چطور شوهرم را شاد کنم ؟

راهکارهایی برای شاد کردن شوهر

خانم هاي عزيز فقط شما هستيد که مي توانيد تصميم بگيريد چطور زندگي كنيد؛ يا مجبوريد احتياجتان را برآورده كنيد يا حرص و ولع تان را. وقتي به سراغ برآورده كردن احتياجاتتان مي رويد ديگر جايي براي حرص و ولع باقي نمي ماند. شوهر شما در برابر زياده خواهي شما، به جاي بحث كردن فقط عمل مي كند. به همين علت است كه همه چيز در دست شماست.

  زمانی که شوهرتان به خانه می اید

وقتي شوهرتان از سركار برمي گردد به خاطر خوشحالي خودتان هم كه شده با او بد خلقي نكنيد. بهتر است در لحظه ورودش با يك لبخند و يا نگاه عاشقانه و يا يك فنجان چاي به اسقبالش برويد. سعي كنيد مشكلات روزمره تان را خودتان حل كنيد. نه اين كه او را نيز رگبار مشكلات كوچك و بي اهميت قرار دهيد. يك همسر خوب زني است كه مشكلات كوچك را خودش حل كند و تنها در حل مشكلات بزرگ و آن هم پس از چند ساعت استراحت از شوهرش كمك بخواهد. اين را ملكه ذهنتان قرار دهيد:

از وقتي كه شوهرتان به خانه آمد تا حدود ۹۰ دقيقه ي هيچ حرف ناخوشايندي به او نگوييد. همسرتان را زير رگبار مشكلات كوچك و بي اهميت روزمره تان قرار ندهيد.

 مراقب وسوسه های شیطانی باشید

زماني كه در زندگيمان دچار حرص و ولع مي شويم، ديگر همه چيز از بين مي رود. سعي مي كنيم همه چيز را به نفع خودمان توجيه كنيم.

در ارتباط با زندگی زناشویی باید نکته هایی را باید اموخت

 هميشه مشكلاتتان را به دور از بچّه ها به همسرتان در ميان بگذاريد.

 هميشه سعي كنيد غذاهاي موردعلاقه شوهرتان را تهيه كنيد.

آيا تا به حال سيب بي عيب و نقصي ديده ايد؟ مطمئن باشيد كه هيچ مردي هم كامل و بي عيب نيست پس با آن اوضاع بهتره به جاي بهانه گيري به خاطر داشتن چنين شوهري به خود بباليد.

 تا آنجا كه مي توانيد بر اعصابتان مسلط باشيد.

 در مواقعي كه شوهرتان عصباني است، سكوت كنيد.

 سالگرد ازدواجتان را هميشه به خاطر بسپاريد.

 در حضود مادرتان مراقب رفتارتان با شوهرتان باشيد.

بهترین روش برای فهمیدن غذای مورد علاقه شوهر

از زمان بسيار قديم، هميشه عمده ترين مشكل زن ها اين بود كه نمي دانستند كه غذاي مورد علاقه شوهرشان چيست. ماجرا از اين جا شروع مي شود. زني كه خيلي نگران غذای شوهرش بود، هر روز صبح ساعت ۶ از خواب بيدار مي شد و بهترين غذا را برای شوهرش آماده مي كرد تا در وقت است او راحت كاري اش از خوردن غذاي او لذت ببرد. اما شوهرش هيچ نظري درباره غذاهایی كه او با دقت زياد آنها را تهيه مي كرد، نمي داد. زن جوان مي دانست كمه همه همكاران شوهرش مجبورند غذايشان را از رستوران هاي نزديك شركتشان تهيه كنند.

بلاخره يك روز صبح فكري به ذهن زن جوان رسيد و چند تكه سيب زمينی سوخته را در ظرفي گذاشت و آن را براي ناهار به شوهرش داد. ساعت ۶ بعد از ظهر بود، زن جوان بي صبرانه منتظر برگشتن شوهرش بود. به محض اينكه زنگ خانه به صدا در آمد، زن جوان با عجله به طرف در رفت و به محض اينكه در را باز كرد شوهرش با عصبانيت گفت: اين چه غذايي بود كه به من دادي!