواد می کشن یا تزریق می کنن، بلند میشوید و میرن یه جای دیگه یه سه چهار متر اون طرف تر.»زن چهارشانه است و با صدایی بلند حرف می زند، یک روسری رنگ و رو رفته را محکم دور سرش بسته و چادری را روی شانه هایش انداخته هست، همین طور که حرف می زند حواسش به دور و بر است و به اینکه در زیاد از یک حدی باز نشود.«یه روز رفتم تو خونه یادم رفت درو ببندم، یکی اومد تا بالا، میخواست به زور کاری کنه، من اون لحظه نترسیدم؛ داد زدم، بعدم هولش دادم؛ اونم ترسید و رفت، از اون به بعد کسی جرات نکرد از این در بیاد داخل.»

    پسر نوجوانی از پیچ کوچه می گذرد، نزدیک می شود و زن صدایش را پایین می آورد:«چقدر مراقبشون باشم؟ که با کی میرن با کی میان، پشت هر ماشین تو این محله یه معتاد نشسته، یا دارند میکشن یا کارای دیگه، کسی هم نیست چیزی بگه، کاری کنه، اوضاع مدارس رو هم که نپرسید، فرزند هایی هستن که یا مدرسه نمیرن، اگرم برن یه روز درمیون، تازه اگه گول این موادفروشا رو نخورن، فرزند ن کسی هم بهشون شک نمی کنه، اینجا هیچ وقت امن نبوده، هیج وقت هم امن نمیشه، اینجا فراموش شده است ست.»

    زن از در فاصله می گیرد تا پسرک به داخل منزل برود، بعد دوباره به همان شکل اول در را نگه می دارد، یک خواهر ۵۳ ساله دارد که بیمار هست، یک دختر و یک پسر دارد که همه آنها با هم در یک اتاق زندگی می کنند؛ اتاق را با ۵ میلیون رهن و ماهیانه ۵۰۰ هزار تومان اجاره کرده هست، ولی مسئله مهم اش کوچکی خانه، مصرف هفته ای دو بار گوشت و مرغ و شرایط سخت اقتصادی نیست؛ بلکه زیاد نگرانی های او از ناامنی در محله ای است که سالهای سال در رسانه ها و در سخن های مسئولان به شرایط بحرانی آن اشاره شده است هست، ولی زخم این نقطه از شهر که همچون جزیره ای گمشده در پایتخت کشور عزیزمان ایران هست، درمان نشده هست؛ زخمی که شهردار تازه پایتخت کشور عزیزمان ایران را در روز اول کار و شبانه به این منطقه کشاند و انتظار می رفت که روند درمان سریعتر از دیگر کارها اتفاق بیفتد، ولی اینطور نشد.

    معتادان این منطقه ترسی از جمع آوری ندارند، مطمئن هستند که بعد از مدتی دوباره به پاتوق های خود برمی گردند، حتی در بعضی مواقع مدت وقت دوری آنها از پاتوق ها به کمتر از بیست و چهار ساعت می رسد؛ آنها بر روی بدن خود زخم هایی عمیق و عفونی دارند که همین مساله موجب می شود، مراکز عطای پذیرش آنها را به لقایش ببخشند.

    مشکل اصلی‌اش کوچکی منزل و شرایط سخت اقتصادی نیست؛ بلکه زیاد نگرانی‌های او از ناامنی در محله‌ای است که سالهای سال مسئولان از شرایط بحرانی آن آگاهند.

    تصویر یک زن در پشت شیشه های قصابی محل نقش می بندد که از قصاب می خواهد، سریعتر کارش را انجام دهد. ۱۶ ساله است و باید سریعتر به منزل برگردد، کودکی سه ساله دارد که آن را به همسایه سپرده، ولی دلواپس است.«از اینکه تو سن پایین ازدواج کردم، تعجب نکنید، اینجا خیلی از فرزند ها مجبور میشوید تو سن کم ازدواج کنن، محله امن نیست، پدرا زیاد وقتشون توی خونه های تیمی میگذره واسه مواد کشیدن یا مواد فروختن، یه سری خونه هم واسه بازی های شرطی است که اونجا هم میرن. دختراشون رو سریعتر شوهر میدن که اگر براشون اتفاقی هم افتاد، مسئول خودشون نباشن.» بعد صدایش را پایین می آورد، طوری که مرد قصاب نشنود: «توام مراقب باش، تو کوچه های خلوت نرو» همسرش در یک خیاطی، شاگرد است و ماهیانه ۸۰۰ هزار تومان دستمزد دریافت می کند، شاید جهت همین است که زن می گوید: «ما حتی نمی تونیم مریض شیم، ینی پولش رو نداریم.»

    «کسی که فرزند سالم داشته باشه یا میخواد فرزند ش سالم بمونه، اینجا خونه بگیره.» نخستین جمله مرد قصاب است.مغازه ای که حجم قابل توجهی از یخچالش خالی و گوشه ای از آن پر از چربی و دمبه هست. «مردم دروازه غار گوشتو کیلویی نمی خرن، زیاد هم مرغ میخرن اونم خیلی کم، کثافت از سرو روی این محله می باره.» بعد به کودکی اشاره می کند که دست هایش را در یک جوب کرده و بازی می کند، جوبی که حامل سرنگ های مصرفی است.

    مرد مسنی در مغازه است که قصد خرید ندارد، ولی در ادامه حرف های مرد قصاب می گوید: «تعداد زیادی از معتادای این منطقه روزا تو کار جمع آوری ضایعات هستن، شبا هم برمی گردن همون پول رو تو شیره کش خونه ها خرج مواد می کنن؛ البته شیره کش خونه که نه، الان تازه شده است باید بگیم کراک کش خونه، شیشه کش خونه. توزیع کننده ها رو هم می بینی؟صاف صاف اینجا راه میرن، ته خطی ها رو هم هنگامی که میبرن، بعد میفرستن؛ شنیدی اینو؟ هدیه رو وانکرده بعد فرستاد؟ ببین میخوای از اینجا بنویسی؟ فقط دو کلمه بنویس؛ دروازه غار، همین.»

    گردآوری: گروه خبر سیمرغ
    seemorgh.com/news
    منبع: ilna.ir

    واژه های کلیدی: سن پایین ازدواج | مسئولان | اقتصادی | فرزند | زندگی | ایران | خبر | اجتماعی

    تصویر+ در منطقه دروازه غار پایتخت کشور عزیزمان ایران چه می گذرد؟

    تصویر+ در منطقه دروازه غار پایتخت کشور عزیزمان ایران چه می گذرد؟

    اخبار

    آرشیو

    گالری عکس

    آرشیو

    اس ام اس های تازه

    آرشیو

    آهنگ های پیشواز

    آرشیو
  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • کتاب های پزشکی مولکولی اورجینال
  • افست کتاب لاتین
  • کتاب های الکترونیک اورجینال
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک کوانتومی
  • منابع اورجینال رباتیک
  • کتب خلبانی زبان اصلی
  • خرید کتاب خارجی pdf
  • دانلود فایل های زبان اصلی ریاضی فیزیک
  • چاپ کتاب آمازون
  • کتب چشم پزشکی زبان اصلی